دولت؛ عامل اصلی بحران در بازار بورس!

به گزارش بورس نیوز، چرا در روزهایی که سایه سنگین مکانیسم ماشه بر اقتصاد ایران سنگینی می¬کند دولت دست به اقداماتی میزند که سرمایه گذار بیش از پیش نسبت به بازار بورس بی اطمینان شود؟!
سایه اسنپبک بار دیگر بر اقتصاد ایران افتاده و واژه «تحریم» با «جهش ارزی» به صدر اخبار بازگشته است. نرخ دلار تا مرز ۱۰۶ هزار تومان پیش رفته؛ سطحی که از منظر روانی بهمعنای آغاز دور تازهای از بیثباتی تلقی میشود. در کنار آن، توقف نمادهای بزرگی همچون ایرانخودرو نیز بر نگرانیها دامن زده و اعتماد سرمایهگذاران به بورس را متزلزل کرده است. اکنون پرسش اصلی در ذهن فعالان اقتصادی شکل گرفته: در این فضای پرابهام، سرمایه به کدام سو حرکت خواهد کرد؟ به سمت ارز و طلا، داراییهای غیرمولد، یا حتی نقدینگی در انتظار روزهای روشنتر؟
خروج سرمایه از بورس؛ انتخابی ناگزیر یا واکنش طبیعی؟
در شرایطی که نرخ ارز از مرزهای روانی عبور کرده و زمزمه دلار ششرقمی به واقعیت نزدیک میشود، سرمایهگذار ایرانی بیش از هر زمان دیگری نگران حفظ ارزش داراییهای خود است. در چنین فضایی، رفتار تکرارشونده بازار دوباره تکرار میشود: خروج پول از بورس و حرکت بهسوی داراییهای دلاری. اصطلاح «فرار سرمایه» نه صرفاً پدیدهای سیاسی، بلکه اکنون به واکنش روزمره صاحبان نقدینگی در بازار سرمایه بدل شده است.
افت شاخص کل همزمان با رشد نرخ دلار، نشانهای روشن از این رفتار است. سرمایهگذاران خرد که معمولاً رفتارهای هیجانیتری دارند، با احساس ناامنی نسبت به آینده بازار، زودتر از دیگران وارد صف فروش میشوند و همین موضوع موجهای ریزشی در بورس را تشدید میکند.
نمک دولت بر زخم سهامداران
در این میان، سیاستهای متناقض دولت هم نمک بر زخم بازار میپاشد. بستن نمادهایی، چون ایرانخودرو درست در اوج بحرانهای کلان اقتصادی، سؤالی اساسی را مطرح میکند: آیا دولت از تشدید نااطمینانی نفع میبرد؟ پاسخ این پرسش را باید به مخاطب واگذار کرد، اما نتیجه آن روشن است: در چنین شرایطی، بازارهای غیرمولد به اولین پناهگاه سرمایهگذار تبدیل میشوند و خروج پول از بورس به واقعیتی بی بدیل تبدیل خواهد شد.
صنایع صادراتمحور شاید در ظاهر منتفع از جهش ارزی باشند، اما فشارهای تحریمی، هزینههای مبادله و ناپایداری سیاستها، حتی سود اسمی آنها را هم زیر سؤال میبرد. در مقابل، صنایع ریالی مثل خودرو و بانک، درگیر رکود تقاضا و قفل قیمتی میشوند. تابلوی بورس، تصویر آینهوارِ ناامیدی است.
سیاستهای متناقض؛ عامل بیاعتمادی سیستماتیک
در شرایط بحرانی، آنچه بازار را بهسوی ثبات سوق میدهد، نه صرفاً کنترل متغیرهای اقتصادی، بلکه نحوه مواجهه سیاستگذار با بحران است. سیاستهای متناقض و تصمیمات ناگهانی، در چنین بزنگاههایی، بیش از خودِ بحرانها به تخریب اعتماد عمومی دامن میزنند.
نمادهای بزرگ بازار، پناهگاه امن سرمایه گذاران
نمونه بارز این وضعیت را میتوان در توقف ناگهانی نماد ایرانخودرو مشاهده کرد؛ نمادی که بهعنوان یکی از ستونهای شاخص کل و نماد صنعت کشور شناخته میشود. این در حالی است که تجربه سالهای گذشته نشان داده، در مواقع اضطراری، باز بودن نمادهای بزرگ با پشتوانه بنیادی قوی میتواند بهعنوان سپری در برابر ریزشهای سنگین بازار عمل کند. فعالان بازار نیز در چنین شرایطی ترجیح میدهند بهجای خروج هیجانی، به سهامهای شاخصساز پناه ببرند برخی از این نمادها، علاوه بر تأثیر مستقیم بر شاخص، نقش پیشران صنعتی نیز دارند؛ بهگونهای که هر تکانهای در وضعیت آنها، بهسرعت به گروههای وابسته، چون بانکی، قطعهسازی و فلزات سرایت میکند. نماد ایرانخودرو، نمونه بارز چنین اثر دومینویی است. توقف آن نهتنها یک نماد را از جریان نقدینگی خارج میکند، بلکه پیام ناپایداری را به زنجیرهای از صنایع مرتبط مخابره میسازد.
این وضعیت برای سرمایهگذاران حقوقی، بهمعنای اختلال در ساختار پرتفوی است و برای سهامداران خرد، معادل زنگ خطر خروج. بازار از نمادهای بزرگ انتظار پایداری دارد؛ نه سکوت در روزهای بحرانی.
صنعت خودرو و سایه تصمیمات متناقض
ایرانخودرو سالهاست بهعنوان یکی از ستونهای اصلی بورس تهران شناخته میشود و میلیونها سهامدار خرد و نهادی، سرنوشت سرمایه خود را به این نماد گره زدهاند. خودروسازی در ایران بهعنوان صنعت مادر جایگاهی ویژه دارد و تغییرات آن بهسرعت به زنجیرهای از صنایع وابسته سرایت میکند. با این حال، ایرانخودرو پس از خصوصیسازیهای پرحاشیه، به نوعی به عجوبهای در میان شرکتهای نیمهدولتی بدل شده است؛ شرکتی که از یکسو در ساختار و مدیریت همچنان سایه دولت را بر دوش میکشد و از سوی دیگر، در عمل اثربخشی واقعی برای سهامداران ایجاد نکرده است. کاهش تولید خودرو در سالهای اخیر و وضعیت رقبا که با افتهای گستردهتری روبهرو شدهاند، بیش از هر چیز اثرگذاری ناقص این روند خصوصیسازی را نشان میدهد.
در چنین شرایطی، توقف نماد ایرانخودرو نهتنها نقدشوندگی بورس را ضربه میزند، بلکه به سهامداران این پیام متناقض را منتقل میکند که بزرگترین شرکت بورسی کشور، با وجود همه چالشها، به جای حمایت با موانع تازه مواجه میشود؛ موانعی که هیچ توجیه اقتصادی ندارد و بیش از همه به اعتماد عمومی ضربه میزند.
بررسی آمار میانگین بازدهی سبدهایی با نمادهای کوچک تا بزرگ
برای اثبات این موضوع اگر سبد سرمایه گذاری با نمادهای بزرگ، متوسط و کوچک را از بازده زمانی ۱۳۹۹ تا ۱۴۰۱ در نظر میگرفتیم به وضوح این نتیجه قابل نمایش است که در دورههای رشدی همچون سال ۱۳۹۹ نمادهای کوچک از باقی نمادها بازدهی بهتری را ثبت میکنند، به بازدهی ثبت کوچک فرضی در سال ۱۳۹۹ در نمودار زیر نگاه کنید که در آن سال بازدهی ۳.۱۰ برابری، یعنی ۴۱۰ درصدی را به ثبت رسانده است، اما سبد بزرگ بازدهی ۱.۸ برابری و، اما در سالهای ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ که بازار بورس در زمان پسا سقوط بزرگ خود قرار گرفته بود؛ بازدهی سبد نمادهای کوچک منفی ۴۴ درصد بوده، اما بازدهی سبد بزرگ در حدود ۱۴ درصد و در سال ۱۴۰۱ نیز به همین ترتیب سبد بزرگ و متوسط به ترتیب بازدهی ۵۹ درصدی و ۷۱ درصد و، اما سبد شامل نماد هی کوچک بازدهی ۲۵ درصدی یعنی بازدهی نصف سبد با نمادهای بزرگ را به عنوان عایدی به سرمایه گذاران خود داده است.
با توجه به نمادهای بزرگ همچون ایران خودرو و دیگر شرکتهای پر ارزش تفاوت بازدهی آنها کاملا مشهود است. نمادهای مورد استفاده نیز در این سبدها در جدول زیر قابل مشاهده هستند:
در جدول بالا در بخش میانگین بازدهی ۳ ساله به وضوح میتوان مشاهده کرد که در دورههای ریزشی میانگین بازدهی سبدهایی با نمادهای بزرگ چه اختلاف فاحشی با سبدهایی با نمادهای کوچک دارد.
سخن آخر
در لحظاتی که بازار سرمایه زیر ضربههای پیدرپی روانی، سیاسی و ارزی قرار دارد، کمترین انتظار از سیاستگذار، پرهیز از دخالتهای بیمنطق و ایجاد فضای بیشتر برای تخلیه طبیعی تنشهاست. دولت اگر نمیتواند اعتماد بسازد، دستکم نباید آن را ویران کند. در برههای چنین حساس، بهتر است هیچکاری نکند تا بازار خود راهش را پیدا کند، تا اینکه با تصمیمات مقطعی و مخرب، مسیر سرمایه را بهسوی نابازدهترین گزینهها منحرف سازد.





