اقتصاد سیاسی جعل و جَلد؛ وقتی رسانه به ابزار تبانی بدل میشود
به گزارش بورس نیوز، آرایش سپهر رسانهای کشور در دو دهه اخیر دستخوش تحولی بنیادین شده است. در گذشتهای نه چندان دور، مرجعیت خبری در انحصار روزنامههای کثیرالانتشار و چند شبکه رسمی تلویزیون خلاصه میشد، اما امروز با منظومهای پیچیده و چندلایه مواجهایم که بازیگران آن، از وبسایتهای بیشناسنامه و کانالهای تلگرامی با اعضای مجهولالهویه تا حسابهای کاربری بیهویت در شبکههای اجتماعی و حتی خروجیهای هوش مصنوعی را در بر میگیرد. این اکوسیستم جدید که میتوان از آن با عنوان «شبهرسانه» یاد کرد، پدیدهای فراتر از زردنویسی ژورنالیستی است؛ این جریان، تبلور یک اقتصاد سیاسی ناکارآمد است که در آن، اطلاعات از ابزاری برای آگاهیبخشی و تعمیق سرمایه اجتماعی، به سلاحی برای حذف رقبای سیاسی و اقتصادی، توجیه ناکارآمدیها و تأمین منافع پنهان گروههای خاص تبدیل شده است.
ریشه شکلگیری این جریان را باید در خلأهای نهادی و ضعف شفافیت جستوجو کرد. در ساختاری که موفقیت، بیش از آنکه بر مدار نوآوری و بهرهوری بچرخد، به میزان نزدیکی به کانونهای قدرت و ثروت وابسته است، رسانه به ابزاری برای تسویهحسابهای شخصی و گروهی تقلیل مییابد. در چنین اتمسفری، هر دسترسی جزئی به یک سند طبقهبندیشده یا یک گزارش نظارتی، به خوراکی برای تولید محتوای هدفمند بدل میشود که مرز میان حقیقت و جعل را عامدانه مخدوش میکند. از سوی دیگر، مدیران ناکارآمد یا کانونهای قدرت برای سرپوش گذاشتن بر ضعفهای عملکردی خود یا از میدان به در کردن رقیب، با تزریق منابع مالی یا درز دادن اطلاعات گزینشی، به تداوم حیات این شبهرسانهها یاری میرسانند. بدین ترتیب، یک رابطه همزیستی میان آمران و عاملان شکل میگیرد: گروهی در پی پنهان کردن ضعفهای خود و گروه دیگر، با کمترین هزینه، در نقش بازوی عملیاتی جنگ روانی آنها ظاهر میشوند.
تاکتیکهای این جریان، نسخهای بهروز شده از کتابچههای عملیات روانی است. برچسبزنی فوری با کلیدواژههایی حساسیتبرانگیز، چون «فساد»، «قاچاق»، «رانت» یا «نفوذ»، سادهترین و در عین حال کارآمدترین حربه آنان است. کافی است یک کانال تلگرامی بینام، نام یک مدیر یا فعال اقتصادی را بدون ارائه هیچ سندی در کنار یکی از این واژگان قرار دهد تا موجی از بیاعتمادی در افکار عمومی علیه او شکل گیرد. این الگو در بزنگاههای سیاسی برای ترور شخصیت چهرههای منتقد و در هنگامه انتخابات برای مهندسی فضای عمومی به کرات به کار گرفته میشود. در عرصه اقتصاد نیز، حمله به شرکتهای برنده در یک مناقصه یا تخریب بنگاههای اقتصادی در آستانه جهش تولید، سناریویی تکراری است. این اقدامات تنها به اعتبار افراد لطمه نمیزند، بلکه اعتماد عمومی به کلیت سازوکارهای اقتصادی و سیاسی کشور را دچار فرسایشی عمیق میکند.
حوزه نفت و انرژی به دلیل اهمیت راهبردی و جذابیت برای رقابتهای سیاسی، یکی از اصلیترین آوردگاههای این پدیده بوده است. اما این معضل به یک حوزه محدود نمیشود. در بازار سرمایه، بارها شاهد بودهایم که انتشار یک خبر جعلی در مورد شرکتی بورسی، چگونه به سقوط یا صعود حبابی سهام آن منجر شده و سودهای نامشروع و کلانی را به جیب گروهی معدود سرازیر کرده است. در نظام بانکی، انتشار شایعه ورشکستگی یک بانک، کافی بوده تا سپردهگذاران را هراسان به شعب بکشاند و یک بحران نقدینگی واقعی خلق کند. حتی زیستبوم نوآوری و استارتاپها نیز از این حملات در امان نماندهاند؛ شرکتهایی که در آستانه جذب سرمایهگذار خارجی یا ورود به بازارهای جهانی بودهاند، ناگهان با حملات سازمانیافتهای مواجه شدهاند که راه را برای پروژههای رقیب یا نزدیک به مراکز قدرت هموار کرده است. این روند در حوزههای فرهنگ و سیاست نیز با حمله به هنرمندان، فعالان مدنی و تخریب چهرههای دانشگاهی و کارشناسان مستقل با اتهامات کلیشهای، قابل مشاهده است.
تحولات فناوری، این جریان مخرب را تقویت و پیچیدهتر کرده است. اگر وبلاگها در دهه هشتاد نخستین شکاف را در انحصار رسانههای رسمی ایجاد کردند، تلگرام در دهه نود این شکاف را به درهای عمیق بدل ساخت که کانالهای بینامونشان با صدها هزار عضو، توانایی تأثیرگذاری بر شاخصهای کلان اقتصادی مانند نرخ ارز و طلا را یافتند. شبکههای اجتماعی نظیر توییتر و ایکس، میدان جدیدی برای عملیاتهای جمعی فراهم آوردند؛ جایی که ارتشی از حسابهای کاربری جعلی یا رباتها میتوانند در چند ساعت یک هشتگ هدفمند را به ترند اصلی کشور تبدیل کنند. اکنون، ظهور هوش مصنوعی و ابزارهای تولید محتوای خودکار، این چالش را به مرحلهای خطرناکتر وارد کرده است.
امروز میتوان در مقیاسی وسیع، اخبار جعلی یا ویدئوهای دستکاریشده (Deepfake) تولید کرد که تشخیص آنها از واقعیت حتی برای متخصصان نیز دشوار است.
پیامدهای این پدیده، بسیار عمیقتر از آسیبهای فردی به قربانیان است. در سطح کلان، این روند به فرسایش شدید سرمایه اجتماعی میانجامد. جامعهای که به صورت روزمره با اطلاعات ضدونقیض و شایعات هدفمند بمباران میشود، به تدریج اعتماد خود را نه تنها به نظام اطلاعرسانی، بلکه به کل ساختار سیاسی و اقتصادی از دست میدهد. این بدبینی فراگیر، سرمایهگذاران را فراری داده و زمینه را برای فرار مغزها و سرمایهها مهیا میسازد و در نهایت، رقابت سالم را به انحصار و ناکارآمدی تبدیل میکند؛ چرخهای معیوب که قطار توسعه کشور را از حرکت باز میدارد.
این پدیده البته مختص ایران نیست و نمونههای جهانی آن از ارتشهای سایبری در روسیه تا شبکههای سیاسی در ترکیه و اخبار جعلی سازمانیافته در هند قابل مشاهده است. اما در ایران، به دلیل ساختار خاص اقتصادی و نبود شفافیت نظاممند، آثار تخریبی آن فراگیرتر بوده است.
راه برونرفت از این چرخه، برخوردهای مقطعی و موردی با چند کانال یا وبسایت نیست، بلکه نیازمند اصلاحات ساختاری و رویکردی جامع است. استقرار سامانههای «دادهباز» (Open Data) که اطلاعات قراردادها، مناقصات و شاخصهای کلیدی عملکرد شرکتهای دولتی و خصولتی را در اختیار عموم قرار دهد، میتواند دست شبهرسانهها را از اتهامزنیهای بیاساس کوتاه کند. بهرهگیری از فناوریهای نوینی، چون بلاکچین برای رصد زنجیره تأمین کالاهای استراتژیک، میتواند کلیدواژه «قاچاق» را از ابزاری برای تسویهحساب خارج کند. در کنار اینها، تقویت نهادهای صنفی مستقل رسانهای، حمایت قانونی از افشاگران فساد (Whistleblowers) و مهمتر از همه، ارتقای سواد رسانهای جامعه، سپری دفاعی در برابر این جنگ روانی خواهد بود.
ایران امروز بر سر یک دوراهی حساس و تعیینکننده قرار گرفته است: تسلیم شدن در برابر فضای مسموم شبهرسانهها که پیامدی جز تداوم رانت، ناکارآمدی و زوال سرمایه اجتماعی ندارد، یا حرکت در مسیر دشوار، اما نجاتبخش شفافیت، حاکمیت قانون و تقویت رسانههای حرفهای. در جهانی که هر شهروند با یک تلفن هوشمند به یک رسانه بالقوه تبدیل شده، تنها شفافیت و قانون میتوانند مرز میان «رسانه» و «شبهرسانه» را ترسیم کنند. این یک انتخاب استراتژیک نه فقط برای اقتصاد، که برای سرنوشت ایران است.