ارتباط پنهانی
فرنگیس صدایش را بلندتر کرد و در حالی که فریاد میزد، گفت: «باهم میرویم، همه باه....» اما ناگهان حرفش را قورت داد و با چشمانی که از حدقه بیرون زده بود، به مقابلش خیره شد. فرهاد سلاح را به طرفش گرفته و دستش را روی ماشه آن گذاشته بود. ناگهان صدای گلوله جایگزین سکوت بین آن دو شد و زن جوان روی زمین افتاد. فرهاد نگاهی به اطراف انداخت، هیچکس آن دور و بر نبود، سوار خودرویش شد و محل را ترک کرد.
کد خبر: ۱۳۷۸۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۵
اخبار روز
خبرنامه