بورس‌نیوز، قدیمی ترین پایگاه خبری بازار سرمایه ایران

      
شنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۲:۱۰
کد خبر : ۱۲۳۳۸۷

رویکرد دولت برای حل چالشهای اقتصادی را چطور میبینید؟ فکر میکنید با وجود تفاوت‌‌های موجود در رفتار تیم اقتصادی، دولت برای حل مشکلات اقتصادی برنامهریزی شده است؟

پس از روی کار آمدن دولت یازدهم، حرکتهای جدید و مثبتی در حوزه اقتصادی انجام شد و با توجه به اینکه دیدگاه دولت و حتی خود رییسجمهوری مبتنی بر راهبرد و نگاه بلندمدت بود، تمرکز را بیشتر بر نقاط آسیبپذیر قرار داد و سیاستگذاری را بر روی دو حوزه اصلی مطرح کرد. در حوزه اقتصاد کنترل تورم و در مسایل سیاسی بهویژه سیاست خارجی تبدیل تهدید به فرصت درباره موضوع هستهای بود و همچنان تمرکز دولت بر این دو حوزه اساسی است.

در حوزه اقتصاد در رفتار ماههای اولیه دولت تفاوت و اختلافهایی به چشم میخورد. این اختلاف یا تفاوتها ناشی از نگاههای متفاوت تیم اقتصادی دولت است. به همین دلیل، کمی زمان برد تا این مدیران در کنار هم قرار بگیرند و در سیاستهای کلان همخوانی پیدا کنند. تصمیمهایی که در چند ماهه اخیر گرفته شد، نشان میدهد که تیم اقتصادی دولت به همگرایی بیشتری رسیده است.

برخی از تحلیلگران اعتقاد دارند که دولت بهمنظور کنترل تورم، بیشتر به موضوع اشتغال توجه دارد و سپس به بازارهای واسطهای یا ثانویه.

در مورد نوسانها و افتوخیزهای بازار سرمایه، فکر میکنید دولت برای کنترل این افتوخیزها برنامهای دارد؟

همیشه نوسانهای بازار سرمایه در سال نخست دورههای ریاست جمهوری زیاد است (این موضوع را در تز فوق لیسانس خود بررسی کردهام). در عین حال، سال گذشته یک سال رویایی در بورس بود و جهش بیش از 100 درصدی در بورس رخ داد. اما هرچه به پایان سال نزدیک شدیم، اتفاقهای جدیدی رخ داد.

برای مثال نقدینگی برخی از شرکتها از بازار خارج شد و به سمت بازار اولیه یا نهادهای مالی دیگر مثل بانک‌‌ها رفت. اتفاق دوم هم خبر آغاز اجرای گام دوم هدفمندی یارانهها بود که ابهامهای آن هم موجب شد بازار نزول کند. این نزول موجب شد افرادی که قصد ورود به بازار را دارند، کمی تامل کنند.

تحلیل من بهعنوان یک کارشناس در مورد بازار این است که اقتصاد مقاومتی چهار رکن اصلی دارد. رکن نخست لنگرگاه ساختن اقتصاد است؛ به این معنا که اقتصاد را به بخش عمومی و مردم منتقل کنند. با این شیوه، به چنین اقتصادی نمیتوان به آسانی نوسان داد؛ یعنی اقتصاد را به بخش خصوصی واگذار کنند تا دولت تصمیمهای یکشبه و ناگهانی نگیرد. این مقاومسازی با عمومیتبخشی به اقتصاد شکل میگیرد.

رکن بعدی اقتصاد، مبتنی بر تولید ملی است که جامعه ما بتواند با ایجاد همگرایی و با استفاده از قابلیتهای داخل کشور، تولید کند. ما باید برای مقابله با تحریم، تولید داخلی و GDP را افزایش دهیم.

اصل بعدی که به نظرم باید به آن توجه کرد، موضوع شفافیت اقتصادی است. باید حرکت ما به گونهای باشد که اقتصاد به سمت شفافیت و سلامت برود، اطلاعات در اختیار همه قرار گیرد و انحصار در اختیار هیچ فردی نباشد (حقیقی یا حقوقی). موضوع دیگری که در اقتصاد مقاومتی باید به آن توجه شود، اقتصاد اسلامی است و نظام بانکی، مالی و بازار سرمایه براساس الگوهای ایرانی و اسلامی مشخص و تبیین شود.

من معتقدم که در تمام ابعاد اقتصاد مقاومتی، بازار سرمایه نقش اساسی و کلیدی دارد. برای از بین بردن انحصار، ایجاد شفافیت، گسترش تولید ملی، افزایش سطح اشتغال و ایجاد لنگرگاه اقتصادی، خصوصیسازی و ... فقط میتوان ازطریق بازار سرمایه اقدام کرد.

در زمان حاضر، مطالعههای بسیاری در مورد دلایل پیشرفت کشورهای توسعهیافته انجام شده که آیا بازار پول یا بازار سرمایه موجب این توسعه شده است؟ البته توسعه بر محور بازار سرمایه پایدارتر است.

در عمل، تامین مالی بانکها کوتاهمدت و موقتی است و منجر به یک جریان اقتصادی نمیشود. در تمام جهان، منابع مالی کوتاهمدت توسط بانکها تامین میشود اما اگر به فکر رشد اقتصادی و توسعه یک صنعت هستید، باید ازطریق بازار سرمایه عمل کنید.

براساس گزارشی که چندی پیش توسط یکی از مسئولان اعلام شد، بیشتر بنگاههای اقتصادی که در شهرکهای صنعتی فعالیت میکردند، در چند سال اخیر یا ورشکسته شدند یا بدهیهای سنگین دارند و بانکها املاک این بنگاهها را تصاحب کرده و بر در این بنگاهها قفل زدهاند اما دیده نشده است شرکتهایی که در بازار سرمایه فعالیت میکنند، اعلام ورشکستگی کنند. هر زمان که بنگاهی به منابع مالی نیاز دارد، ازطریق افزایش سرمایه این کار را انجام میدهد.

بازار سرمایه اجازه نمیدهد که تولید کاهش یابد و در حقیقت ایجاد تولید کرده و سرمایه را افزایش میدهد. در زمان حاضر، حدود 480 شرکت در بورس وجود دارند؛ کدامیک از این شرکتها بهدلیل زیان بیش از اندازه کارکنان خود را اخراج یا اعلام ورشکستگی کردهاند.

تقویت بازار سرمایه و بورس اوراق بهادار یکی از راههای مناسب دستیابی به ثبات و اهداف اقتصاد مقاومتی است. بازار سرمایه در شفافیت اقتصادی، تامین مالی، حمایت از تولید و ایجاد ثبات اقتصادی نقش بهسزایی دارد.

وقتی براساس سند چشمانداز باید در سال 1404 به قدرت نخست اقتصادی در منطقه تبدیل شویم، لازم است گردش مالی در بازار سرمایه و بورس اوراق بهادار تهران رقمی معادل بازار پولی (نظام بانکی) کشور باشد. در کشورهای پیشرفته و صنعتی مانند آلمان 70 درصد مردم سرمایههای خود را وارد بازار سرمایه میکنند اما در کشور ما کمتر از 10 درصد مردم کد معاملاتی برای سهامداری دارند و اگر به سراغ دانش مالی و سرمایهگذاری برویم، شاید 50 هزار نفر بهدرستی از آن اطلاع نداشته باشند.

اگر بخواهیم توسعه پیدا کنیم و به رشد اقتصادی بیش از پنج درصد برسیم، نرخ بیکاری کمتر از 10 درصد باشد، ارزش پول ملی تقویت شود، بازار ارز کشور ثبات بگیرد، تورم کاهش یابد و ...، باید بازار سرمایه در اختیار همه مردم قرار گیرد و تقویت شود. با این شیوه مطمئن باشید که اتفاقهای زیادی در بورس ایران میافتد و دور نیست آن روزی که اگر کسی بخواهد خانه، خودرو یا لوازم زندگی بخرد، حتی اگر بخواهد از دانش یک فرد متخصص استفاده کند، نیاز به بازار سرمایه خواهد داشت. برای مثال، در بورس نیویورک ایدهها و دانش یک فرد را به شکل ساعتی خرید و فروش میکنند. آینده بازار سرمایه به لحاظ کمی و کیفی در ایران بسیار درخشان است.

امروز در کتابهای درسی مقطع دبستان، عکس ساختمان بورس و بیمه مرکزی گنجانده شده است و به نظر میرسد توجه به بازار سرمایه از مقاطع اولیه تحصیلی در حال پیگیری است. البته این را هم در نظر داشته باشید که سالهای آینده سالهای پرتلاطمی در بازار سهام است.

چرا پرتلاطم است؟

دلایل مختلف دارد. موضوعهای هستهای، توافق ژنو و ... موجب تلاطم خواهد شد. وزارتخانههای زیادی در دستورکار خود توجه و اهتمام به بورس را لحاظ کردهاند تا از ظرفیتهای بالقوه بورس استفاده شود. تا امروز از این ظرفیت این طور استفاده شده است که ازطریق بورس تامین مالی شود؛ یعنی ما شرکتها را وارد بورس کنیم اما این ظرفیت میتواند سرمایهگذاری هم باشد. نکته دیگر هم اینکه فرهنگ بازار سرمایه و سهام در حال گسترش و همهگیر شدن است. این چند اتفاق موجب میشود، آینده روشنی را برای بازار سهام و سرمایه پیشبینی کنیم.

باوجود اهمیت و آینده روشنی که شما برای بازار سرمایه ترسیم کردید، در چند سال گذشته وضعیت بازار سرمایه آنطور که انتظار میرفت، نبود؛ مثلا در مورد قوانین و شفافیت بازار، ناظران بورس و عملکرد شرکتها و ... یا اینکه سهامداران بهدرستی مورد حمایت قرار نگرفتند. این اوضاع را چطور میتوان سامان داد؟

بازار سرمایه ما با نوسانهای بیش از حد یا (excess volatility) مواجه است. به همین دلیل، در این بازاری که سال گذشته رشد جهشی داشته است، سرمایههای بسیاری از افراد نابود شد؛ سهم را اعتباری 1000 تومان ‌‌خریدند و فردا همان سهم 970 تومان بود. شاخصی هم نبود که این زیانها را نشان دهد. در بازار سال گذشته افراد بیحوصله شده بودند و پیگیر سهام نبودند که چه زمانی بخرند یا چه زمانی بفروشند.

باید رفتار معاملهها در سال گذشته را بهطور حتم مورد مطالعه قرار داد. رفتارهای خرید و فروش به نوسانهای بازار دامن زد. در سال گذشته شمار صندوقهای سرمایهگذاری از 15 به بیش از 100 رسید. به یکباره صندوقهایی ایجاد شد که حجم نقدینگی زیادی را وارد بازار کردند و بیشتر افرادی مدیریت این صندوقها را برعهده داشتند که خیلی جوان بودند و به اصطلاح سرد و گرم روزگار را نچشیده و باتجربه نبودند. اگر در زمان حاضر گفته میشود که حقوقیها خرید نمیکنند؛ چون مدیران حقوقی هم میترسند.

اما سال گذشته مردم جرات و هیجان پیدا کرده بودند. در حوزه مالی قاعدهای وجود دارد که گفته میشود فردی که در بازاری سود هنگفت و بادآوردهای را بهدست آورده است، این سود را از بازار خارج نمیکند و با آن سود سرمایهگذاری هیجانیتر و پرخطرتری میکند. حال در بازار سال گذشته مردم سودی را که بهدست آورده بودند، از بازار خارج نکردند. این حجم پول به بازار اضافه شد.

برچه اساسی میتوان این رفتار هیجانی را پیگیری و مشاهده کرد؟

از نوع سفارش خرید یا فروش گذاشتن، شیوه رفتار قیمتها، شیوه برخورد آدمها با یکدیگر، نوع نشستهای کارشناسی، نوع گزارشهای کارشناسی و ... . بهعنوان مثال، در مورد همین نوع گزارشهای کارشناسی، اگر این گزارشها را در سایتهای خبری و حتی تخصصی دنبال میکردید، متوجه میشدید که کسی صحبت از فروش نمیکرد. همه حرف از خرید میزدند. همه این حرفها نشان از رفتارهای هیجانی داشت.

چطور میشود این رفتارهای هیجانی را کنترل کرد. با توجه به اینکه بیشتر مدیران کنونی بورس جوان و تحصیلکرده رشتههای مرتبط هستند، اما نتوانستند آن طور که باید و شاید این رفتارها را کنترل کنند.

عملکرد هشت سال اخیر بورس عملکرد خوبی بود؛ هم به لحاظ کمی و هم کیفی. با آغاز بهکار دولت جدید، وقت آن رسیده بود که نتیجه این عملکرد خوب در تعداد صندوقها، تعداد مجوزها، تعداد نهادهای مالی، حجم معاملهها، شاخص و ... بروز پیدا کند. میتوان این طور برداشت کرد که هیجانهای بازار به مذاق مدیران بورس خوش آمد و همین موضوع موجب شد تا هیجانها روزبهروز افزایش پیدا کند.

البته تلاشهای بسیاری هم برای کنترل این هیجانها شد. برای مثال، بردن شرکتها به بازار پایه فرابورس، شفافسازی برای گزارشهای مثبت و ... جزو این تلاشها بود. این اواخر سازمان خصوصیسازی و هلدینگهای مختلف یادشان آمد که میتوانند از بازار خارج شوند. اما این کار خیلی دیر و زمانی بود که بازار به سرازیری افتاده بود.

فکر نمیکنید که شیوه عملکرد مسئولان بورس و اینکه دیر به فکر کنترل بازار افتادند، موجب شد تا نقدینگی از بازار خارج شود و دست آخر هم موجب بیاعتمادی سهامداران به بازار شود؟

با توجه به شرایطی که بازار ما داشت، نمیخواهیم در مورد شکل گرفتن یا نگرفتن تئوری حباب صحبت کنیم. اما در مورد حباب در بازار باید گفت که شکل گرفتن حباب شرایطی دارد. برای مثال، وقتی حباب شکل میگیرد، اطلاعات و شایعهها در حوزه رسانهها مطرح میشود چون عملکرد رسانهها موجب میشود این شایعات و اخبار بیشتر بچرخد. دومین نشانه شکلگیری حباب این است که جای حقیقیها و حقوقیها در بازار عوض میشود. به این معنا که حقیقیها خیلی پررنگتر از حقوقیها در بازار حضور دارند؛ یعنی حقوقیها با زیرکی تمام به آهستگی از شرکتها خارج میشوند. این هم نشانه دیگری از شکلگیری حباب است. شاخص دیگر هم این بود که ارزش ذاتی داراییها و قیمتهای بازار فاصلههای زیادی دارند. یعنی نگاه داراییپایه جای نگاه سودآوری پایه را گرفته است. شاخصها به سمت ارزیابی داراییها میرود نه سودآوری آن شرکت که این هم نشانه دیگری از تشکیل حباب است. البته این را هم بگویم که شماری از کارشناسان مقاومت سرسختانهای کردند اما همیشه وقتی حباب قیمت شکسته میشود، همه میگویند ما میدانستیم اما بیان نکردیم. در زمان حباب که همه ارزشی به بازار نگاه میکنند، باید عقلایی عمل کرد.

در زمان حاضر با توجه به موقعیت به کدام سمت میرویم؟

من اعتقاد دارم با ریزش شاخص از 89 هزار به 73 هزار واحد همه ضرر کردهاند؛ حقیقیها بیشتر و حقوقیها کمتر. از دید من بهعنوان کارشناس، این افت بازار لازم بود. چون بازار سرمایه بازاری نیست که همیشه چنین روند رو به رشدی داشته باشد. اگر با این شیوه بازار صعود داشت و حباب بر روی 100 هزار واحد شکل میگرفت، ریزش خیلی بیشتری داشت. مانند فنری که هر چه بیشتر آن را فشرده کنیم با انرژی بیشتری آزاد میشود. اگر حباب بازار در 100 هزار واحد میشکست، ریزش آن تا به 50 یا 60 هزار واحد هم میرسید و ممکن بود پایینتر هم برود. قیمتهای امروز به یک قیمت عقلایی و منطقی رسیده است. بنابراین اعداد و قیمتهای موجود در بازار کنونی یک قیمتهای جذاب بوده و آثار حباب از آن کسر شده است. آغاز سال 93 با شاخص 77 هزار واحد آغاز خوبی بود که با توجه به ریسک موجود و نوسانهای آن، دستکم 50 درصد بازده خواهد داشت. انتظارم در سال 93 این است که با توجه به آغاز سال با شاخص 77 هزار واحد، تا پایان سال شاخص 100 هزار واحدی را داشته باشیم.

حال برای پیشگیری از وضعیتی که سال گذشته بهوجود آمد، چه کارهایی باید انجام داد؟ چه زیرساختهایی باید ایجاد کرد تا مشکلات امروز را نداشته باشیم؟

اعتقادم این است که مسئولان بورس امسال تجربهشان بیش از سال گذشته است. همین قدر که متوجه شدند دیگر با روشهای سنتی و مرسوم، بیش از این نمیشود بازار را هدایت کرد، دستاورد مهمی است. تا پیش از این، مسئولان بازار توقع داشتند که حقوقیها بازار را جمع و بهاصطلاح هدایت کنند اما الان بازار آنقدر عمق پیدا کرده است که حقیقیها بازار را جمع میکنند و این پوست اندازی خیلی خوب است. این نشان میدهد که حقیقیها با تحلیل پول خود را به بازار میآورند. در دو سال گذشته، حقیقیها به لحاظ وزنی از حقوقیها بیشتر شدهاند.

حال این شیوه خوب است یا بد؟

هم حسن دارد هم عیب. نخستین حسن آن این است که بازار به آسانی نوسان نمیکند. وقتی که حقیقیها در بازار زیاد میشوند، حساسیت به وقایع و رخدادهای بازار زیاد میشود. درواقع بازار تبدیل به یک دماسنج میشود. این موضوع موجب میشود که مجلس، دولت و ... نتوانند به آسانی تصمیمهایی را بگیرند که با بخش عمدهای از مردم سروکار دارد؛ مثل تصمیمگیری برای خوراک پتروشیمی که به یکباره تصمیم گرفتند از سه سنت به 13 سنت برسد. این اتفاق یک واقعه خوب است. البته تهدیدهایی هم وجود دارد که رفتارهای هیجانی باید مدیریت شود. الان هم اگر دقت کنید، سهامی که سهامداران حقیقی زیاد دارند، هدایتکننده بازار شدهاند و با همین وسیله، همه بازار را حرکت میدهند. البته ورود حقیقیها نوسانهای اضافی بازار را افزایش میدهد.

حال برای کنترل این نوسانها، مسئولان بازار سرمایه بهویژه بورس اوراق بهادار باید کارهایی را انجام دهند. پیشنهاد میشود برای گرفتن این نوسانها و هیجانها، ترمزهایی تعبیه شود؛ چه در زمانی که بازار ریزش میکند و چه زمانی که در حال بالا رفتن است. ترمز هم با عرضه کردن و تقاضای اضافی ایجاد نمیشود. این امکان با سامانه بازار گردانی معنی پیدا میکند.

باید صندوقها مسئول یک شرکت و سهام آن شوند و بورس هم از افراد ضمانت بگیرد؛ یعنی یک بازارگردانی غیر رسمی. حتی در برخی از موارد نماینده این بازارگردان در نشستهای هیات مدیره شرکت حضور پیدا میکند و از شرکت مذکور تنخواه هم دریافت میکند تا اجازه ندهد که سهام این شرکت در بورس نوسان شدید پیدا کند. بنابراین نخستین کاری که مسئولان بازار سرمایه باید انجام دهند، این است که به تامین سرمایهها و نهادهای مالی مختلف که توان مالی کافی و آشنایی کافی با صنایع مختلف دارند، اجازه دهد تا در بازار حضور داشته و سهام را مدیریت کنند. این شیوه هم اشتغال ایجاد کرده و هم بازار سرمایه را کنترل میکند.

نکته دومی که باید به آن توجه داشت، موضع هالتینگ (halting) کل بازار است. به این شیوه که اگر شاخص از مقدار معینی بالاتر رفت یا ریزش کرد، بازار مانند فیوز معاملهها را برای مدت کوتاهی قطع کند. این فرصتی است که بازار باید برای خود ایجاد کند.

فکر نمیکنید این شیوه رفتار، با توجه به فرهنگ ما هیجان بازار را بیشتر کند؟

نه؛ این طور نیست؛ به چند دلیل. نخست اینکه وقتی چند بار این اتفاق رخ دهد، عادی خواهد شد. دیگر اینکه این توقف فقط به این دلیل نیست که بازار تنفس بگیرد بلکه برای این است که اطلاعات واقعی از بازار برای شفافسازی میدهند تا افرادی که قصد خرید یا فروش دارند، با نگاه منطقی و درست معامله کنند. به این شیوه، فیوز معاملهها میگویند. نمونه آن هم در زمان جنگ سوریه رخ داد که حدود سه یا چهار هزار واحد شاخص بیدلیل ریزش کرد. این سازوکار اجازه نمیدهد در چنین مواقعی عدهای ضرر کنند.

عملکرد دیگری که بهعنوان ترمز میتوان از آن استفاده کرد، دادن حاشیه اعتباری به افراد حقیقی و حقوقی است (البته این کار مدت کوتاهی انجام شد اما پیگیری نشد)؛ به این شیوه که در زمانی که بازار منفی است، به افراد حقیقی و حقوقی حاشیه اعتباری بدهند. برای مثال، در این حالت بانکها به جای اینکه خودشان مستقیم وارد بازار شوند، به افراد حقیقی و حقوقی به اندازه 50 درصد خریدی که قصد دارند انجام دهند، اعتبار تخصیص دهند و سهم نیز در وثیقه بانک یا اعتباردهنده تا زمان فروش بماند. یکی از دلایلی که بازار به این شدت افت کرد، این است که حقوقیها پول نداشتند و برخی شرکتها حتی پول برای تصحیح سهام خود نداشتند. روش دیگری هم است که شاید برای فضای کنونی کشور کمی زود باشد و پاسخ درستی ندهد و آن هم این است که در زمانی که ممکن است در بازار حبابی شکل بگیرد، از خرید و فروش و سود افراد مالیات دریافت شود یا بر معاملههای کوتاهمدت مالیات وضع شود یا اینکه هزینه کارمزد کارگزار افزایش پیدا کند. البته وضع مالیات، ازجمله راهکارهای موقت است.

وقتی صحبت از بازارگردانی یا بازارسازها میشود، مسئولان بورس می گویند از این شیوه استقبال نشده است و نتوانستهاند بازارسازی را در بازار فعال کنند. چطور میتوان از این تجربه استفاده کرد؟

نخستین تجربه بازارگردانی خیلی موفق نبود. این شیوه برای سهام «دالبر» انجام شد. قانونی هم برایش وضع شده بود که سود شخصی افراد یا منفعتطلبی در آن دیده نمیشد. وجود بازارگردان اجازه رفتارهای هیجانی را به افراد نمیدهد.

بنابراین چنین قانونی باید براساس الگویی باشد که در آن منفعت افراد درنظر گرفته شود. وقتی شرکتی به مجموعهای اختیار مالی و به بازارگردان اجازه میدهد که با درنظر گرفتن منفعت خود، سهام را در بازار مدیریت کند، بهطور قطع این شیوه جواب میدهد.
اشتراک گذاری :
ارسال نظر