بورس‌نیوز، قدیمی ترین پایگاه خبری بازار سرمایه ایران

      
شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۹
کد خبر : ۱۳۶۲۰۴

خاطرات شبنم قلی خانی و علی کریمی از مدرسه

خاطرات شبنم قلی خانی و علی کریمی از مدرسه
هنری>دنیای هنر-قطعا هر کسی از روزهای مدرسه رفتن خود خاطرات شیرینی در دفتر خاطرات خود ثبت کرده است.

به گزارش ستاره نیوز به نقل از مجله آرمانی، خاطرات برخی از ستاره ها را آورده ایم که جالب و خواندنی است.

نفیسه روشن

b2ap3_thumbnail_www.Campec.Ir-Nafiseh-Roshan-170.jpg

وقتی یاد دوران مدرسه می‌افتم، ناخودآگاه لبخند روی لب‌هایم نقش می‌بندد. به یاد روزهایی می‌افتم که از شروع شدن مدرسه خوشحال و هیجان‌زده بودم و با دقت خاصی وسایل مربوط به این دوران را می‌خریدم و همه چیز را آماده شروع تحصیلی می‌کردم. انصافا درسم هم در آن مقطع خوب بود و هیچ‌وقت به خاطر انجام ندادن تکلیف‌هایم و با درس بلد نبودن مورد تنبیه قرار نمی‌گرفتم. هیچ‌وقت یادم نمی‌رود کلاس اول که بودیم معلم‌مان گفت برای درس علوم باید شربت آبلیمو درست کنیم. همه ما آبلیمو و شکر و... را به مدرسه بردیم و در حیاط جمع شدیم تا شربت درست کنیم. شربت من خوشمزه شده بود و به همین دلیل معلم‌‌مان یک بسته مداد ۲۴ رنگ به من هدیه داد. من که از گرفتن این هدیه خوشحال شده بودم، برای اینکه بتوانم دوباره از این هدایا دشت کنم. هر روز وسایل درست کردن شربت را با خودم به مدرسه می‌بردم و زنگ‌های تفریح شربت درست می‌کردم تا باز هم هدیه بگیرم. بعدها فهمیدم خانواده‌ام برای تشویق من این هدیه را خریده بودند و از طریق معلمم به دستم رسانده بودند تا اعتماد به نفسم افزایش پیدا کند. شاید باورتان نشود، اما از همان موقع به بعد دیگر به شربت آبلیمو حس خوبی ندارم.

امیرحسین رستمی

b2ap3_thumbnail_b7e5d54788c5b52062a802a359defb7276294.jpg

با اینکه سال‌ها از دوران مدرسه‌ام می‌گذرد، هنوز وقتی اول مهر از راه می‌رسد من هم ناخودآگاه یاد دوران کودکی‌ام می‌افتم. در دوران مدرسه، بچه درس‌خوانی بودم؛ به همین خاطر، خاطرات خوبی از این دوران دارم. اکثر معلم‌هایم را، به جز معلم کلاس دومم که بچه‌ها را به شدت تنبیه می‌کرد، دوست داشتم. در آن دوران، بچه بازیگوشی نبودم؛ به همین خاطر، در ردیف جلو می‌نشستم و با خیال راحت به درس‌هایم گوش می‌دادم. در کل، از همه درس‌ها خوشم می‌آمد؛ به همین دلیل، نمی‌توانم از درس خاصی به عنوان درس مورد علاقه‌ام نام ببرم. از بین معلم‌هایم نیز علاقه خاصی به معلم شیمی‌ام داشتم. چون اهل شیطنت نبودم، خیلی کم بیش می‌آمد که در دوران مدرسه تنبیه و توبیخ قرار بگیرم. با این حال، یک بار، بدون هیچ دلیلی، معاون مدرسه‌مان آن چنان به پهلویم زد که کلیه‌ام خون‌ریزی کرد.

شبنم قلی‌خانی

b2ap3_thumbnail_10239203659642893769.jpg

وقتی امروز به مادرم گفتم قرار است برای شما درمورد خاطرات دوران مدرسه‌ام صحبت کنم، حسابی خندید و گفت حتما می‌خواهی از گریه‌های روز اول مدرسه‌ات برایشان تعریف کنی! حق با مادرم بود. چون بچه آخر خانواده بودم، به شدت به مادرم وابسته بودم و زمانی که برای اولین بار به مدرسه رفتم و از مادرم جدا شدم، تا زنگ آخر فقط گریه کردم. اما رفته‌رفته با محیط مدرسه اخت پیدا کردم. انصاف درسم خوب بود و همیشه شاگرد اول می شدم. الان هم چند سالی است که اول مهر برای من دوباره رنگ‌و بوی مدرسه را دارد؛ چون در این ایام هم خودم درس می‌خوانم و هم در دانشگاه تدریس می‌کنم. حس پشت نیمکت‌نشینی، چه در مقام معلم و چه دانش‌آموز، برای من بسیار جذاب است. از بین آثار مختلفی که با سوژه مدرسه ساخت شده علاقه خاصی به «پرنده کوچک خوشبختی» و «قصه‌‌های مجید» و البته «مدرسه موش‌ها» دارم و در زمان پخش این آثار به شدت با آنها احساس هم ذات‌پنداری می‌کردم.

رضا صادقی

b2ap3_thumbnail_IMAGE634611093969765625.jpg

من در دوران مدرسه‌ام حسابی شیطون و بازیگوش بودم و به زور در مدرسه بند می‌شدم از هر فرصتی برای شیطنت استفاده می‌کردم؛ از کج کردن پنکه مدرسه گرفته تا تقلب کردند و سر به سر همکلاسی‌هایم گذاشتن، اما صد حیف که به یک چشم بر هم زدن دوران کودکی، با همه خاطرات تلخ و شیرینش، تمام شد و تنها خاطرات برای ما باقی مانده است. این روزها، با ذوق و شوق خاصی، به دوران کودکی‌ام فکر می‌کنم؛ به ویژه اینکه، با تولد دخترم، خاطرات آن روزها برایم بیش از پیش تداعی می‌شود. الان هم که وارد ماه مهر شده‌ایم. مدام به یاد هوای شرجی دوران مدرسه می‌افتم؛ زمانی که در گرمای بندر پشت میز می نشستم و با شیطنت خاصی درس‌هایم را گوش می‌دادم.

علی کریمی

b2ap3_thumbnail_pic376_www.jahaniha.com_4.jpg

در دوران کودکی‌ام، هیچ‌وقت از درس و مدرسه خوشم نمی‌آمد. البته الان هم همین‌طور هستم و حس چندان خوشایندی به مدرسه ندارم. در دوران مدرسه، با برادر بزرگم، فرشید، به مدرسه می‌رفتیم. فرشید همیشه هوای من را داشت و نمی‌گذاشت کسی اذیت کند. این هم یادم نمی‌رود که از مدرسه که برمی‌گشتیم، لباس‌ها یک طرف، کیف‌ هم یک طرف دیگر، غذا خوره نخورده، می‌پریدم توی کوچه و تا شب فوتبال بازی می‌کردیم. وقتی هم که به خانه می‌آمدیم، این‌قدر خسته بودیم که بیشتر وقت‌ها سر سفره خواب‌مان می‌برد.

بهاره رهنما

b2ap3_thumbnail_Bahare_Rahnama9.jpg

روزهای اول مدرسه همیشه پر از شوق شروع کردن بود، شروع کردنی که انگار بهترین و مهم‌ترین شروع کردن زندگی‌مان بود، خریدن و جلد کردن کتاب، برچسب زدن روی دفترها، اگر وسع پدر و مادر می‌رسید، خریدن کیف و کفش نو و گاه به ارث بردن آن‌ها از بچه‌های بزرگ‌تر فامیل یا خواهر و برادرها؛ پیدا کردن دوست‌های و معلم‌های نو؛ یاد گرفتن چیزهای نو؛ و گاه دیدن مدرسه‌های نو. وقتی مدرسه می‌رفتیم، همیشه دو تا عید داشتیم، دو تا فصل نو شدن؛ یکی بهار و شروع سال نو و یکی مهر و شروع سال تحصیلی. به گمانم، از زمانی که به عنوان سفیر انجمن حمایت از حقوق کودکان انتخاب شده‌ام، خیلی بیشتر و بهتر به روزهای کودکی‌ام نزدیک شده‌ام، به همه آن چیزهایی که آن روزها غمگین یا شادم می‌کرد. امیدوارم هیچ دختر و پسری، به دلیل محرومیت‌های فرهنگی یا اقتصادی، از تحصیل و نو شدن و یاد گرفتن و تجربه دو بار شادی در سال و آغاز دانستن باز نماند.

اشتراک گذاری :
نظرات کاربران
ارسال نظر
نظرات بینندگان
پاکدل
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۴
اقای کریمی واقعا"خوب گفتی ازاول باعلم ودانش میانه خوبی نداشتی بخاطراین هم مربیان تحصیل کرده وعلم ان هارانمیتوانستی تحمل کنی