خاورمیانه و تشدید جنگ تجاری آمریکا و چین
به گزارش بورس نیوز، در نگاه نخست، ممکن است این توافق را نقطه پایان بحران تصور کنیم، اما وقتی بازار جهانی طلا حتی پس از انتشار خبر صلح، نهتنها آرام نگرفت، بلکه با عبور از مرز ۴۲۰۰ دلار به ازای هر اونس، پیام روشنی به جهان مخابره کرد، باید تردید کرد: آیا واقعاً صلحی در راه است؟ یا اینکه این «آتشبس»، تنها پرده اول از تقابلهای بزرگتری است که قرار است در خاورمیانه کلید بخورد؟
در این گزارش، از زاویهای متفاوت به توافق اخیر نگاه میکنیم: صلحی که شاید آغازی برای یک نبرد بزرگتر باشد؛ نبردی میان شرق و غرب، دلار و یوان، زیرساخت و نفوذ، و البته طلا و نفت. جبههای که بهجای میدانهای جنگ، در طرحهای بازسازی، بازارهای جهانی و کریدورهای ژئوپلیتیکی شکل میگیرد؛ و خاورمیانه، بار دیگر در مرکز آن ایستاده است.
خاورمیانه، پس از آتش
درست دو سال پس از آنکه جنگی خونین از هفتم اکتبر آغاز شد و غزه را به یکی از ویرانترین مناطق جهان بدل کرد، حالا توافقی تازه میان اسرائیل و حماس، دوباره چشمها را به سمت خاورمیانه چرخانده است. نشریه اکونومیست از آن بهعنوان «واقعیترین شانس صلح در سه دهه اخیر» یاد کرده؛ توافقی که نه صرفاً بهدلیل محتوای متنی آن، بلکه بهواسطه تغییر رویکرد و بازیگرانش اهمیت دارد.
اینبار نه از معادلات کلاسیک سیاسی خبری هست و نه از مذاکرات بیانتها در اسلو یا کمپدیوید؛ بلکه توافق، در شرمالشیخ و زیر سایه میانجیگری آمریکا، مصر، قطر و ترکیه، بر اساس فشار، تهدید و مداخلات مالی شکل گرفته است. ترامپ که شخصاً در این روند ایفای نقش کرده، تلاش دارد این صلح را به میراثی انتخاباتی بدل کند؛ صلحی که بیش از آنکه توافقی سیاسی باشد، پروژهای عمرانی و امنیتی با چشمانداز بازسازی است.
برقراری صلح به سبک ترامپ
جزئیات رسمی توافق هنوز منتشر نشده، اما خطوط کلی آن شامل آزادی متقابل گروگانها، کاهش حضور نظامی اسرائیل در غزه، و باز شدن مسیر کمکهای انسانی است. همزمان، طرحی بیستبندی برای بازسازی غزه و اداره آن توسط یک دولت موقت تکنوکرات در حال شکلگیری است؛ طرحی که امنیت آن به نیروهای چندملیتی سپرده میشود و نظارتش را ترامپ در قالب یک هیئت بینالمللی بر عهده دارد.
نکته قابلتوجه آنجاست که این رویکرد به جای تمرکز بر مرزهای رسمی دو کشور، بر بازسازی واقعیتهای میدانی استوار است: جایی که مردم پس از تجربه همزیستی نسبی، بهجای دشمنی، به همکاری اقتصادی روی آورند.
معادله دشوار اعتماد
با این حال، مسیر پیشرو ساده نیست. افکار عمومی در هر دو سوی منازعه، همچنان دچار بیاعتمادی شدید است. در اسرائیل، حمایت از راهحل دو دولتی به پایینترین سطح تاریخی رسیده و در غزه نیز بخش عمدهای از جامعه، حادثه ۷ اکتبر را همچنان مشروع میداند. در چنین فضایی، حتی موفقترین طرحهای بازسازی نیز ممکن است در اثر کوچکترین تنش، دچار فروپاشی شوند.
تغییر موازنه منطقهای
با این حال، شرایط منطقهای مساعدتر از گذشته است: آرامش نسبی در لبنان و سوریه، کاهش درگیریها در یمن، و ورود کشورهای خلیج فارس به روند بازسازی نهفقط بهعنوان کمککننده، بلکه بهعنوان بازیگر فعال امنیتی و مالی میتواند توافق را تقویت کند. عربستان، قطر و امارات علاوه بر کمک مالی، احتمالاً در ارسال نیرو برای حفاظت از پروژههای عمرانی نیز مشارکت خواهند کرد.
ترامپ نیز متعهد شده اسرائیل را برای توقف شهرکسازی و آزادسازی منابع مالی فلسطینیها تحت فشار قرار دهد؛ اقدامی که در صورت تحقق، میتواند از فروپاشی نهادهای فلسطینی جلوگیری کند و به تقویت جایگزین حماس در غزه بینجامد. این توافق، اگرچه در ابتدا یک آتشبس منطقهای بهنظر میرسد، اما میتواند آغازگر مرحلهای تازه در رقابتهای ژئواستراتژیک جهانی باشد. آمریکا با تقویت نفوذ خود در خاورمیانه و کنار زدن نسبی رقبای منطقهای خود از معادلات بازسازی، درصدد بازآرایی نظم منطقهای به نفع خود است؛ نظمی که نقطه مقابل آن، جاهطلبیهای اقتصادی چین در منطقه است: از پروژههای راه ابریشم گرفته تا قراردادهای نفتی و زیرساختی در سوریه، عراق و خلیج فارس.
در واقع، صلح در خاورمیانه میتواند «جبهه جدیدی» در جنگ اقتصادی چین و آمریکا ایجاد کند؛ جایی که دلارهای بازسازی به میدان نبرد تازه تبدیل شوند. این نبرد، تبعاتی جهانی هم خواهد داشت.
آغاز فصلی نو در رقابت فزاینده شرق و غرب
در نگاه نخست، توافقات صلح در خاورمیانه میتوانند نویدبخش آرامشی پایدار باشند؛ اما نگاهی عمیقتر به تحولات ژئوپلیتیکی نشان میدهد که «صلح»، نه پایان بازی بلکه آغازی تازه است؛ آغازی برای شکلگیری نظم جدید جهانی که در آن رقابت میان آمریکا و چین، از فاز پنهان به مرحلهای آشکارتر، پیچیدهتر و چندلایهتر گذار میکند. در این نظم در حال تکوین، منطقه خاورمیانه نهتنها به حاشیه رانده نمیشود، بلکه به یکی از جبهههای اصلی بازی بزرگ قدرتها بدل خواهد شد.

واکنش بازار جهانی طلا به این تغییر ژئوپلیتیکی، پیشدستانه و معنادار است. عبور قیمت هر اونس طلا از مرز ۴۲۰۰ دلار و پایداری در این سطوح، حتی پس از انتشار اخبار صلح در خاورمیانه، نه نشانهای از آرامش، بلکه بازتابی از بیاعتمادی بازارهای جهانی به مسیر آینده روابط چین و آمریکاست. معاملهگران نهتنها توافقی برای کاهش تعرفهها یا پایان جنگ تجاری نمیبینند، بلکه معتقدند رقابت اقتصادی بهزودی ابعاد عمیقتری به خود خواهد گرفت؛ شاید حتی به مرز درگیریهای فیزیکی و بلوکبندی نظامی.
از ابتدای سال ۲۰۲۵ نیز این مورد به وضوح خود را نشان داده است به طوری که قیمت نفت از ابتدای امسال ۲۵.۲۳ درصد کاهش و طلا بیش از ۵۷ درصد رشد کرده است که کاملا نشان دهنده کند شدن رشد اقتصاد جهانی و چشم انداز فزاینده نسبت به تنشهای پنهانی است که با این ائوصاف از دید سرمایه گذاران احتمالا در سال ۲۰۲۶ نیز پایان پیدا نکند بلکه بیشتر نیز شود.
برآورد برخی تحلیلگران این است که طلا میتواند تا پایان سال ۲۰۲۵ به سطح ۴۵۰۰ دلار برسد؛ سناریویی که در آن، فشارهای ژئوپلیتیکی، مداخلات ارزی، و ضعف فزاینده دلار آمریکا در کنار شوکهای انرژی، سرمایهها را بیش از پیش به سمت داراییهای امن سوق میدهد؛ و اگر، همانطور که برخی نشانهها از جمله مانورهای نظامی بلوک شرقی در آستانه نشست شانگهای نشان میدهد، جهان به سمت یک تقابل فراگیر حرکت کند، قیمت طلا در سطوح بالای ۵۵۰۰ دلار هم موضوعی دور از ذهن نخواهد بود.

در چنین بستری، رقابت چین و آمریکا در خاورمیانه بهویژه در حوزه زیرساختهای اقتصادی و کریدورهای تجاری، به یکی از خطوط مقدم این نبرد فزاینده تبدیل میشود. طرح IMEC (کریدور اقتصادی هند–خاورمیانه–اروپا) که با حمایت آمریکا و متحدانش طراحی شده، بهوضوح پاسخی راهبردی به «کمربند و جاده» چین است. اما تحقق این پروژه مستلزم یک پیشفرض کلیدی است: اتحاد استراتژیک آمریکا و هند. اگر دهلینو از ورود کامل به این معادله ژئوپلیتیکی خودداری کند، پکن میتواند همچنان دست بالا را در بازی بزرگ خاورمیانه حفظ کند.

از سوی دیگر، بازارهای انرژی نیز زیر سایه این تنشها دگرگون خواهند شد. اگر جنگ تجاری میان شرق و غرب از فاز پنهان به رویارویی علنی کشیده شود، تقاضای جهانی برای نفت احتمالاً کاهش خواهد یافت؛ مسیری که میتواند فشار نزولی بر قیمت نفت وارد کند، اما در مقابل، طلا را در موقعیت صعودیتری قرار دهد. در سناریوی وخیمتر یعنی آغاز درگیری مستقیم میان بلوکهای قدرت هم طلا و هم نفت بهطور همزمان با جهش شدید قیمتی مواجه خواهند شد؛ وضعیتی که از منظر تاریخی هم در دورههای جنگ جهانی دوم، جنگ کره و حمله به عراق تجربه شده است.
رشد قیمت نقره نیز در همین رقابت شرق و غرب به رهبری چین و آمریکا خلاصه میشود، رقابت در عرصه هوش مصنوعی و افزایش مصرف موارد صنعتی خود به نوعی مهر تاییدی بر این ماجراست.
به این ترتیب، آرامش ظاهری در خاورمیانه را نمیتوان نشانهای از پایان منازعات دانست. بلکه شاید باید آن را بهمثابه یک سکوت پیش از طوفان تحلیل کرد؛ طوفانی که میتواند جهتگیری نظم اقتصادی جهانی را دگرگون سازد، و برای بازارها نیز پیامهایی بهمراتب مهمتر از تیتر اخبار روزانه در پی داشته باشد.