بورس‌نیوز، قدیمی ترین پایگاه خبری بازار سرمایه ایران

      
شنبه ۰۹ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۴:۱۳
کد خبر : ۱۴۴۷۷۰

فرارو- مجید میرجمالی:«مردگان متحرک» نام یک مجموعه تلویزیونی درام و ترسناک است که توانسته در دومین رتبه پربیننده‌ترین سریال‌های آمریکا قرار بگیرد. این مجموعه با اقبال عمومی مواجه و نامزد جایزه‌های متعددی از جمله جایزه انجمن نویسندگان آمریکا و جایزه گلدن گلوب برای بهترین مجموعه تلویزیونی درام شد. اما آنچه آن را از سایر مجموعه‌های تلویزیونی جدا می‌کند فقط تعداد بینندگان زیادش نیست که بنا بر آمار با۱۷.۳ میلیون بیننده برای قسمت نخست فصل پنجمش آن را به پر بیننده‌ترین سریال درام تاریخ تبدیل کرده، بلکه فضای آخرالزمانی با اندکی تم مذهبی آن است که آن را متفاوت کرده است.

سریال مردگان متحرک (The Walking Dead) تنها یک اسلشر با حضور زامبی‌ها نیست؛ بلکه در این فضای وحشت دیگر این انسان‌ها هستند که به هم رحمی ندارند. با این حال تنها به خاطر تعداد زیاد بینندگان این فیلم نمی‌توان آن را موفق نامید.‌‌ همان طور که بسیاری از منتقدان این فیلم را آبکی نامیده‌اند؛ سریالی که تنها توانسته با اضافه کردن چاشنی‌های هیجان، بینندگانش را برای ۵ فصل به دنبال خود بکشاند.

با آنکه این سریال از روی کتاب‌های مصور ساخته شده اما لزوما نوجوان پسند نیست. صحنه‌های کشتار و خون ریزی و درگیری با زامبی‌ها در این سریال کم نیست و شاید اگر این سریال از شبکه کابلی ای‌ام‌سی پخش نمی‌شد امکان خلق این صحنه‌های دلهره آور برای سازندگان وجود نداشت.

داستان اینگونه آغاز می‌شود: «ریک گریمز» افسر پلیس یکی از شهرهای ایالت جورجیا است. او که در حین انجام وظیفه به ضرب گلوله مجروح شده و به کما رفته چند ماه بعد به هوش می‌آید و متوجه می‌شود که دنیا رو به نابودی گذاشته و تمام مردم شهر به مردگان متحرک وحشتناکی تبدیل شده‌اند.

ریک برای پیدا کردن همسر و پسرش به محل زندگی‌اش باز می‌گردد اما متوجه می‌شود که آنان مدتی قبل منطقه را ترک کرده‌اند و به کمپی در آتلانتا که از زندگان محافظت می‌کنند گریخته‌اند. او خود را به آتلانتا می‌رساند اما از کمپ خبری نیست و شهر توسط مردگان متحرک تسخیر شده است.

او در ‌‌نهایت خانواده‌اش را به گروهی دیگر از بازمانده‌ها پیدا می‌کند اما حال دیگر وظیفه محافظت از این افراد باقی مانده به عهده اوست.

هر چند که در بعضی قسمت‌ها، به خصوص فصل ۴ و ۵، ما اصلا ریک را نمی‌بینیم. ریک بیشتر یک پل ارتباطی بین شخصیت‌های دیگر است، رهبری که می‌توان گاهی اوقات به او تکیه کرد و گاهی اوقات هم نه.

در این دنیا، مردگان متحرک تنها خطر موجود نیستند بلکه سایر انسان‌ها هم در این فضای آخر الزمانی حاضرند برای به دست آوردن غذا یا اسلحه دست به هر کاری بزنند.



تم کلی داستان مشخص است؛ بازی بقا گروهی از انسان‌های بازمانده در فضای آخر الزمانی با رگه‌هایی از فضای وسترن. آخر الزمانی که تمام مردم شهر را تبدیل به مردگان متحرک (زامبی) کرده است، هر چند با توجه به اینکه هیچ وسیله ارتباط جمعی وجود ندارد هنوز مشخص نیست که ایالت‌ها و شهر‌های دیگر آمریکا و حتی جهان هم درگیر این ویروس مرگبار شده باشند یا نه. بیننده‌ها هم مانند شخصیت‌ها نمی‌دانند که در مکان‌های دیگر چه خبر است.

همان طور که گفته شد شخصیت اصلی داستان، ریک گرایمز (با بازی اندرو لینکلن) است که سریال با او آغاز شد. شخصیت‌های مکمل زیادی در این سریال وجود دارند، تا الان به جز شخصیت ریک گرایمز و داریل (با بازی نورمن ریدوس) که دست راست ریک حساب می‌شود، جان هیچ کس در امان نیست. بالاخره باید منتظر مرگ یک شخصیت مکمل باشیم و به تبع شاهد ورود شخصیت‌های جدید‌تر.

«مردگان متحرک» مجموعه رمان مصوری است که انتشار آن از سال ۲۰۰۳ آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد. رابرت کرکمن نویسنده معروف کتاب‌های کامیک، «مردگان متحرک» را با الهام از سری فیلم‌های «جورج رومرو» نوشته است. کرکمن از‌‌ همان اول در تیم تولید سریال حضور داشته و بر روی متن‌ها و تمام جوانب قصه نظارت کرده است اما اقتباس از این دنیای خاص را شبکه ای‌ام‌سی به «فرانک دارابونت» محول کرد.

«مردگان متحرک» فضا سازی خاص خود را دارد. بیننده‌های چهارده، پانزده میلیونی شبکه AMC هم این را ثابت کرده‌اند. اما شاید خیلی از بیننده‌ها تنها به امید بهتر شدن سریال آن را می‌بینند و در بیشتر مواقع هم نا‌امید می‌شوند. متاسفانه این سریال دچار مشکل به اصطلاح «آب بندی» بیش از حد شده است. ۱۶ قسمت که در دو نیمه پخش می‌شود و تقریبا به جز قسمت اول و دوم و قسمت آخر، مابقی سریال با داستانک‌ها و گفت‌و‌گو‌های زاید پر شده است. در حال حاضر می‌توان دو فرمول ساده برای این سریال در نظر گرفت:

فرمول کلی هر فصل: هیجان در قسمت اول + قسمت‌های بی‌حس و حال در اواسط فصل + تزریق هیجان دوباره به قسمت آخر

فرمول کلی هر قسمت: شروع مرموز و گاهی خشن + دقایق بی‌حس و حال در اواسط قسمت‌ + تمام کردن قسمت با یک مرگ یا شوک ناگهانی

این سریال تا به حال سه سرپرست نویسنده یا‌‌ همان گرداننده سریال داشته است که مستقیم بر کیفیت سریال تاثیر به سزایی داشته و دارند.


دوره فرانک دارابونت
دارابونت، کارگردان فیلم‌های ارزشمندی همچون، «رستگاری در شاوشنگ»، «مسیر سبز و مه» است. او در سال ۲۰۰۵ با کتاب مصور (کامیک) مردگان متحرک آشنا شد و بعد از ۵ سال توانست در سال ۲۰۱۰ آن را در شبکه AMC به پخش برساند. انگار رابرت کرکمن (خالق کامیک‌های مردگان متحرک) این داستان‌ها را نوشته بود تا بعد‌ها دارابونت آن را به تصویر بکشاند.

داستان شخصیت‌هایی که در محیط تقریبا بسته‌ای باید با خود و دیگران دست و پنجه نرم کنند تم داستانی است که در تمام فیلم‌های دارابونت به کار گرفته شده است. با کار دارابونت مردگان متحرک پربیننده‌ترین سریال تلویزیونی شبکه شد و بیننده‌های آن بعد از هر قسمت بیشتر هم می‌شد.

فصل اول با رهبری دارابونت در ۶ قسمت ساخته شد. این فصل ضرب آهنگ آهسته‌ای داشت و لازم هم بود. همانند دیگر سریال درخشان این شبکه (افسارگسیختگی – برکینگ بد) داستان اگر با هیجان‌های بی‌مورد شروع می‌شد به اصطلاح بیننده‌ها را بد عادت می‌کرد. دارابونت با هوشمندی تمام، هیجان را کم کم به سریال تزریق کرد بدون اینکه توی ذوق بزند. اما طمع پول و بیننده‌های بیشتر باعث شد تا مدیران شبکه یکی از بد‌ترین تصمیمات خود را برای سریال بگیرند. دارابونت در اواسط ساخت فصل دوم اخراج شد. دلیل اخراج هم بعد‌ها مشخص شد. شبکه برای فصل دوم، دو برابر فصل اول اپیزود سفارش داده بود اما با بودجه‌ای کمتر از فصل اول! و در نظر بگیریم که سرعت ساخت هم باید سریع‌تر می‌شد و همه این‌ها برای دارابونت حکم کابوس داشت. او از سریال رفت و بیشتر جذابیت آن را هم با خود برد.

دوره گلن مازارا
بعد از دارابونت، آقای مازارا سرپرستی نویسندگی فصل دوم و سوم را بر عهده گرفت. اگر هنوز فصل دوم جذابیت خاصی داشت به خاطر نقشه‌هایی بود که دارابونت برای سریال کشیده بود. مثلا شخصیت شین (با بازی جان برنتال) که همکار و دوست صمیمی ریک به حساب می‌آمد در اوایل کتاب کشته می‌شد اما دارابونت او را زنده نگه داشت تا مسیر درگیری این دو دوست را قوی‌تر جلوه بدهد. پس به این ترتیب یکی از بهترین سکانس‌های فصل دوم میراث دارابونت بود و نه مازارا.

یکی از بهترین اپیزود‌های فصل دوم (اپیزود ۷) را اسکات‌ام گیمپل نوشت که بعد‌ها سرپرستی نویسندگان را بر عهده گرفت. متاسفانه دوره آقای مازارا که بیشتر فصل سوم به حساب می‌آید، بد‌ترین فصل سریال تا به اینجا است. فصل معروف به «زندان» که شخصیت‌ها فقط از یک سلول خالی به سلول دیگر می‌روند یا در محوطه با همدیگر حرف می‌زنند و گاهی اوقات هم زامبی می‌کشند! یک شخصیت منفی، فرماندار، که در کتاب‌های مصور بیش از اندازه جذاب و منفور بود، در سریال به یک قاتل ماشینی در سبک آرنولد تبدیل شد.

مرگ شخصیت‌های کلیدی در فصل سوم جذاب‌ترین بخش آن بود که متاسفانه چنین چیزی برای یک سریال، خوب نیست. مقایسه کنید با سریال «بازی تاج و تخت» که مرگ هر شخصیت در بطن داستان و لازم است. اما در «مردگان متحرک» دست نامرئی نویسنده‌ها دیده می‌شود که شخصیت‌ها را همانند عروسک‌های خیمه شب بازی به رقص گرفته‌اند و هر موقع دلشان بخواهد و داستان کم بیاورند آن‌ها را نابود می‌کنند تا به زور تاثیر احساسی را روی بیننده خود بگذارند.



دوره اسکات‌ام گیمپل
مدیران شبکه به درستی، مازارا را از پایان فصل سوم مرخص کردند و گیمپل، یکی از نویسنده‌های ثابت سریال، سکان رهبری را به دست گرفت. او در نیمه اول فصل چهارم سعی کرد تمام حفره‌های داستانی فصل سوم را بپوشاند. این نیمه از سریال حکم یک نفس تازه و یک شروع دوباره برای سریال را داشت. به طوری که می‌توان خیلی از سکانس‌های کلیدی و لازم فصل سوم را به نیمه اول فصل چهارم چسباند و اپیزود‌های اضافی فصل سوم را فراموش کرد. هر چند که همچنان مشکل آب بندی در فصل چهارم و پنجم وجود دارد اما حداقل قابل تماشا است و تا بدین جا نویسندگان توانسته‌اند تغییراتی هم در فرمول همیشگی سریال حاصل کنند. گیمپل یکی از روش‌هایی که دارابونت برای سریال آرزو داشت را پیش گرفت.

زامبی‌ها در فصل چهارم و پنجم صرفا برای ترسناک کردن سریال و قلع و قمع شدن نیستند. خیلی از این موجودات دارای گذشته‌ای هستند که در بعضی موارد باعث می‌شود بیننده برای آن‌ها دل بسوزاند. گیمپل به درستی شخصیت‌های زنده را از سیاه و سفید بودن محض خارج و همه را خاکستری کرد. ریک گرایمز که اصولا باید شخصیت مثبت باشد در خیلی از موارد حس انزجار بیننده را هم بر می‌انگیزد. مشخص است که گیمپل در تلاش است تا سریال را بهتر کند اما باید دید در ادامه چه می‌شود.

دلیل اصلی جذابیت
مردگان متحرک با شاهکار شدن فاصله زیادی دارد. روند سریال باید یک تغییر اساسی بکند، در حال حاضر بیننده‌ها زیاد هستند و خطری مدیران شبکه را تهدید نمی‌کند. اتمسفر سریال هم به قدری جذاب است که با همین روند تکراری هم بتواند چند سال دیگر ادامه پیدا کند اما بالاخره هر چیزی حدی دارد و حد سریال مردگان متحرک هم بالاخره سر می‌رسد مگر اینکه سازندگان آن هر لحظه نفس تازه‌ای در سریال بدمند. مثلا تنها یک تغییر فصل از تابستان به زمستان و درگیری شخصیت‌ها در برف و سرما کلی به جذابیت آن کمک می‌کند و صد البته وفاداری بیشتر به کامیک‌های سریال که خیلی از سریال جذاب‌تر هستند.

همان طور که گفته شد این سریال همیشه در اوج نبوده و نیست؛ حتی در مواقعی هم از لحاظ منطقی و داستانی می‌لنگد. اما آنچه آن را از سایر تمام سریال‌ها و فیلم‌هایی در این ژانر متفاوت کرده نگاه جدیدش به موضوع آخر الزمان است. در این روایت آخر الزمانی برعکس موردهای مشابه، زامبی‌های ترسناکی که از انسان‌ها تغذیه می‌کنند در حاشیه و آخر صف قرار دارند. در اصل انسان‌ها و رابطه‌ها و تصمیم‌هایشان نکته جذاب فیلم شده‌اند. شاید سوال اصلی فیلم آن است که انسان‌ها تا کجا حاضرند برای زنده ماندن تلاش کنند و هزینه بدهند؟
اشتراک گذاری :
نظرات کاربران
ارسال نظر
نظرات بینندگان
مهدی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
شنبه ۰۹ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۴:۴۴
من چند سال دارم این سریال دنبال میکنم واقعا معرکه است ...
به نظرم من فقط یک قسمت 40 دقیقه ای این سریال می ارزه به کل تولیدات سینمای ایران از 90 به این ور
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
شنبه ۰۹ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۸:۱۷
همه این حرفایی که شما میزنید من هرروز تو خیابونای ایران میبینم
مردم رحمی ب هم نمیکنن
علی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
شنبه ۰۹ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۱:۴۸
منفی بافی درموردسریال نشان ازعالی بودن آن دارد.تاکورشودهرآنکه نتوانددید.
یک ایرانی عاشق ایران
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
شنبه ۰۹ اسفند ۱۳۹۳ - ۲۳:۳۵
همیشه باطل خودشو جذاب نشون میده شک ندارم فیلم شدیدا مخربه برای انسان البته هنوز ندیدم.دلیل حرفامم اینه که چند وقت پیش صحبتهایی از یک بازی شنیدم که مخربه و بعد متوجه شدم خیلی از افراد در حال انجام اون بازی آنلاین هستند و اون بازی چیزی نبود جز بازی کلش آف کلن که وقتی خودم جهت تست شروعش کردم متوجه شدم بازی شدیدا جذابه و اعتیاد آور و سخت میشه از بازی دل کند و منفی ترین قسمت بازی اینه که برای ساختن قلعه خودت با سرعت هرچه تمامتر حمله به قلعه دیگرانه و دارن مغز افراد رو در یک مکان مجازی غارتگر بار میارن تا در دنیای عادی راحتتر بتونن امثال داعش و آمریکای جهانخوار درست کنن.و بدبختی دیگه هم اونجاست شما میتوانید برای خرید سکه در فضای مجازی در جهت ساخت قلعه مجازی خود از پول واقعی استفاده کنید که صاحب بازی را ترلیاردر میکند.البته ناگفته نماند مزایایی هم دارد که از جمله مهمترینش اینه که مغز افراد رو در جهت استفاده و مدیریت منابع قلعش افزایش میده.و تولید یک مغز مدیریتی میکنه اما در کل معایب این بازی جذاب و اعتیاد آور خیلی بیشتر از مزایاشه.