ماهیت پنهان نوسانات؛ تحلیلی بر محرکهای بنیادین بازارهای مالی ایران
به گزارش بورس نیوز، بازارهای مالی ایران از ارز و طلا تا بورس و بدهی بیش از آنکه میدان عرضه و تقاضای سادهی داراییها باشند، بازتابی از روان جمعی اقتصاد هستند. قیمتها در این بازارها نه فقط به متغیرهای عددی، بلکه به برداشت ذهنی فعالان اقتصادی از آینده وابستهاند. این برداشت ذهنی، حاصل درهمتنیدگی سه عامل است: سیاست، نقدینگی، و انتظار.
۱. سیاست؛ متغیر پنهان، اما تعیینکننده
هیچ بازاری در ایران از سایه سیاست رها نیست. ارز، نخستین کانال انتقال شوکهای سیاسی است. حتی شایعهای دربارهی مذاکرات خارجی یا تغییر در سطح روابط منطقهای میتواند «تقاضای احتیاطی» ایجاد کند. این تقاضا برخلاف منطق اقتصادی عصایی است که به ذهنیت جمعی تکیه دارد، نه به دادههای واقعی.
بازار سرمایه نیز از این قاعده مستثنی نیست. ورود و خروج پول در بورس غالباً پاسخی به «سیگنالهای بودجهای و ارزی» است، حتی پیش از آنکه تغییری واقعی در صورتهای مالی شرکتها رخ دهد. این یعنی بورس در ایران بیشتر پیشبینی سیاستگذار را قیمتگذاری میکند تا عملکرد بنگاه را.
۲. نقدینگی؛ خون گرم یا تب پنهان اقتصاد
در ظاهر نقدینگی، نشان رونق است؛ اما در واقع، اگر مسیر آن به بخش مولد نرود، به تب تبدیل میشود. در سه دهه اخیر، میانگین رشد نقدینگی در ایران بیش از ۲۷ درصد بوده است؛ با این حال، رشد تولید حقیقی کمتر از ۲ درصد. نتیجه روشن است: بازارها نه از محل ارزشافزوده، بلکه از محل تزریق پول تغذیه میشوند.
در چنین محیطی، نرخ بهره بینبانکی به مهمترین ترمومتر روان اقتصاد بدل شده است. هر درصد افزایش نرخ، بخشی از نقدینگی را در سپردهها قفل میکند و هر درصد کاهش آن، موجی از تحرک در داراییهای پرریسک ایجاد میکند.
اما مسئله اینجاست که در غیاب ثبات سیاستی این ترمومتر به بارومتر تبدیل میشود؛ فشارها را نشان میدهد، اما آنها را درمان نمیکند.
۳. انتظار؛ اقتصاد ذهن انسان ایرانی
در ادبیات رفتاری، انتظار مهمترین متغیر شکلدهندهی تصمیم مالی است. در ایران، انتظارات تورمی تابعی از تجربه زیسته دههها نوسان است. حتی اگر آمارهای رسمی نرخ تورم را پایین نشان دهند، حافظه جمعی مردم آن را باور نمیکند. از همین رو، بازار طلا و مسکن همیشه سهمی از «پناهگاه تورمی» را حفظ میکنند و ارز، بیشتر از آنکه ابزار مبادله باشد، نقش بیمه را بازی میکند.
روانشناسی سرمایهگذار ایرانی ترکیبی از بیاعتمادی تاریخی نسبت به سیاستگذاری و جستوجوی فرصتهای ناگهانی جهش قیمت است. این الگو باعث میشود بازارها از منطق خطی خارج و به رفتار تودهای نزدیک شوند؛ همان الگویی که در ادبیات مالی رفتاری به herding معروف است.
۴. چرخه کوتاهبینانه و پارادکس اصلاح
ایران درگیر دوگانهای پارادوکسیک است: سیاستگذار به دنبال ثبات است، درحالیکه ابزارهایش ذاتاً ایجاد بیثباتی میکنند. کنترل نرخ ارز، بخشی از تورم را موقتاً متوقف میکند ولی انگیزه صادرات را تضعیف میسازد. افزایش نرخ بهره، تورم را مهار میکند، اما رکود بازار سرمایه را شدت میدهد.
این چرخه در نهایت، بازارها را به سمت نوسانهای کمعمق، اما فرسایشی سوق میدهد؛ همان حالتی که در اقتصادهای در حال گذار مشاهده میشود_ نه بحران، نه رشد.
۵. راه برونرفت: اقتصاد آگاهی
مسئله اصلی امروز، نبود داده نیست، بلکه کمبود آگاهی جمعی نسبت به سازوکار محرکها است. سیاستگذار اگر بداند بازار نه دشمن او که واکنش اوست و سرمایهگذار اگر بداند نوسان نه خطر، بلکه بازتاب یادگیری نظام اقتصادی است. دورِ باطل تقابل به چرخه تفاهم بدل میشود.
بازارهای مالی ایران نیازمند گذار از «اقتصاد رفتار واکنشی» به «اقتصاد رفتار فهمی» هستند. به زبان ساده: ما باید یاد بگیریم چرا بازار تکان میخورد، نه اینکه فقط از تکان خوردنش بترسیم.
در پایان میتوان گفت محرکهای واقعی بازار ایران در زیر پوست عددها پنهاناند: سیاستی که پیام میفرستد، نقدینگیای که مسیرش منحرف میشود، و ذهنیتی که بین امید و احتیاط در نوسان است. بازار امروز نه محتاج پیشبینی است و نه شعار. آنچه نیاز دارد، نگاهی تحلیلی است که رفتار اقتصادی را به مثابه زبان ناخودآگاه جامعه بخواند.