يکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳ - ۲۳:۳۴

آیا جن را میتوان دید یا با آنها ازدواج یا رفت و آمد کرد؟

کد خبر : ۱۳۶۴۶۲
همانگونه که از اسم جن روشن است، موجودی پوشیده است که احوالش برای ما خیلی روشن نیست. و همین پوشیدگی باعث شده است که مطالب راست و دروغ و خرافات بسیار با یکدیگر، مخلوط شوند. البته از ابهاماتی که در این زمینه هست، نباید نگران شد. چون این ابهامات در مقابل روحیه کنجکاوی ماست و واقعا نیازی به دانستن آنها نداریم.

در این موارد باید از اصول مسلم و روشن بهره گرفت. و در جزئیات همیشه این اصول را مد نظر داشت. مثل اینکه اصل جن وجود دارد و جنیان نیز مخلوقاتی مانند ما هستند که برای آزمایش الهی و عبودیت خلق شده اند.
«وَ مَا خَلَقْتُ الجْنَّ وَ الْانسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون؛[ذاریات/۵۶]من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینكه عبادتم كنند (و از این راه تكامل یابند و به من نزدیك شوند)!»

و یا اینکه هیچ چیز خارج از اجازه خداوند انجام نمی شود. و خارج از سلطنت خدا کسی نمی تواند به انسان آسیب برساند.
«وَ مَا هُم بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ؛[بقره/۱۰۲]ولى هیچ گاه نمى ‏توانند بدون اجازه خداوند، به انسانى زیان برسانند.»

اما درباره جزئیات و مساله ازدواج باید گفت: ظاهرا اصل ازدواج با جن ممکن است. درباره ازدواج جن با انسان علما مطالبی بیان کرده اند که برگرفته از روایات و مطالب دینی است.
به عنوان مثال آیت الله بهجت در کتاب استفتائات خود، در جلد چهار صفحه ۱۴ در پاسخ به سوال اینکه آیا ازدواج دختر با جن جایز است، می فرمایند: چون معرضیت زیادی برای فتنه و منازعه دارد و خوف خطر دارد، خلاف احتیاط است و بر تقدیر جواز، احوط متعه است یا این که طوری باشد که شرط کنند وکالت را که اختیار طلاق است با دختر باشد.

این مطلب در بحث ازدواج فرزندان حضرت آدم (ع) نیز زیاد دیده می شود. به عنوان نمونه امام صادق (ع) مى‏فرمایند: خداوند حوریه‏اى بهشتى را به ازدواج یكى از پسران آدم درآورده و فرزند دیگرش به ازدواج زنى از اهل جن درآمد.[۱]

و همچنین مطالبی در بحار الانوار دیده می شود، نظیر این مطلب که: شیخ عماد الدین یكى از موانع ازدواج را اختلاف جنس دانسته و میگوید جائز نیست آدمى زن جنیه بگیرد چون خدا فرموده «و خدا ساخت براتان از خودتان همسرانى تا آرام شما باشند و میان شما دوستى نهاد و رحمت»[۲]

درباره اصل امکان دیدن و رابطه انسان با جن نیز می توان گفت، چنین چیزی کاملا ممکن است.
«وَ یَوْمَ یحَشرُهُمْ جَمِیعًا یَامَعْشرَ الجْنّ‏ِ قَدِ اسْتَكْثرَتُم مِّنَ الْانسِ وَ قَالَ أَوْلِیَاؤُهُم مِّنَ الْانسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِى أَجَّلْتَ لَنَا؛[انعام/۱۲۸]و روزى كه همگان را گرد آورد و گوید: اى گروه جنیان، شما بسیارى از آدمیان را پیرو خویش ساختید. یارانشان از میان آدمیان گویند: اى پروردگار ما، ما از یكدیگر بهره‏مند مى‏شدیم و به پایان زمانى كه براى زیستن ما قرار داده بودى رسیدیم.»

[۱]. داستان پیامبران یا قصه‏هاى قرآن از آدم تا خاتم - یوسف عزیزی- ص ۱۱۸.
[۲]. آسمان و جهان-ترجمه كتاب السماء و العالم بحار ج‏۷ ص : ۲۲۹.
اشتراک گذاری :
نظرات کاربران
ارسال نظر
نظرات بینندگان
عبدالامیر
جن‌وجودداردولی‌ازدواج‌باجن‌اوهام‌وتخیلات‌ذهنن‌بعضی‌ازانسانهااست‌‌وداستانهای‌دروغین‌‌ادمها‌ضعیف‌وترسوهمیشه‌درعالم‌روئیازندگی‌می‌کنند‌واین‌موضبع‌جزنکبت‌بدبختی‌ثمری‌ندارد
amindarvishi916@gmail.com
من ازجن اونطرف ترهم دیدم ...یشب تب لرزشدیدداشتم خیلی وحشتناک بودمریض شدنم ساعت ۴صبح بودتقریباتوحالت مریضیم خارج شدم ازبدنم رفتم بجای تاریک یه خوردرفتم داخل تاریکی بعدش یه مهوته که نورقرمزرنگی داشت دوفرشته یاشخص سمت راستم اومدن گفتن براچی اومدی اینجاگفتم میخوام دنیای بعدیروببینم بعدازچندثانیه سکوت گفتن اقاداره میادسمت چپ موازیه صورتم یه چهره وایساده بودگفتم شماامام حسین هستی یه شلاق یاتازیانه زدبقل گردم دردشوهس کردم گفتم چرازدی گفت بخاطرکارایی که داری تودنیاانجام میدی چندثانیه کوتاه که گذشت سمت راست که اون دونفرمونده بودن گفتم میشه نشونم بدید اینجارواون دونفریکیشون شلاق محکم زدبه زانوی سمت چپ من که دودسیاهوگودازه ازپرتاب دستش میفتادروزمین من افتادم ازدردش یه مدت بعدگفتم الان منوزدی من ینفرودلم میخوادببینم گفتن کیومنم گفتم حضرت علی اصغرکجاس چندلحظه کوتاه گذشت دیدم یه طفل ۶ماه از۲۰۰ قدمیه خودم به صورت معلق داره نزدیکم میشه اومدموازیه دست راستم وایسادپرسیدم میشه بقلش کنم گفتن اره ولی بدن خودمونمیتونستم ببینم امادستم اومدسمتش صورتشوچسبوندم به صورت خودم چندثانیه بعد رهاش کردم یه لبخندبهم زدحتی رنگ چشماش ابی بودپرسیدم چرابزرگ نمیشه گفتن ماهمین طوری توی دنیاکه بوده همین طوری دوسش داریم یه پیرزن هم اونجادیدم گفتم این خانم کیه گفتن حضرت زهراس گفتم شماکه اینجاهمه چی داریدچراجوان ترنمیشه خانم گفتن توی دنیاعذاب کشیده اینطوری راحت تره..خلاصه گذشت چندلحظه گفتن بریم تانشونت بدیم این دنیارویخوردرفتیم بسمت جلوترکه تاریکی بودسپس رسیدیم بجایی که به صورت ردیفی دیگ گذاشته بودن نه میشدبگی جنس دیگ ازاهن بودنه بتن سیمانی رنگ زیرشون اتیش بودداخل هردیگ ادم بودبه صورت چهارزانوشکل راحت نشسته بودن بالاسرهردیگ یه سربازباکلاه وایساده بودیه حوض کوچیک بقل دست هرسربازی بود یه ظرف دست هرسربازکه بااون ظرف ابی میریخت تودهن هرادم بشکل اب اسیدبود بصورت اتومات دهن ادمابازمیشدای هاهم میریختن دهنشون ازداخل شکم دردمیکشیدن گفتم گناه ایناچیه که اینطورین گفتن کاری که توکردی ایناهم انجام دادن گفتم یعنی منم اینجاه جایگاهم گفتن شاید توهم بیایی گفتن حالابریم جلوتررفتیم توی تاریکی باز یه ثانیه کوتاه رسیدیم به یک کوه خیلی بلند پایین کوه یه حفره سمت چپش بودحلالی شکل اندازه یه دروازه دیدم ازداخل اون دروازه پشت سرهم دیگه ادم صف گرفته خیلی ساکت داشتن میومدن بیرون ازورودی بسمت راست میومدن چندقدم بعدش راه پله داشت کوه بصورت زیگزاگ میرفتن بالا گفتم میرن کجاگفتن میرن بالامیپرن پایین بدون اینکه کسی هولشون بده موقعی که میپریدن پایین خاکستراون طرف بازم میومدپشت همون درازاول تکرارمیشده .بعدش گفتن حالادیدی بیابرگردیم توبرگشت که اومدیم رسیدیم به نقطه اول که همون اقادیده بودم گفتن حالابرگردبروگفتم من میخوام خداروببینم گفتن نمیشه گفتم نبینم باورنمیکنم ایناروگفت بهم برگردبسمت راستت ببینین یه نگاه کردم بسمت راست بالا دیدم وسط اون نورقرمز یک نورسمت هست که یخورده مه یاابرجلوش بودموقعی که دیدم گفتم توخالق من هستی باهام حرف زدگفت من خالق توهستم من توروافریدم پس بسمت من سجده کن توی دنیا گفتم چرابهم اهمیت نمیدی گفت توبسمت من بایدسجده کنی گفتم چرابمن ثروت نمیدی توی دنیا گفت اگرتوثروت داشته باشی ظالم میشی یه نمونه نشونم دادن که ثروت داشتم درست یادم نیست این لحظرویه شمشیردستم بودوسط مردم گفتم تا ثروت ندی بهم سجده نمیکنم گفت من خالق توهستم پس سجده کن من دیگه خواستم برگردم به بدنم موقع برگشت ینفرازاون دوتا بهم انگشت اشارشونشون دادکه یعنی میای اینجا به وقتش بعداون اقابه اون طرف اخم کردگفت بزاربره یه لبخنرکوچیک زدن بهم منم برگشتم روحالت تب لرزی که داشتم فکرکنم این اتفاقایی که دیدم به یک دقیقه توجسمم نمیشدزمانش..
ALi
دهنت سرویس.
amindarvishi916@gmail.com
من ازجن اونطرف ترهم دیدم ...یشب تب لرزشدیدداشتم خیلی وحشتناک بودمریض شدنم ساعت ۴صبح بودتقریباتوحالت مریضیم خارج شدم ازبدنم رفتم بجای تاریک یه خوردرفتم داخل تاریکی بعدش یه مهوته که نورقرمزرنگی داشت دوفرشته یاشخص سمت راستم اومدن گفتن براچی اومدی اینجاگفتم میخوام دنیای بعدیروببینم بعدازچندثانیه سکوت گفتن اقاداره میادسمت چپ موازیه صورتم یه چهره وایساده بودگفتم شماامام حسین هستی یه شلاق یاتازیانه زدبقل گردم دردشوهس کردم گفتم چرازدی گفت بخاطرکارایی که داری تودنیاانجام میدی چندثانیه کوتاه که گذشت سمت راست که اون دونفرمونده بودن گفتم میشه نشونم بدید اینجارواون دونفریکیشون شلاق محکم زدبه زانوی سمت چپ من که دودسیاهوگودازه ازپرتاب دستش میفتادروزمین من افتادم ازدردش یه مدت بعدگفتم الان منوزدی من ینفرودلم میخوادببینم گفتن کیومنم گفتم حضرت علی اصغرکجاس چندلحظه کوتاه گذشت دیدم یه طفل ۶ماه از۲۰۰ قدمیه خودم به صورت معلق داره نزدیکم میشه اومدموازیه دست راستم وایسادپرسیدم میشه بقلش کنم گفتن اره ولی بدن خودمونمیتونستم ببینم امادستم اومدسمتش صورتشوچسبوندم به صورت خودم چندثانیه بعد رهاش کردم یه لبخندبهم زدحتی رنگ چشماش ابی بودپرسیدم چرابزرگ نمیشه گفتن ماهمین طوری توی دنیاکه بوده همین طوری دوسش داریم یه پیرزن هم اونجادیدم گفتم این خانم کیه گفتن حضرت زهراس گفتم شماکه اینجاهمه چی داریدچراجوان ترنمیشه خانم گفتن توی دنیاعذاب کشیده اینطوری راحت تره..خلاصه گذشت چندلحظه گفتن بریم تانشونت بدیم این دنیارویخوردرفتیم بسمت جلوترکه تاریکی بودسپس رسیدیم بجایی که به صورت ردیفی دیگ گذاشته بودن نه میشدبگی جنس دیگ ازاهن بودنه بتن سیمانی رنگ زیرشون اتیش بودداخل هردیگ ادم بودبه صورت چهارزانوشکل راحت نشسته بودن بالاسرهردیگ یه سربازباکلاه وایساده بودیه حوض کوچیک بقل دست هرسربازی بود یه ظرف دست هرسربازکه بااون ظرف ابی میریخت تودهن هرادم بشکل اب اسیدبود بصورت اتومات دهن ادمابازمیشدای هاهم میریختن دهنشون ازداخل شکم دردمیکشیدن گفتم گناه ایناچیه که اینطورین گفتن کاری که توکردی ایناهم انجام دادن گفتم یعنی منم اینجاه جایگاهم گفتن شاید توهم بیایی گفتن حالابریم جلوتررفتیم توی تاریکی باز یه ثانیه کوتاه رسیدیم به یک کوه خیلی بلند پایین کوه یه حفره سمت چپش بودحلالی شکل اندازه یه دروازه دیدم ازداخل اون دروازه پشت سرهم دیگه ادم صف گرفته خیلی ساکت داشتن میومدن بیرون ازورودی بسمت راست میومدن چندقدم بعدش راه پله داشت کوه بصورت زیگزاگ میرفتن بالا گفتم میرن کجاگفتن میرن بالامیپرن پایین بدون اینکه کسی هولشون بده موقعی که میپریدن پایین خاکستراون طرف بازم میومدپشت همون درازاول تکرارمیشده .بعدش گفتن حالادیدی بیابرگردیم توبرگشت که اومدیم رسیدیم به نقطه اول که همون اقادیده بودم گفتن حالابرگردبروگفتم من میخوام خداروببینم گفتن نمیشه گفتم نبینم باورنمیکنم ایناروگفت بهم برگردبسمت راستت ببینین یه نگاه کردم بسمت راست بالا دیدم وسط اون نورقرمز یک نورسمت هست که یخورده مه یاابرجلوش بودموقعی که دیدم گفتم توخالق من هستی باهام حرف زدگفت من خالق توهستم من توروافریدم پس بسمت من سجده کن توی دنیا گفتم چرابهم اهمیت نمیدی گفت توبسمت من بایدسجده کنی گفتم چرابمن ثروت نمیدی توی دنیا گفت اگرتوثروت داشته باشی ظالم میشی یه نمونه نشونم دادن که ثروت داشتم درست یادم نیست این لحظرویه شمشیردستم بودوسط مردم گفتم تا ثروت ندی بهم سجده نمیکنم گفت من خالق توهستم پس سجده کن من دیگه خواستم برگردم به بدنم موقع برگشت ینفرازاون دوتا بهم انگشت اشارشونشون دادکه یعنی میای اینجا به وقتش بعداون اقابه اون طرف اخم کردگفت بزاربره یه لبخنرکوچیک زدن بهم منم برگشتم روحالت تب لرزی که داشتم فکرکنم این اتفاقایی که دیدم به یک دقیقه توجسمم نمیشدزمانش..
amindarvishi916@gmail.com
من ازجن اونطرف ترهم دیدم ...یشب تب لرزشدیدداشتم خیلی وحشتناک بودمریض شدنم ساعت ۴صبح بودتقریباتوحالت مریضیم خارج شدم ازبدنم رفتم بجای تاریک یه خوردرفتم داخل تاریکی بعدش یه مهوته که نورقرمزرنگی داشت دوفرشته یاشخص سمت راستم اومدن گفتن براچی اومدی اینجاگفتم میخوام دنیای بعدیروببینم بعدازچندثانیه سکوت گفتن اقاداره میادسمت چپ موازیه صورتم یه چهره وایساده بودگفتم شماامام حسین هستی یه شلاق یاتازیانه زدبقل گردم دردشوهس کردم گفتم چرازدی گفت بخاطرکارایی که داری تودنیاانجام میدی چندثانیه کوتاه که گذشت سمت راست که اون دونفرمونده بودن گفتم میشه نشونم بدید اینجارواون دونفریکیشون شلاق محکم زدبه زانوی سمت چپ من که دودسیاهوگودازه ازپرتاب دستش میفتادروزمین من افتادم ازدردش یه مدت بعدگفتم الان منوزدی من ینفرودلم میخوادببینم گفتن کیومنم گفتم حضرت علی اصغرکجاس چندلحظه کوتاه گذشت دیدم یه طفل ۶ماه از۲۰۰ قدمیه خودم به صورت معلق داره نزدیکم میشه اومدموازیه دست راستم وایسادپرسیدم میشه بقلش کنم گفتن اره ولی بدن خودمونمیتونستم ببینم امادستم اومدسمتش صورتشوچسبوندم به صورت خودم چندثانیه بعد رهاش کردم یه لبخندبهم زدحتی رنگ چشماش ابی بودپرسیدم چرابزرگ نمیشه گفتن ماهمین طوری توی دنیاکه بوده همین طوری دوسش داریم یه پیرزن هم اونجادیدم گفتم این خانم کیه گفتن حضرت زهراس گفتم شماکه اینجاهمه چی داریدچراجوان ترنمیشه خانم گفتن توی دنیاعذاب کشیده اینطوری راحت تره..خلاصه گذشت چندلحظه گفتن بریم تانشونت بدیم این دنیارویخوردرفتیم بسمت جلوترکه تاریکی بودسپس رسیدیم بجایی که به صورت ردیفی دیگ گذاشته بودن نه میشدبگی جنس دیگ ازاهن بودنه بتن سیمانی رنگ زیرشون اتیش بودداخل هردیگ ادم بودبه صورت چهارزانوشکل راحت نشسته بودن بالاسرهردیگ یه سربازباکلاه وایساده بودیه حوض کوچیک بقل دست هرسربازی بود یه ظرف دست هرسربازکه بااون ظرف ابی میریخت تودهن هرادم بشکل اب اسیدبود بصورت اتومات دهن ادمابازمیشدای هاهم میریختن دهنشون ازداخل شکم دردمیکشیدن گفتم گناه ایناچیه که اینطورین گفتن کاری که توکردی ایناهم انجام دادن گفتم یعنی منم اینجاه جایگاهم گفتن شاید توهم بیایی گفتن حالابریم جلوتررفتیم توی تاریکی باز یه ثانیه کوتاه رسیدیم به یک کوه خیلی بلند پایین کوه یه حفره سمت چپش بودحلالی شکل اندازه یه دروازه دیدم ازداخل اون دروازه پشت سرهم دیگه ادم صف گرفته خیلی ساکت داشتن میومدن بیرون ازورودی بسمت راست میومدن چندقدم بعدش راه پله داشت کوه بصورت زیگزاگ میرفتن بالا گفتم میرن کجاگفتن میرن بالامیپرن پایین بدون اینکه کسی هولشون بده موقعی که میپریدن پایین خاکستراون طرف بازم میومدپشت همون درازاول تکرارمیشده .بعدش گفتن حالادیدی بیابرگردیم توبرگشت که اومدیم رسیدیم به نقطه اول که همون اقادیده بودم گفتن حالابرگردبروگفتم من میخوام خداروببینم گفتن نمیشه گفتم نبینم باورنمیکنم ایناروگفت بهم برگردبسمت راستت ببینین یه نگاه کردم بسمت راست بالا دیدم وسط اون نورقرمز یک نورسمت هست که یخورده مه یاابرجلوش بودموقعی که دیدم گفتم توخالق من هستی باهام حرف زدگفت من خالق توهستم من توروافریدم پس بسمت من سجده کن توی دنیا گفتم چرابهم اهمیت نمیدی گفت توبسمت من بایدسجده کنی گفتم چرابمن ثروت نمیدی توی دنیا گفت اگرتوثروت داشته باشی ظالم میشی یه نمونه نشونم دادن که ثروت داشتم درست یادم نیست این لحظرویه شمشیردستم بودوسط مردم گفتم تا ثروت ندی بهم سجده نمیکنم گفت من خالق توهستم پس سجده کن من دیگه خواستم برگردم به بدنم موقع برگشت ینفرازاون دوتا بهم انگشت اشارشونشون دادکه یعنی میای اینجا به وقتش بعداون اقابه اون طرف اخم کردگفت بزاربره یه لبخنرکوچیک زدن بهم منم برگشتم روحالت تب لرزی که داشتم فکرکنم این اتفاقایی که دیدم به یک دقیقه توجسمم نمیشدزمانش..
amindarvishi916@gmail.com
من ازجن اونطرف ترهم دیدم ...یشب تب لرزشدیدداشتم خیلی وحشتناک بودمریض شدنم ساعت ۴صبح بودتقریباتوحالت مریضیم خارج شدم ازبدنم رفتم بجای تاریک یه خوردرفتم داخل تاریکی بعدش یه مهوته که نورقرمزرنگی داشت دوفرشته یاشخص سمت راستم اومدن گفتن براچی اومدی اینجاگفتم میخوام دنیای بعدیروببینم بعدازچندثانیه سکوت گفتن اقاداره میادسمت چپ موازیه صورتم یه چهره وایساده بودگفتم شماامام حسین هستی یه شلاق یاتازیانه زدبقل گردم دردشوهس کردم گفتم چرازدی گفت بخاطرکارایی که داری تودنیاانجام میدی چندثانیه کوتاه که گذشت سمت راست که اون دونفرمونده بودن گفتم میشه نشونم بدید اینجارواون دونفریکیشون شلاق محکم زدبه زانوی سمت چپ من که دودسیاهوگودازه ازپرتاب دستش میفتادروزمین من افتادم ازدردش یه مدت بعدگفتم الان منوزدی من ینفرودلم میخوادببینم گفتن کیومنم گفتم حضرت علی اصغرکجاس چندلحظه کوتاه گذشت دیدم یه طفل ۶ماه از۲۰۰ قدمیه خودم به صورت معلق داره نزدیکم میشه اومدموازیه دست راستم وایسادپرسیدم میشه بقلش کنم گفتن اره ولی بدن خودمونمیتونستم ببینم امادستم اومدسمتش صورتشوچسبوندم به صورت خودم چندثانیه بعد رهاش کردم یه لبخندبهم زدحتی رنگ چشماش ابی بودپرسیدم چرابزرگ نمیشه گفتن ماهمین طوری توی دنیاکه بوده همین طوری دوسش داریم یه پیرزن هم اونجادیدم گفتم این خانم کیه گفتن حضرت زهراس گفتم شماکه اینجاهمه چی داریدچراجوان ترنمیشه خانم گفتن توی دنیاعذاب کشیده اینطوری راحت تره..خلاصه گذشت چندلحظه گفتن بریم تانشونت بدیم این دنیارویخوردرفتیم بسمت جلوترکه تاریکی بودسپس رسیدیم بجایی که به صورت ردیفی دیگ گذاشته بودن نه میشدبگی جنس دیگ ازاهن بودنه بتن سیمانی رنگ زیرشون اتیش بودداخل هردیگ ادم بودبه صورت چهارزانوشکل راحت نشسته بودن بالاسرهردیگ یه سربازباکلاه وایساده بودیه حوض کوچیک بقل دست هرسربازی بود یه ظرف دست هرسربازکه بااون ظرف ابی میریخت تودهن هرادم بشکل اب اسیدبود بصورت اتومات دهن ادمابازمیشدای هاهم میریختن دهنشون ازداخل شکم دردمیکشیدن گفتم گناه ایناچیه که اینطورین گفتن کاری که توکردی ایناهم انجام دادن گفتم یعنی منم اینجاه جایگاهم گفتن شاید توهم بیایی گفتن حالابریم جلوتررفتیم توی تاریکی باز یه ثانیه کوتاه رسیدیم به یک کوه خیلی بلند پایین کوه یه حفره سمت چپش بودحلالی شکل اندازه یه دروازه دیدم ازداخل اون دروازه پشت سرهم دیگه ادم صف گرفته خیلی ساکت داشتن میومدن بیرون ازورودی بسمت راست میومدن چندقدم بعدش راه پله داشت کوه بصورت زیگزاگ میرفتن بالا گفتم میرن کجاگفتن میرن بالامیپرن پایین بدون اینکه کسی هولشون بده موقعی که میپریدن پایین خاکستراون طرف بازم میومدپشت همون درازاول تکرارمیشده .بعدش گفتن حالادیدی بیابرگردیم توبرگشت که اومدیم رسیدیم به نقطه اول که همون اقادیده بودم گفتن حالابرگردبروگفتم من میخوام خداروببینم گفتن نمیشه گفتم نبینم باورنمیکنم ایناروگفت بهم برگردبسمت راستت ببینین یه نگاه کردم بسمت راست بالا دیدم وسط اون نورقرمز یک نورسمت هست که یخورده مه یاابرجلوش بودموقعی که دیدم گفتم توخالق من هستی باهام حرف زدگفت من خالق توهستم من توروافریدم پس بسمت من سجده کن توی دنیا گفتم چرابهم اهمیت نمیدی گفت توبسمت من بایدسجده کنی گفتم چرابمن ثروت نمیدی توی دنیا گفت اگرتوثروت داشته باشی ظالم میشی یه نمونه نشونم دادن که ثروت داشتم درست یادم نیست این لحظرویه شمشیردستم بودوسط مردم گفتم تا ثروت ندی بهم سجده نمیکنم گفت من خالق توهستم پس سجده کن من دیگه خواستم برگردم به بدنم موقع برگشت ینفرازاون دوتا بهم انگشت اشارشونشون دادکه یعنی میای اینجا به وقتش بعداون اقابه اون طرف اخم کردگفت بزاربره یه لبخنرکوچیک زدن بهم منم برگشتم روحالت تب لرزی که داشتم فکرکنم این اتفاقایی که دیدم به یک دقیقه توجسمم نمیشدزمانش..
amindarvishi916@gmail.com
من ازجن اونطرف ترهم دیدم ...یشب تب لرزشدیدداشتم خیلی وحشتناک بودمریض شدنم ساعت ۴صبح بودتقریباتوحالت مریضیم خارج شدم ازبدنم رفتم بجای تاریک یه خوردرفتم داخل تاریکی بعدش یه مهوته که نورقرمزرنگی داشت دوفرشته یاشخص سمت راستم اومدن گفتن براچی اومدی اینجاگفتم میخوام دنیای بعدیروببینم بعدازچندثانیه سکوت گفتن اقاداره میادسمت چپ موازیه صورتم یه چهره وایساده بودگفتم شماامام حسین هستی یه شلاق یاتازیانه زدبقل گردم دردشوهس کردم گفتم چرازدی گفت بخاطرکارایی که داری تودنیاانجام میدی چندثانیه کوتاه که گذشت سمت راست که اون دونفرمونده بودن گفتم میشه نشونم بدید اینجارواون دونفریکیشون شلاق محکم زدبه زانوی سمت چپ من که دودسیاهوگودازه ازپرتاب دستش میفتادروزمین من افتادم ازدردش یه مدت بعدگفتم الان منوزدی من ینفرودلم میخوادببینم گفتن کیومنم گفتم حضرت علی اصغرکجاس چندلحظه کوتاه گذشت دیدم یه طفل ۶ماه از۲۰۰ قدمیه خودم به صورت معلق داره نزدیکم میشه اومدموازیه دست راستم وایسادپرسیدم میشه بقلش کنم گفتن اره ولی بدن خودمونمیتونستم ببینم امادستم اومدسمتش صورتشوچسبوندم به صورت خودم چندثانیه بعد رهاش کردم یه لبخندبهم زدحتی رنگ چشماش ابی بودپرسیدم چرابزرگ نمیشه گفتن ماهمین طوری توی دنیاکه بوده همین طوری دوسش داریم یه پیرزن هم اونجادیدم گفتم این خانم کیه گفتن حضرت زهراس گفتم شماکه اینجاهمه چی داریدچراجوان ترنمیشه خانم گفتن توی دنیاعذاب کشیده اینطوری راحت تره..خلاصه گذشت چندلحظه گفتن بریم تانشونت بدیم این دنیارویخوردرفتیم بسمت جلوترکه تاریکی بودسپس رسیدیم بجایی که به صورت ردیفی دیگ گذاشته بودن نه میشدبگی جنس دیگ ازاهن بودنه بتن سیمانی رنگ زیرشون اتیش بودداخل هردیگ ادم بودبه صورت چهارزانوشکل راحت نشسته بودن بالاسرهردیگ یه سربازباکلاه وایساده بودیه حوض کوچیک بقل دست هرسربازی بود یه ظرف دست هرسربازکه بااون ظرف ابی میریخت تودهن هرادم بشکل اب اسیدبود بصورت اتومات دهن ادمابازمیشدای هاهم میریختن دهنشون ازداخل شکم دردمیکشیدن گفتم گناه ایناچیه که اینطورین گفتن کاری که توکردی ایناهم انجام دادن گفتم یعنی منم اینجاه جایگاهم گفتن شاید توهم بیایی گفتن حالابریم جلوتررفتیم توی تاریکی باز یه ثانیه کوتاه رسیدیم به یک کوه خیلی بلند پایین کوه یه حفره سمت چپش بودحلالی شکل اندازه یه دروازه دیدم ازداخل اون دروازه پشت سرهم دیگه ادم صف گرفته خیلی ساکت داشتن میومدن بیرون ازورودی بسمت راست میومدن چندقدم بعدش راه پله داشت کوه بصورت زیگزاگ میرفتن بالا گفتم میرن کجاگفتن میرن بالامیپرن پایین بدون اینکه کسی هولشون بده موقعی که میپریدن پایین خاکستراون طرف بازم میومدپشت همون درازاول تکرارمیشده .بعدش گفتن حالادیدی بیابرگردیم توبرگشت که اومدیم رسیدیم به نقطه اول که همون اقادیده بودم گفتن حالابرگردبروگفتم من میخوام خداروببینم گفتن نمیشه گفتم نبینم باورنمیکنم ایناروگفت بهم برگردبسمت راستت ببینین یه نگاه کردم بسمت راست بالا دیدم وسط اون نورقرمز یک نورسمت هست که یخورده مه یاابرجلوش بودموقعی که دیدم گفتم توخالق من هستی باهام حرف زدگفت من خالق توهستم من توروافریدم پس بسمت من سجده کن توی دنیا گفتم چرابهم اهمیت نمیدی گفت توبسمت من بایدسجده کنی گفتم چرابمن ثروت نمیدی توی دنیا گفت اگرتوثروت داشته باشی ظالم میشی یه نمونه نشونم دادن که ثروت داشتم درست یادم نیست این لحظرویه شمشیردستم بودوسط مردم گفتم تا ثروت ندی بهم سجده نمیکنم گفت من خالق توهستم پس سجده کن من دیگه خواستم برگردم به بدنم موقع برگشت ینفرازاون دوتا بهم انگشت اشارشونشون دادکه یعنی میای اینجا به وقتش بعداون اقابه اون طرف اخم کردگفت بزاربره یه لبخنرکوچیک زدن بهم منم برگشتم روحالت تب لرزی که داشتم فکرکنم این اتفاقایی که دیدم به یک دقیقه توجسمم نمیشدزمانش..
amindarvishi916@gmail.com
من ازجن اونطرف ترهم دیدم ...یشب تب لرزشدیدداشتم خیلی وحشتناک بودمریض شدنم ساعت ۴صبح بودتقریباتوحالت مریضیم خارج شدم ازبدنم رفتم بجای تاریک یه خوردرفتم داخل تاریکی بعدش یه مهوته که نورقرمزرنگی داشت دوفرشته یاشخص سمت راستم اومدن گفتن براچی اومدی اینجاگفتم میخوام دنیای بعدیروببینم بعدازچندثانیه سکوت گفتن اقاداره میادسمت چپ موازیه صورتم یه چهره وایساده بودگفتم شماامام حسین هستی یه شلاق یاتازیانه زدبقل گردم دردشوهس کردم گفتم چرازدی گفت بخاطرکارایی که داری تودنیاانجام میدی چندثانیه کوتاه که گذشت سمت راست که اون دونفرمونده بودن گفتم میشه نشونم بدید اینجارواون دونفریکیشون شلاق محکم زدبه زانوی سمت چپ من که دودسیاهوگودازه ازپرتاب دستش میفتادروزمین من افتادم ازدردش یه مدت بعدگفتم الان منوزدی من ینفرودلم میخوادببینم گفتن کیومنم گفتم حضرت علی اصغرکجاس چندلحظه کوتاه گذشت دیدم یه طفل ۶ماه از۲۰۰ قدمیه خودم به صورت معلق داره نزدیکم میشه اومدموازیه دست راستم وایسادپرسیدم میشه بقلش کنم گفتن اره ولی بدن خودمونمیتونستم ببینم امادستم اومدسمتش صورتشوچسبوندم به صورت خودم چندثانیه بعد رهاش کردم یه لبخندبهم زدحتی رنگ چشماش ابی بودپرسیدم چرابزرگ نمیشه گفتن ماهمین طوری توی دنیاکه بوده همین طوری دوسش داریم یه پیرزن هم اونجادیدم گفتم این خانم کیه گفتن حضرت زهراس گفتم شماکه اینجاهمه چی داریدچراجوان ترنمیشه خانم گفتن توی دنیاعذاب کشیده اینطوری راحت تره..خلاصه گذشت چندلحظه گفتن بریم تانشونت بدیم این دنیارویخوردرفتیم بسمت جلوترکه تاریکی بودسپس رسیدیم بجایی که به صورت ردیفی دیگ گذاشته بودن نه میشدبگی جنس دیگ ازاهن بودنه بتن سیمانی رنگ زیرشون اتیش بودداخل هردیگ ادم بودبه صورت چهارزانوشکل راحت نشسته بودن بالاسرهردیگ یه سربازباکلاه وایساده بودیه حوض کوچیک بقل دست هرسربازی بود یه ظرف دست هرسربازکه بااون ظرف ابی میریخت تودهن هرادم بشکل اب اسیدبود بصورت اتومات دهن ادمابازمیشدای هاهم میریختن دهنشون ازداخل شکم دردمیکشیدن گفتم گناه ایناچیه که اینطورین گفتن کاری که توکردی ایناهم انجام دادن گفتم یعنی منم اینجاه جایگاهم گفتن شاید توهم بیایی گفتن حالابریم جلوتررفتیم توی تاریکی باز یه ثانیه کوتاه رسیدیم به یک کوه خیلی بلند پایین کوه یه حفره سمت چپش بودحلالی شکل اندازه یه دروازه دیدم ازداخل اون دروازه پشت سرهم دیگه ادم صف گرفته خیلی ساکت داشتن میومدن بیرون ازورودی بسمت راست میومدن چندقدم بعدش راه پله داشت کوه بصورت زیگزاگ میرفتن بالا گفتم میرن کجاگفتن میرن بالامیپرن پایین بدون اینکه کسی هولشون بده موقعی که میپریدن پایین خاکستراون طرف بازم میومدپشت همون درازاول تکرارمیشده .بعدش گفتن حالادیدی بیابرگردیم توبرگشت که اومدیم رسیدیم به نقطه اول که همون اقادیده بودم گفتن حالابرگردبروگفتم من میخوام خداروببینم گفتن نمیشه گفتم نبینم باورنمیکنم ایناروگفت بهم برگردبسمت راستت ببینین یه نگاه کردم بسمت راست بالا دیدم وسط اون نورقرمز یک نورسمت هست که یخورده مه یاابرجلوش بودموقعی که دیدم گفتم توخالق من هستی باهام حرف زدگفت من خالق توهستم من توروافریدم پس بسمت من سجده کن توی دنیا گفتم چرابهم اهمیت نمیدی گفت توبسمت من بایدسجده کنی گفتم چرابمن ثروت نمیدی توی دنیا گفت اگرتوثروت داشته باشی ظالم میشی یه نمونه نشونم دادن که ثروت داشتم درست یادم نیست این لحظرویه شمشیردستم بودوسط مردم گفتم تا ثروت ندی بهم سجده نمیکنم گفت من خالق توهستم پس سجده کن من دیگه خواستم برگردم به بدنم موقع برگشت ینفرازاون دوتا بهم انگشت اشارشونشون دادکه یعنی میای اینجا به وقتش بعداون اقابه اون طرف اخم کردگفت بزاربره یه لبخنرکوچیک زدن بهم منم برگشتم روحالت تب لرزی که داشتم فکرکنم این اتفاقایی که دیدم به یک دقیقه توجسمم نمیشدزمانش..
amindarvishi916@gmail.com
من ازجن اونطرف ترهم دیدم ...یشب تب لرزشدیدداشتم خیلی وحشتناک بودمریض شدنم ساعت ۴صبح بودتقریباتوحالت مریضیم خارج شدم ازبدنم رفتم بجای تاریک یه خوردرفتم داخل تاریکی بعدش یه مهوته که نورقرمزرنگی داشت دوفرشته یاشخص سمت راستم اومدن گفتن براچی اومدی اینجاگفتم میخوام دنیای بعدیروببینم بعدازچندثانیه سکوت گفتن اقاداره میادسمت چپ موازیه صورتم یه چهره وایساده بودگفتم شماامام حسین هستی یه شلاق یاتازیانه زدبقل گردم دردشوهس کردم گفتم چرازدی گفت بخاطرکارایی که داری تودنیاانجام میدی چندثانیه کوتاه که گذشت سمت راست که اون دونفرمونده بودن گفتم میشه نشونم بدید اینجارواون دونفریکیشون شلاق محکم زدبه زانوی سمت چپ من که دودسیاهوگودازه ازپرتاب دستش میفتادروزمین من افتادم ازدردش یه مدت بعدگفتم الان منوزدی من ینفرودلم میخوادببینم گفتن کیومنم گفتم حضرت علی اصغرکجاس چندلحظه کوتاه گذشت دیدم یه طفل ۶ماه از۲۰۰ قدمیه خودم به صورت معلق داره نزدیکم میشه اومدموازیه دست راستم وایسادپرسیدم میشه بقلش کنم گفتن اره ولی بدن خودمونمیتونستم ببینم امادستم اومدسمتش صورتشوچسبوندم به صورت خودم چندثانیه بعد رهاش کردم یه لبخندبهم زدحتی رنگ چشماش ابی بودپرسیدم چرابزرگ نمیشه گفتن ماهمین طوری توی دنیاکه بوده همین طوری دوسش داریم یه پیرزن هم اونجادیدم گفتم این خانم کیه گفتن حضرت زهراس گفتم شماکه اینجاهمه چی داریدچراجوان ترنمیشه خانم گفتن توی دنیاعذاب کشیده اینطوری راحت تره..خلاصه گذشت چندلحظه گفتن بریم تانشونت بدیم این دنیارویخوردرفتیم بسمت جلوترکه تاریکی بودسپس رسیدیم بجایی که به صورت ردیفی دیگ گذاشته بودن نه میشدبگی جنس دیگ ازاهن بودنه بتن سیمانی رنگ زیرشون اتیش بودداخل هردیگ ادم بودبه صورت چهارزانوشکل راحت نشسته بودن بالاسرهردیگ یه سربازباکلاه وایساده بودیه حوض کوچیک بقل دست هرسربازی بود یه ظرف دست هرسربازکه بااون ظرف ابی میریخت تودهن هرادم بشکل اب اسیدبود بصورت اتومات دهن ادمابازمیشدای هاهم میریختن دهنشون ازداخل شکم دردمیکشیدن گفتم گناه ایناچیه که اینطورین گفتن کاری که توکردی ایناهم انجام دادن گفتم یعنی منم اینجاه جایگاهم گفتن شاید توهم بیایی گفتن حالابریم جلوتررفتیم توی تاریکی باز یه ثانیه کوتاه رسیدیم به یک کوه خیلی بلند پایین کوه یه حفره سمت چپش بودحلالی شکل اندازه یه دروازه دیدم ازداخل اون دروازه پشت سرهم دیگه ادم صف گرفته خیلی ساکت داشتن میومدن بیرون ازورودی بسمت راست میومدن چندقدم بعدش راه پله داشت کوه بصورت زیگزاگ میرفتن بالا گفتم میرن کجاگفتن میرن بالامیپرن پایین بدون اینکه کسی هولشون بده موقعی که میپریدن پایین خاکستراون طرف بازم میومدپشت همون درازاول تکرارمیشده .بعدش گفتن حالادیدی بیابرگردیم توبرگشت که اومدیم رسیدیم به نقطه اول که همون اقادیده بودم گفتن حالابرگردبروگفتم من میخوام خداروببینم گفتن نمیشه گفتم نبینم باورنمیکنم ایناروگفت بهم برگردبسمت راستت ببینین یه نگاه کردم بسمت راست بالا دیدم وسط اون نورقرمز یک نورسمت هست که یخورده مه یاابرجلوش بودموقعی که دیدم گفتم توخالق من هستی باهام حرف زدگفت من خالق توهستم من توروافریدم پس بسمت من سجده کن توی دنیا گفتم چرابهم اهمیت نمیدی گفت توبسمت من بایدسجده کنی گفتم چرابمن ثروت نمیدی توی دنیا گفت اگرتوثروت داشته باشی ظالم میشی یه نمونه نشونم دادن که ثروت داشتم درست یادم نیست این لحظرویه شمشیردستم بودوسط مردم گفتم تا ثروت ندی بهم سجده نمیکنم گفت من خالق توهستم پس سجده کن من دیگه خواستم برگردم به بدنم موقع برگشت ینفرازاون دوتا بهم انگشت اشارشونشون دادکه یعنی میای اینجا به وقتش بعداون اقابه اون طرف اخم کردگفت بزاربره یه لبخنرکوچیک زدن بهم منم برگشتم روحالت تب لرزی که داشتم فکرکنم این اتفاقایی که دیدم به یک دقیقه توجسمم نمیشدزمانش..
علی
دهنت سرویس.
amindarvishi916@gmail.com
من ازجن اونطرف ترهم دیدم ...یشب تب لرزشدیدداشتم خیلی وحشتناک بودمریض شدنم ساعت ۴صبح بودتقریباتوحالت مریضیم خارج شدم ازبدنم رفتم بجای تاریک یه خوردرفتم داخل تاریکی بعدش یه مهوته که نورقرمزرنگی داشت دوفرشته یاشخص سمت راستم اومدن گفتن براچی اومدی اینجاگفتم میخوام دنیای بعدیروببینم بعدازچندثانیه سکوت گفتن اقاداره میادسمت چپ موازیه صورتم یه چهره وایساده بودگفتم شماامام حسین هستی یه شلاق یاتازیانه زدبقل گردم دردشوهس کردم گفتم چرازدی گفت بخاطرکارایی که داری تودنیاانجام میدی چندثانیه کوتاه که گذشت سمت راست که اون دونفرمونده بودن گفتم میشه نشونم بدید اینجارواون دونفریکیشون شلاق محکم زدبه زانوی سمت چپ من که دودسیاهوگودازه ازپرتاب دستش میفتادروزمین من افتادم ازدردش یه مدت بعدگفتم الان منوزدی من ینفرودلم میخوادببینم گفتن کیومنم گفتم حضرت علی اصغرکجاس چندلحظه کوتاه گذشت دیدم یه طفل ۶ماه از۲۰۰ قدمیه خودم به صورت معلق داره نزدیکم میشه اومدموازیه دست راستم وایسادپرسیدم میشه بقلش کنم گفتن اره ولی بدن خودمونمیتونستم ببینم امادستم اومدسمتش صورتشوچسبوندم به صورت خودم چندثانیه بعد رهاش کردم یه لبخندبهم زدحتی رنگ چشماش ابی بودپرسیدم چرابزرگ نمیشه گفتن ماهمین طوری توی دنیاکه بوده همین طوری دوسش داریم یه پیرزن هم اونجادیدم گفتم این خانم کیه گفتن حضرت زهراس گفتم شماکه اینجاهمه چی داریدچراجوان ترنمیشه خانم گفتن توی دنیاعذاب کشیده اینطوری راحت تره..خلاصه گذشت چندلحظه گفتن بریم تانشونت بدیم این دنیارویخوردرفتیم بسمت جلوترکه تاریکی بودسپس رسیدیم بجایی که به صورت ردیفی دیگ گذاشته بودن نه میشدبگی جنس دیگ ازاهن بودنه بتن سیمانی رنگ زیرشون اتیش بودداخل هردیگ ادم بودبه صورت چهارزانوشکل راحت نشسته بودن بالاسرهردیگ یه سربازباکلاه وایساده بودیه حوض کوچیک بقل دست هرسربازی بود یه ظرف دست هرسربازکه بااون ظرف ابی میریخت تودهن هرادم بشکل اب اسیدبود بصورت اتومات دهن ادمابازمیشدای هاهم میریختن دهنشون ازداخل شکم دردمیکشیدن گفتم گناه ایناچیه که اینطورین گفتن کاری که توکردی ایناهم انجام دادن گفتم یعنی منم اینجاه جایگاهم گفتن شاید توهم بیایی گفتن حالابریم جلوتررفتیم توی تاریکی باز یه ثانیه کوتاه رسیدیم به یک کوه خیلی بلند پایین کوه یه حفره سمت چپش بودحلالی شکل اندازه یه دروازه دیدم ازداخل اون دروازه پشت سرهم دیگه ادم صف گرفته خیلی ساکت داشتن میومدن بیرون ازورودی بسمت راست میومدن چندقدم بعدش راه پله داشت کوه بصورت زیگزاگ میرفتن بالا گفتم میرن کجاگفتن میرن بالامیپرن پایین بدون اینکه کسی هولشون بده موقعی که میپریدن پایین خاکستراون طرف بازم میومدپشت همون درازاول تکرارمیشده .بعدش گفتن حالادیدی بیابرگردیم توبرگشت که اومدیم رسیدیم به نقطه اول که همون اقادیده بودم گفتن حالابرگردبروگفتم من میخوام خداروببینم گفتن نمیشه گفتم نبینم باورنمیکنم ایناروگفت بهم برگردبسمت راستت ببینین یه نگاه کردم بسمت راست بالا دیدم وسط اون نورقرمز یک نورسمت هست که یخورده مه یاابرجلوش بودموقعی که دیدم گفتم توخالق من هستی باهام حرف زدگفت من خالق توهستم من توروافریدم پس بسمت من سجده کن توی دنیا گفتم چرابهم اهمیت نمیدی گفت توبسمت من بایدسجده کنی گفتم چرابمن ثروت نمیدی توی دنیا گفت اگرتوثروت داشته باشی ظالم میشی یه نمونه نشونم دادن که ثروت داشتم درست یادم نیست این لحظرویه شمشیردستم بودوسط مردم گفتم تا ثروت ندی بهم سجده نمیکنم گفت من خالق توهستم پس سجده کن من دیگه خواستم برگردم به بدنم موقع برگشت ینفرازاون دوتا بهم انگشت اشارشونشون دادکه یعنی میای اینجا به وقتش بعداون اقابه اون طرف اخم کردگفت بزاربره یه لبخنرکوچیک زدن بهم منم برگشتم روحالت تب لرزی که داشتم فکرکنم این اتفاقایی که دیدم به یک دقیقه توجسمم نمیشدزمانش..
amindarvishi916@gmail.com
من ازجن اونطرف ترهم دیدم ...یشب تب لرزشدیدداشتم خیلی وحشتناک بودمریض شدنم ساعت ۴صبح بودتقریباتوحالت مریضیم خارج شدم ازبدنم رفتم بجای تاریک یه خوردرفتم داخل تاریکی بعدش یه مهوته که نورقرمزرنگی داشت دوفرشته یاشخص سمت راستم اومدن گفتن براچی اومدی اینجاگفتم میخوام دنیای بعدیروببینم بعدازچندثانیه سکوت گفتن اقاداره میادسمت چپ موازیه صورتم یه چهره وایساده بودگفتم شماامام حسین هستی یه شلاق یاتازیانه زدبقل گردم دردشوهس کردم گفتم چرازدی گفت بخاطرکارایی که داری تودنیاانجام میدی چندثانیه کوتاه که گذشت سمت راست که اون دونفرمونده بودن گفتم میشه نشونم بدید اینجارواون دونفریکیشون شلاق محکم زدبه زانوی سمت چپ من که دودسیاهوگودازه ازپرتاب دستش میفتادروزمین من افتادم ازدردش یه مدت بعدگفتم الان منوزدی من ینفرودلم میخوادببینم گفتن کیومنم گفتم حضرت علی اصغرکجاس چندلحظه کوتاه گذشت دیدم یه طفل ۶ماه از۲۰۰ قدمیه خودم به صورت معلق داره نزدیکم میشه اومدموازیه دست راستم وایسادپرسیدم میشه بقلش کنم گفتن اره ولی بدن خودمونمیتونستم ببینم امادستم اومدسمتش صورتشوچسبوندم به صورت خودم چندثانیه بعد رهاش کردم یه لبخندبهم زدحتی رنگ چشماش ابی بودپرسیدم چرابزرگ نمیشه گفتن ماهمین طوری توی دنیاکه بوده همین طوری دوسش داریم یه پیرزن هم اونجادیدم گفتم این خانم کیه گفتن حضرت زهراس گفتم شماکه اینجاهمه چی داریدچراجوان ترنمیشه خانم گفتن توی دنیاعذاب کشیده اینطوری راحت تره..خلاصه گذشت چندلحظه گفتن بریم تانشونت بدیم این دنیارویخوردرفتیم بسمت جلوترکه تاریکی بودسپس رسیدیم بجایی که به صورت ردیفی دیگ گذاشته بودن نه میشدبگی جنس دیگ ازاهن بودنه بتن سیمانی رنگ زیرشون اتیش بودداخل هردیگ ادم بودبه صورت چهارزانوشکل راحت نشسته بودن بالاسرهردیگ یه سربازباکلاه وایساده بودیه حوض کوچیک بقل دست هرسربازی بود یه ظرف دست هرسربازکه بااون ظرف ابی میریخت تودهن هرادم بشکل اب اسیدبود بصورت اتومات دهن ادمابازمیشدای هاهم میریختن دهنشون ازداخل شکم دردمیکشیدن گفتم گناه ایناچیه که اینطورین گفتن کاری که توکردی ایناهم انجام دادن گفتم یعنی منم اینجاه جایگاهم گفتن شاید توهم بیایی گفتن حالابریم جلوتررفتیم توی تاریکی باز یه ثانیه کوتاه رسیدیم به یک کوه خیلی بلند پایین کوه یه حفره سمت چپش بودحلالی شکل اندازه یه دروازه دیدم ازداخل اون دروازه پشت سرهم دیگه ادم صف گرفته خیلی ساکت داشتن میومدن بیرون ازورودی بسمت راست میومدن چندقدم بعدش راه پله داشت کوه بصورت زیگزاگ میرفتن بالا گفتم میرن کجاگفتن میرن بالامیپرن پایین بدون اینکه کسی هولشون بده موقعی که میپریدن پایین خاکستراون طرف بازم میومدپشت همون درازاول تکرارمیشده .بعدش گفتن حالادیدی بیابرگردیم توبرگشت که اومدیم رسیدیم به نقطه اول که همون اقادیده بودم گفتن حالابرگردبروگفتم من میخوام خداروببینم گفتن نمیشه گفتم نبینم باورنمیکنم ایناروگفت بهم برگردبسمت راستت ببینین یه نگاه کردم بسمت راست بالا دیدم وسط اون نورقرمز یک نورسمت هست که یخورده مه یاابرجلوش بودموقعی که دیدم گفتم توخالق من هستی باهام حرف زدگفت من خالق توهستم من توروافریدم پس بسمت من سجده کن توی دنیا گفتم چرابهم اهمیت نمیدی گفت توبسمت من بایدسجده کنی گفتم چرابمن ثروت نمیدی توی دنیا گفت اگرتوثروت داشته باشی ظالم میشی یه نمونه نشونم دادن که ثروت داشتم درست یادم نیست این لحظرویه شمشیردستم بودوسط مردم گفتم تا ثروت ندی بهم سجده نمیکنم گفت من خالق توهستم پس سجده کن من دیگه خواستم برگردم به بدنم موقع برگشت ینفرازاون دوتا بهم انگشت اشارشونشون دادکه یعنی میای اینجا به وقتش بعداون اقابه اون طرف اخم کردگفت بزاربره یه لبخنرکوچیک زدن بهم منم برگشتم روحالت تب لرزی که داشتم فکرکنم این اتفاقایی که دیدم به یک دقیقه توجسمم نمیشدزمانش..
amindarvishi916@gmail.com
من جن رادیدم به دوشکل کافرومسلمان ۱۵سالم بوده کافردیدم ودرسن ۳۰ سالگی مسلمان ...کافررابصورت سیاه رنگ بلندقدترازانسان ومسلمان رابادستای بلندبدون موازجنس خاک تقریبا که هرچی اسم خدارومیاوردم اونم دستشوبسمت اسمون میبرداسم خداروصدامیزد گفتم تومسلمانی گفت اره منم مثل توشیعه هستم...امااونکه کافربود نگاهم میکردمنم نگاش میکردم میگفتم بسم الله دودقدم بسمت عقب میرفت ونگاهم میکردم وقتی بلندتراسم خداروصدامیزدم ازم فاصله میگرفت بلندشدم سرپاکه برم سمتش ولی اونم عقب ترمیرفت خلاصه من خودم باوردارم که هست حتی میدونم الان که متاهل هستم توخونه خودم هم وجودداره چون شباباهم شوخی میکنه یه شبایی که خوابم یایه گوشه میشینن یاپتوروازسرم میکشن
amindarvishi916@gmail.com
من جن رادیدم به دوشکل کافرومسلمان ۱۵سالم بوده کافردیدم ودرسن ۳۰ سالگی مسلمان ...کافررابصورت سیاه رنگ بلندقدترازانسان ومسلمان رابادستای بلندبدون موازجنس خاک تقریبا که هرچی اسم خدارومیاوردم اونم دستشوبسمت اسمون میبرداسم خداروصدامیزد گفتم تومسلمانی گفت اره منم مثل توشیعه هستم...امااونکه کافربود نگاهم میکردمنم نگاش میکردم میگفتم بسم الله دودقدم بسمت عقب میرفت ونگاهم میکردم وقتی بلندتراسم خداروصدامیزدم ازم فاصله میگرفت بلندشدم سرپاکه برم سمتش ولی اونم عقب ترمیرفت خلاصه من خودم باوردارم که هست حتی میدونم الان که متاهل هستم توخونه خودم هم وجودداره چون شباباهم شوخی میکنه یه شبایی که خوابم یایه گوشه میشینن یاپتوروازسرم میکشن
amindarvishi916@gmail.com
من جن رادیدم به دوشکل کافرومسلمان ۱۵سالم بوده کافردیدم ودرسن ۳۰ سالگی مسلمان ...کافررابصورت سیاه رنگ بلندقدترازانسان ومسلمان رابادستای بلندبدون موازجنس خاک تقریبا که هرچی اسم خدارومیاوردم اونم دستشوبسمت اسمون میبرداسم خداروصدامیزد گفتم تومسلمانی گفت اره منم مثل توشیعه هستم...امااونکه کافربود نگاهم میکردمنم نگاش میکردم میگفتم بسم الله دودقدم بسمت عقب میرفت ونگاهم میکردم وقتی بلندتراسم خداروصدامیزدم ازم فاصله میگرفت بلندشدم سرپاکه برم سمتش ولی اونم عقب ترمیرفت خلاصه من خودم باوردارم که هست حتی میدونم الان که متاهل هستم توخونه خودم هم وجودداره چون شباباهم شوخی میکنه یه شبایی که خوابم یایه گوشه میشینن یاپتوروازسرم میکشن
amindarvishi916@gmail.com
من جن رادیدم به دوشکل کافرومسلمان ۱۵سالم بوده کافردیدم ودرسن ۳۰ سالگی مسلمان ...کافررابصورت سیاه رنگ بلندقدترازانسان ومسلمان رابادستای بلندبدون موازجنس خاک تقریبا که هرچی اسم خدارومیاوردم اونم دستشوبسمت اسمون میبرداسم خداروصدامیزد گفتم تومسلمانی گفت اره منم مثل توشیعه هستم...امااونکه کافربود نگاهم میکردمنم نگاش میکردم میگفتم بسم الله دودقدم بسمت عقب میرفت ونگاهم میکردم وقتی بلندتراسم خداروصدامیزدم ازم فاصله میگرفت بلندشدم سرپاکه برم سمتش ولی اونم عقب ترمیرفت خلاصه من خودم باوردارم که هست حتی میدونم الان که متاهل هستم توخونه خودم هم وجودداره چون شباباهم شوخی میکنه یه شبایی که خوابم یایه گوشه میشینن یاپتوروازسرم میکشن
amindarvishi916@gmail.com
من جن رادیدم به دوشکل کافرومسلمان ۱۵سالم بوده کافردیدم ودرسن ۳۰ سالگی مسلمان ...کافررابصورت سیاه رنگ بلندقدترازانسان ومسلمان رابادستای بلندبدون موازجنس خاک تقریبا که هرچی اسم خدارومیاوردم اونم دستشوبسمت اسمون میبرداسم خداروصدامیزد گفتم تومسلمانی گفت اره منم مثل توشیعه هستم...امااونکه کافربود نگاهم میکردمنم نگاش میکردم میگفتم بسم الله دودقدم بسمت عقب میرفت ونگاهم میکردم وقتی بلندتراسم خداروصدامیزدم ازم فاصله میگرفت بلندشدم سرپاکه برم سمتش ولی اونم عقب ترمیرفت خلاصه من خودم باوردارم که هست حتی میدونم الان که متاهل هستم توخونه خودم هم وجودداره چون شباباهم شوخی میکنه یه شبایی که خوابم یایه گوشه میشینن یاپتوروازسرم میکشن
amindarvishi916@gmail.com
من جن رادیدم به دوشکل کافرومسلمان ۱۵سالم بوده کافردیدم ودرسن ۳۰ سالگی مسلمان ...کافررابصورت سیاه رنگ بلندقدترازانسان ومسلمان رابادستای بلندبدون موازجنس خاک تقریبا که هرچی اسم خدارومیاوردم اونم دستشوبسمت اسمون میبرداسم خداروصدامیزد گفتم تومسلمانی گفت اره منم مثل توشیعه هستم...امااونکه کافربود نگاهم میکردمنم نگاش میکردم میگفتم بسم الله دودقدم بسمت عقب میرفت ونگاهم میکردم وقتی بلندتراسم خداروصدامیزدم ازم فاصله میگرفت بلندشدم سرپاکه برم سمتش ولی اونم عقب ترمیرفت خلاصه من خودم باوردارم که هست حتی میدونم الان که متاهل هستم توخونه خودم هم وجودداره چون شباباهم شوخی میکنه یه شبایی که خوابم یایه گوشه میشینن یاپتوروازسرم میکشن
amindarvishi916@gmail.com
من جن رادیدم به دوشکل کافرومسلمان ۱۵سالم بوده کافردیدم ودرسن ۳۰ سالگی مسلمان ...کافررابصورت سیاه رنگ بلندقدترازانسان ومسلمان رابادستای بلندبدون موازجنس خاک تقریبا که هرچی اسم خدارومیاوردم اونم دستشوبسمت اسمون میبرداسم خداروصدامیزد گفتم تومسلمانی گفت اره منم مثل توشیعه هستم...امااونکه کافربود نگاهم میکردمنم نگاش میکردم میگفتم بسم الله دودقدم بسمت عقب میرفت ونگاهم میکردم وقتی بلندتراسم خداروصدامیزدم ازم فاصله میگرفت بلندشدم سرپاکه برم سمتش ولی اونم عقب ترمیرفت خلاصه من خودم باوردارم که هست حتی میدونم الان که متاهل هستم توخونه خودم هم وجودداره چون شباباهم شوخی میکنه یه شبایی که خوابم یایه گوشه میشینن یاپتوروازسرم میکشن
amindarvishi916@gmail.com
من جن رادیدم به دوشکل کافرومسلمان ۱۵سالم بوده کافردیدم ودرسن ۳۰ سالگی مسلمان ...کافررابصورت سیاه رنگ بلندقدترازانسان ومسلمان رابادستای بلندبدون موازجنس خاک تقریبا که هرچی اسم خدارومیاوردم اونم دستشوبسمت اسمون میبرداسم خداروصدامیزد گفتم تومسلمانی گفت اره منم مثل توشیعه هستم...امااونکه کافربود نگاهم میکردمنم نگاش میکردم میگفتم بسم الله دودقدم بسمت عقب میرفت ونگاهم میکردم وقتی بلندتراسم خداروصدامیزدم ازم فاصله میگرفت بلندشدم سرپاکه برم سمتش ولی اونم عقب ترمیرفت خلاصه من خودم باوردارم که هست حتی میدونم الان که متاهل هستم توخونه خودم هم وجودداره چون شباباهم شوخی میکنه یه شبایی که خوابم یایه گوشه میشینن یاپتوروازسرم میکشن
amindarvishi916@gmail.com
من جن رادیدم به دوشکل کافرومسلمان ۱۵سالم بوده کافردیدم ودرسن ۳۰ سالگی مسلمان ...کافررابصورت سیاه رنگ بلندقدترازانسان ومسلمان رابادستای بلندبدون موازجنس خاک تقریبا که هرچی اسم خدارومیاوردم اونم دستشوبسمت اسمون میبرداسم خداروصدامیزد گفتم تومسلمانی گفت اره منم مثل توشیعه هستم...امااونکه کافربود نگاهم میکردمنم نگاش میکردم میگفتم بسم الله دودقدم بسمت عقب میرفت ونگاهم میکردم وقتی بلندتراسم خداروصدامیزدم ازم فاصله میگرفت بلندشدم سرپاکه برم سمتش ولی اونم عقب ترمیرفت خلاصه من خودم باوردارم که هست حتی میدونم الان که متاهل هستم توخونه خودم هم وجودداره چون شباباهم شوخی میکنه یه شبایی که خوابم یایه گوشه میشینن یاپتوروازسرم میکشن
amindarvishi916@gmail.com
من جن رادیدم به دوشکل کافرومسلمان ۱۵سالم بوده کافردیدم ودرسن ۳۰ سالگی مسلمان ...کافررابصورت سیاه رنگ بلندقدترازانسان ومسلمان رابادستای بلندبدون موازجنس خاک تقریبا که هرچی اسم خدارومیاوردم اونم دستشوبسمت اسمون میبرداسم خداروصدامیزد گفتم تومسلمانی گفت اره منم مثل توشیعه هستم...امااونکه کافربود نگاهم میکردمنم نگاش میکردم میگفتم بسم الله دودقدم بسمت عقب میرفت ونگاهم میکردم وقتی بلندتراسم خداروصدامیزدم ازم فاصله میگرفت بلندشدم سرپاکه برم سمتش ولی اونم عقب ترمیرفت خلاصه من خودم باوردارم که هست حتی میدونم الان که متاهل هستم توخونه خودم هم وجودداره چون شباباهم شوخی میکنه یه شبایی که خوابم یایه گوشه میشینن یاپتوروازسرم میکشن
amindarvishi916@gmail.com
من جن رادیدم به دوشکل کافرومسلمان ۱۵سالم بوده کافردیدم ودرسن ۳۰ سالگی مسلمان ...کافررابصورت سیاه رنگ بلندقدترازانسان ومسلمان رابادستای بلندبدون موازجنس خاک تقریبا که هرچی اسم خدارومیاوردم اونم دستشوبسمت اسمون میبرداسم خداروصدامیزد گفتم تومسلمانی گفت اره منم مثل توشیعه هستم...امااونکه کافربود نگاهم میکردمنم نگاش میکردم میگفتم بسم الله دودقدم بسمت عقب میرفت ونگاهم میکردم وقتی بلندتراسم خداروصدامیزدم ازم فاصله میگرفت بلندشدم سرپاکه برم سمتش ولی اونم عقب ترمیرفت
amindarvishi916@gmail.com
من جن رادیدم به دوشکل کافرومسلمان ۱۵سالم بوده کافردیدم ودرسن ۳۰ سالگی مسلمان ...کافررابصورت سیاه رنگ بلندقدترازانسان ومسلمان رابادستای بلندبدون موازجنس خاک تقریبا که هرچی اسم خدارومیاوردم اونم دستشوبسمت اسمون میبرداسم خداروصدامیزد گفتم تومسلمانی گفت اره منم مثل توشیعه هستم...امااونکه کافربود نگاهم میکردمنم نگاش میکردم میگفتم بسم الله دودقدم بسمت عقب میرفت ونگاهم میکردم وقتی بلندتراسم خداروصدامیزدم ازم فاصله میگرفت بلندشدم سرپاکه برم سمتش ولی اونم عقب ترمیرفت
مازندرانی
همش الکی و خرافاته، دنبال این چیزها نرید.
مازندرانی
همش الکی و خرافاته، دنبال این چیزها نرید.
محمدرضا
من حاضرم با جن ازدواج کنم و باهاشون در ارتباط باشم،پولدارنیستم ولی هرکس کمکم کنه شیرنیشو میدم،سپاسگذارم...
09129271097
محمدرضا
من حاضرم با جن ازدواج کنم و باهاشون در ارتباط باشم،پولدارنیستم ولی هرکس کمکم کنه شیرنیشو میدم،سپاسگذارم...
09129271097
امیر حسین
کسی به نظرات من جواب میده یا نه براران وخواه ها شرمنده بی ا دبی کردم چون دهن من رو سرویس کردن
امیر حسین
خاک بر سر انسان های ریقوی که از جن میترسند ولی خدا وقتی به شیطان گفت تعظیم کند منظورش به عزمت پروردگار بود نه انسان خاکی خواهرتون ءاییدم تمام اجنه روی زمین
امیر حسین
.......تمام اجنه روی زمین هیچ .نیستن ..تمام .
امیر حسین
..تمام .روی زمین هیچ .نیستن ..تمام .
امیر حسین
...تمام .روی زمین هیچ .نیستن ..تمام .
امیر حسین
سلام امیر حسین هستم کسس نمیتونه کمک کنه هنه چیزم رد کاری کردن از دست دادم دارم خانه ام رو هم میفروشم حتی محبت همسرم رو
امیر حسین
سلام امیر حسین هستم کسس نمیتونه کمک کنه هنه چیزم رد کاری کردن از دست دادم دارم خانه ام رو هم میفروشم حتی محبت همسرم رو
امیر حسین
من تقریبان دو سال با یک پری در ارتباط هستم متاهل هستم ولی چند وقت چندین جن زن و مرد دیگه هم توسط همون پری با من در ارتباط هستند از زندگی ساقت کردن من را چون من متاهل هستم با گنجی به بزرگی چند صد کیلو طلا هم حاضر به جدای از همسرم و از دواج با پری نشدم راهنمای کنید اگر واقان تجربه یا علمش رو داره
امیر حسین
من تقریبان دو سال با یک پری در ارتباط هستم متاهل هستم ولی چند وقت چندین جن زن و مرد دیگه هم توسط همون پری با من در ارتباط هستند از زندگی ساقت کردن من را چون من متاهل هستم با گنجی به بزرگی چند صد کیلو طلا هم حاضر به جدای از همسرم و از دواج با پری نشدم راهنمای کنید اگر واقان تجربه یا علمش رو داره
امیر حسین
من تقریبان دو سال با یک پری در ارتباط هستم متاهل هستم ولی چند وقت چندین جن زن و مرد دیگه هم توسط همون پری با من در ارتباط هستند از زندگی ساقت کردن من را چون من متاهل هستم با گنجی به بزرگی چند صد کیلو طلا هم حاضر به جدای از همسرم و از دواج با پری نشدم راهنمای کنید اگر واقان تجربه یا علمش رو داره
امیر حسین
من تقریبان دو سال با یک پری در ارتباط هستم متاهل هستم ولی چند وقت چندین جن زن و مرد دیگه هم توسط همون پری با من در ارتباط هستند از زندگی ساقت کردن من را چون من متاهل هستم با گنجی به بزرگی چند صد کیلو طلا هم حاضر به جدای از همسرم و از دواج با پری نشدم راهنمای کنید اگر واقان تجربه یا علمش رو داره
امیر حسین
من تقریبان دو سال با یک پری در ارتباط هستم متاهل هستم ولی چند وقت چندین جن زن و مرد دیگه هم توسط همون پری با من در ارتباط هستند از زندگی ساقت کردن من را چون من متاهل هستم با گنجی به بزرگی چند صد کیلو طلا هم حاضر به جدای از همسرم و از دواج با پری نشدم راهنمای کنید اگر واقان تجربه یا علمش رو داره
ناشناس
سلام من ده ساله گرفتار شدم و جن عاشق دارم خیلی اذیتم می‌کرد و نگذاشت زندگی نرمالی داشته باشم و جلو ازدواجم رو میگیره اصلا فکرشو هم نکنید ک بخوایید ازدواج کنید من تو این اندی سال هر روز آرزو مرگ میکردم ک این کابوس ها تموم بشه تا آدم گرفتارش نشه نمیفهمه از طریق همین جن کلی مریض. شدم و همه بدنم داغون شده پس فکر نکنید جالبه این موضوع
ناشناس
سلام من ده ساله گرفتار شدم و جن عاشق دارم خیلی اذیتم می‌کرد و نگذاشت زندگی نرمالی داشته باشم و جلو ازدواجم رو میگیره اصلا فکرشو هم نکنید ک بخوایید ازدواج کنید من تو این اندی سال هر روز آرزو مرگ میکردم ک این کابوس ها تموم بشه تا آدم گرفتارش نشه نمیفهمه از طریق همین جن کلی مریض. شدم و همه بدنم داغون شده پس فکر نکنید جالبه این موضوع
رضا
سلام من به یک موکل مومن نیازمندم کسی میتونه بهم کمک کنه ۰۹۱۷۲۹۱۲۹۸۲
رضا
سلام من به یک موکل مومن نیازمندم کسی میتونه بهم کمک کنه ۰۹۱۷۲۹۱۲۹۸۲
رضا
سلام من به یک موکل مومن نیازمندم کسی میتونه بهم کمک کنه ۰۹۱۷۲۹۱۲۹۸۲
ناشناس
چندماهی با ی خانوم اشنا شدم که علوم غریبه رو بلده میتونه راهنماییتون کنه در مورد جن کالبد انسان و....خواستید معرفیتون کنم بهش مدرکشو از ارمنستان گرفته در ضمن دعا نویس و فالگیر نیست گفته باشم
ناشناس
چندماهی با ی خانوم اشنا شدم که علوم غریبه رو بلده میتونه راهنماییتون کنه در مورد جن کالبد انسان و....خواستید معرفیتون کنم بهش مدرکشو از ارمنستان گرفته در ضمن دعا نویس و فالگیر نیست گفته باشم
علی
سلام اسمم علی هست اهل اهواز فقط میخوام بدونم. کسی میتونه جن از من دور کنه. میخواد با من ازدواج کنه. ن احضار میشه بگه. شرایطش چیه و منو ول میکنه عجب گیری کردیم ب بخدا
علی
سلام اسمم علی هست اهل اهواز فقط میخوام بدونم. کسی میتونه جن از من دور کنه. میخواد با من ازدواج کنه. ن احضار میشه بگه. شرایطش چیه و منو ول میکنه عجب گیری کردیم ب بخدا
علی
سلام اسمم علی هست اهل اهواز فقط میخوام بدونم. کسی میتونه جن از من دور کنه. میخواد با من ازدواج کنه. ن احضار میشه بگه. شرایطش چیه و منو ول میکنه عجب گیری کردیم ب بخدا
ناشناس
از کجا میدونی جن هستند و توهم نزدی عزیزجان
ناشناس
ببخشید ولی بعضی ها خنگ هستن
وقتی تو جنی میبینی وبعد از ترس میگی بسم الاه الرحمن الرحیم
فکر میکنی جن فرار میکنه خخخخ
وقتی بسم لاه از زبانت خارج شد اونم درجواب میگه منم بنده خدا هستم
ناشناس
سلام عزیزم بله فرار میکنند اما یه دسته اونها که کافر هستند گله متوجه شدی عزیز اما مسلمانهاشون فرار نمی کنند چون اذیت وآزاری به انسانها نمی رسونند
ناشناس
بسم الله الرحمن الرحیم پناه میبرم ب خداوند کریم از شر شیاطین و جنیان.
ناشناس
بسم الله الرحمن الرحیم پناه میبرم ب خداوند کریم از شر شیاطین و جنیان.
ناشناس
احسنت عزیز بعضی آدمها حتی مردهای بزرگ و سن بالا ترس و جرات و جنبه با جنها را ندارند
ناشناس
اخی بوم خدایا


توبه
ᎷᏋᏝᎥᏦᏗ
بب کسی میدونه چجوری با یه جن ازدواج کنیم؟
ناشناس
مانمی تونیم کاری بکنیم خود جنها عاشق آدمها می شند که اونا هم قوانین و چیزهای خودشون را دارند
آرزو
من با یه اجنه بضی اوقات صحبت میکنم و این کار یع دعا نویس بوده کسی در خصوص اینکاره و میتونه کمکم کنه ممنون میشم
ناشناس
من همین الان اینجورم ۰۹۳۰۵۸۴۳۰۵۱
آرزو
من با یه اجنه بضی اوقات صحبت میکنم و این کار یع دعا نویس بوده کسی در خصوص اینکاره و میتونه کمکم کنه ممنون میشم
آرزو
من با یه اجنه بضی اوقات صحبت میکنم و این کار یع دعا نویس بوده کسی در خصوص اینکاره و میتونه کمکم کنه ممنون میشم
محمد
سلام
من سالهاست علاوه بر خانم خودم با یک جن ازدواج کردم ..داستانش طولانیه ..چقدر شبها که تنهایی به وحشتناکخانه قبرستان رفتم و چه کارها که نکردم ...آخر سر با یک جن ازدواج کردم ولی نمیذاره زندگی عادی با خانمم داشته باشم و الان سه ساله با خانم خودم نزدیکی نداشتمئو شبها میاد پیشم و هر شب ول کنم نیست ... اگر کسی در این خصوص بیشتر راهنمایی خواست در خدمتم ....09129742366
بهار
میشه بیشتر توضیح بدین.من با یه پسری اشنا شدم هر دوتامون همدیگر وخیلی دوست داریم و میخواییم ازدواج کنیم ولی پسره میگه من چن تا جن دارم اونا اجازه نمیدن من با تو ازدواج کنم ایا واقعیت داره ؟میشه توضیح بدین چیکار کنم
یاشار
ته ماجرا رو بهت میگم. الکی انرژی خودتو تحلیل نبر. یا با اون جن در کابد انسانی ازدواج کردی یا در کالبد خودش... در هر دو حال محاله بزار با زن دیگه ای اعم از جن و انس باشی. کاری میکنه خودت با التماس همسرتو طلاق بدی و تمام و کمال مال اون بشی. امیدوارم جن مسلمان باشه. جنا کلا در طول زندگیشین یکبار بیشتر عاشق نمیشن و با همون ازدواج میکنن
حمید
سلام نمیشه به جنه بگی بیاد با من ازدواج کنه
لیلا
سلام من گرفتار جن بودم با توسل به اهل بیت نجات پیدا کردم
ناشناس
چطوری میشدی مگه
ناشناس
تا هم جنس خودمون هست چه حاجت به جن؟
حامدد
سلام ..کسی با جن صحبت کرده تا حالا....تا حالا جن رو دیده؟؟کسی تا حالا تجربه ای با جن داشته؟/؟

به نظرم این ها همش چرته...اگر جن وجود داشت تا حالا همه ی انسان ها جن رو میدیدن.....
ممد
ای داد از این تنها یی
امید
دختری هست جهت ازدواج خوب سالم با خانوادع زنگ بزنه بیستو دوسالمع بزرگ ترم بود مشکل نی
ناشناس
ده بار پیام دادی عزیز
امید
دختری هست جهت ازدواج خوب سالم با خانوادع زنگ بزنه بیستو دوسالمع بزرگ ترم بود مشکل نی
امید
دختری هست جهت ازدواج خوب سالم با خانوادع زنگ بزنه بیستو دوسالمع بزرگ ترم بود مشکل نی
امید
دختری هست جهت ازدواج خوب سالم با خانوادع زنگ بزنه بیستو دوسالمع بزرگ ترم بود مشکل نی
امید
دختری هست جهت ازدواج خوب سالم با خانوادع زنگ بزنه بیستو دوسالمع بزرگ ترم بود مشکل نی
امید
دختری هست جهت ازدواج خوب سالم با خانوادع زنگ بزنه بیستو دوسالمع بزرگ ترم بود مشکل نی
امید
دختری هست جهت ازدواج خوب سالم با خانوادع زنگ بزنه بیستو دوسالمع بزرگ ترم بود مشکل نی
امید
دختری هست جهت ازدواج خوب سالم با خانوادع زنگ بزنه بیستو دوسالمع بزرگ ترم بود مشکل نی
ناشناس
سلام چندسالته?یه رزومه ازخودت بگو
ح
من‌می‌خام‌بایه‌شیطان‌خوشکل‌باچشمای‌آبی‌موهای‌طلایی‌ازدواج‌کنم‌اگه‌کسی‌هست‌بیاد
ناشناس
آره ابلیس هست می یاد و می بردت
................
خیلی باحال بود نظراتون✨
آریا
منم‌دوست‌دارم‌ازدواج‌کنم‌09382288093
حسین
من مردم حاظرم با جن ازدواج کنم بین انسانا کسی رو پیدا نکردم ک بتونه واقعا درکم کنه اگ راهی برای دیدن اجنه و یا کمکی یا اشنایی سراغ دارین بگینDriaHosin1382 ایدی تلگرام بچه هم نیسم کار میکردم از خیلی وق ک بم نکن بچه خواهشا الکی مزاحم نشو
ناشناس
خوب بود تشکر
فهیمه
سلام
امیر
سلام.جانم بگو میشنوم
امیر
شماره بدم
ناصرم
انسان دارای اشرف مخلوقات است واگرنه همین نکته توجه کنی و راهش بلد باشی دنیارامثل.سلیمان در دست.داری.پس هروقت.خاستی.وارداین.دنیای.عریب.بشی اول.خودت بشناسی.. بهت.قول.میدم.بهدفت.میرسی
ناصرم
انسان دارای اشرف مخلوقات است واگرنه همین نکته توجه کنی و راهش بلد باشی دنیارامثل.سلیمان در دست.داری.پس هروقت.خاستی.وارداین.دنیای.عریب.بشی اول.خودت بشناسی.. بهت.قول.میدم.بهدفت.میرسی
ناصرم
انسان دارای اشرف مخلوقات است واگرنه همین نکته توجه کنی و راهش بلد باشی دنیارامثل.سلیمان در دست.داری.پس هروقت.خاستی.وارداین.دنیای.عریب.بشی اول.خودت بشناسی.. بهت.قول.میدم.بهدفت.میرسی
ناشناس
سلام وتقدیم احترام
این مسائلی در زمان بلوغ دختر و پسر ا پیش میاد نشان دهنده سلامت روح وجسمشان میباشد البته موقع خوابیدن خوب آدم یک سوره کوچیک قرآن روبخونه
لیلا رفیعی
سلام
کسی مشکلی داشت توی این زمینه به ایشون زنگ بزنه ...
09225532979
محمد
اسلام این شماره خودته یاکسی دیگه؟ هرچه خاستین ازخودم بپرسین
ناشناس
خدا پدر و مادرتو بیامرزه
ناشناس
این شماره بنده خدا رو چرا گذاشتید اینجا اخه ....میگه اشتباه گرفتید چرا مزاحم میشید

مسئول محترم سایت شماره رو بردارید
فاطمه
من ک ب شخصه ترجیح میدم با یه جن ازدواج کنم و برم و کلا نمونم بین این جماعت به ظاهر آدم
تمام
گذشت
این حس را هم پسرها دارند که حس می کنند دارند با کسی نزدیکی می کنند .هم دختر خانوم ها.که مربوط به سن بلوغ جنسی میشه...در ضمن اگر حس بدی داری سوره معوذتین را هرروز بخوان وبا خودت همراه داشته باش
گذشت
این حس را هم پسرها دارند که حس می کنند دارند با کسی نزدیکی می کنند .هم دختر خانوم ها.که مربوط به سن بلوغ جنسی میشه...در ضمن اگر حس بدی داری سوره معوذتین را هرروز بخوان وبا خودت همراه داشته باش
تینا
دوستمو دارم دختره حس میکنه یکی باهاش نزدیکی میکنه سرکتاب باز میکنه میگه جن بهت وابسته شده یکی براش جادو گرفته ک گذاشته این جن وابستش بشه ک ازدواج نکنه مسله خاستگاری تا نزدیک عقد همه چیز خراب میشه کسی میتونه راهنمایی کنه؟؟؟؟؟؟
گذشت
سلام.این حس را وقتی بلوغ جنسی به سراغ دخترها می یاد بهشون دست میده ربطی به جن و سرکتاب نداره..در ضمن سوره معوذتین را با خودش داشته باشه تا از سحر و جادو در امان باشه
امیر
با سلام، طبق سخن آیت الله بهجت عمل کنید انشاالله درست میشه:1یک حرز امام جواد علیه السلام با جا حرزی نقره که به نام خود طرف روش باشه به بازوش ببنده2معوزتین هم موقع خواب بخواند3نماز های یومیه را هم سر وقت بخواند، امیدوارم انشاالله درست بشه
ناصرم
تمام حرفهارابریزدوربهدفت فکرکن ابرقدرت برو جلو درست میشه کارت قول میدم
ناشناس
هر کس میخواد با جن ازدواج کنه نصف شب چهاردهم ماه تنهایی با یه دسته گل بره قبرستون خواستگاری تا دیده بشه، بعد خودشون پیدات میکنن اگه پسند بشی ولی کلا خوب نیست بنظر من چون باجناقات بخاطر آدم بودنت همیشه مسخرت میکنن
ناشناس
حالت بود نیست اگه عزیزم با چه با جن کافر و چه با جن مسلمان ازدواج بکند باجناقاشم که جن هستند چی میگی چیزی زده ای
ناشناس
هر کس میخواد با جن ازدواج کنه نصف شب چهاردهم ماه تنهایی با یه دسته گل بره قبرستون خواستگاری تا دیده بشه، بعد خودشون پیدات میکنن اگه پسند بشی ولی کلا خوب نیست بنظر من چون باجناقات بخاطر آدم بودنت همیشه مسخرت میکنن
امیر
دفعه آخرت باشه درباره جنیان بد صحبت میکنی عزیزم
ساره
ادم حیران میمونه وقتی این مطالب رو می خونه چی بگم خدا به دادمون برسه
ساره
ادم حیران میمونه وقتی این مطالب رو می خونه چی بگم خدا به دادمون برسه
نمگم
والا
ناشناس
باسلام من دختر خانمی هستم ک هر کس میاد خواستگاری نمیتوانم ازدواج کنم کتاب برام باز کردن گفتن ک پری کافرعاشقم شده ونمیذاره ازدواج کنم لطفا راهنمایی فرمایید ممنون
ناشناس
واقعا
؟
کاظم رحمتی
والا به خدا با یه جن کافر اردواج کنی بهتر از اینکه با یه به ظاهر انسان ازدواج کنی ببین اگه واقعأ عاشقت شده باهاش ازدواج کن
ناشناس
خیلی باور نکن .این خرافات را سعی کن با توسل به اهل بیت و کم کردن تخیل و خواسته هات انشالله به حاجتت برسی و ازدواج کنی..هرروز صد عدد استغفار و صد عدد صلوات بفرست انشالله مشکلت حل میشه
ناصر
خانم محترم اگر خودت باشی موفقی ولی مثل این مدت به حرف این الان باشی تااخرعمرت.باید حرف این و اون.تکلیفت روشن کنند خودت باش نیاز به هیچکس نیست
ع
بباباخودماذواج کن اونومنراضی می کنم
Mohamd
اگ خواستین بدونید واقعیت داره دایرکت پیام بدین راهنمایتون کنم moham-mad474
ناشناس
سلام من پسرم ومیخام ازدواج کنم اینم شمارم اگه دختر خانوم هست که سخت گیر نباشه امادم۰۹۳۰۵۸۴۳۰۵۱
ناشناس
شما باید تا آخر عمر اعمال نگه دارید
ناشناس
من کسی را سراغ دارم که می‌تواند شر آن جن را برداره
ناشناس
شیشه نکش دخترم
ناشناس
اشتباه میگی پری نبوده شوهر پری بوده
ناشناس
میشه بیشتریاهاتون صحبت کنم ادمین?!
حامد
خوبه
ناشناس
چی خوبه
ناشناس
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دخترا شوهر گیرشون نمییاد... مردان انسان هم که عموما خیال ازدواج ندارند......باید به جنیان مرد پناه ببرند!!!
ناشناس
مطمئن باش اونا هم با این شرطهایی که شما خانوما میذارید و با این مهریه های سنگین و مخارج عروسی عمراً خیال ازدواج با شماها رو داشته باشند. فکر میکنم ما آقایون هستیم که باید به فکر ازدواج با جن و پری باشیم.
ناشناس
من هستم.نگران نباش
❤اریستا❤
والا شما پسرا اونقدر عوضی شدین کا دخترا نزدیکتون نمیشن چه برسه به ازدواج باز جنا شرف دارن تا به شما پسرای کثیف خیابونی
حسین
اقا من میخوام باجن اردواج کنم چیکار باید کنم؟
ناصرم
دوستان بخدا قسم اگر کسی سر سوزنی درمورد.جنیان.واسرارعیب بداند جسارت انرا.نداردکه حتی یک کلمه درموردانهابنویسدوبگوید این راه سر سوزنی شوخی بردار نیست
ناصرم
دخترخانمها اگر نجابت داشته باشد کسی.جرات.نداردبه آنها نزدیک شودکرم.ازخوددرخت
ناشناس
شرایط مالی و دیگر مسائل اخلاقی اختلافات فاصله ها را رقم می‌زند که باعث اینطور دیدگاه می‌گردد...
ناشناس
جل الخالق ! یعنی قراره با همچین مطالبی آمار ازدواج و جمعیت رو بالا ببرید !؟
تو این دوره با آدمش به زور میشه ازدواج کرد ، جن پیشکش
لابد هرکی با جن ازدواج کنه قراره به بچش بگن تخم جن D:
❤اریستا❤
خدارو چه دیدی شاید اینطور شد
...
ناشناس
بله هر کی دوست داره و جُربزشو داره میتونه امتحان بکنه
N♡h
شایدم بشه بلاخره تو قرآن که دروغ نیس
SAED
قران را پاره پاره بیان کردن کفر است پس ایه را کامل بخوانید

و آنچه را كه شيطان[صفت]ها در سلطنت‏ سليمان خوانده [و درس گرفته] بودند پيروى كردند و سليمان كفر نورزيد ليكن آن شيطان[صفت]ها به كفر گراييدند كه به مردم سحر مى‏ آموختند و [نيز از] آنچه بر آن دو فرشته هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پيروى كردند] با اينكه آن دو [فرشته] هيچ كس را تعليم [سحر] نمى‏كردند مگر آنكه [قبلا به او] مى‏گفتند ما [وسيله] آزمايشى [براى شما] هستيم پس زنهار كافر نشوى و[لى] آنها از آن دو [فرشته] چيزهايى مى‏آموختند كه به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند هر چند بدون فرمان خدا نمى‏توانستند به وسيله آن به احدى زيان برسانند و [خلاصه] چيزى مى‏آموختند كه برايشان زيان داشت و سودى بديشان نمى‏رسانيد و قطعا [يهوديان] دريافته بودند كه هر كس خريدار اين [متاع] باشد در آخرت بهره‏ اى ندارد وه كه چه بد بود آنچه به جان خريدند اگر مى‏دانستند