بورس‌نیوز، قدیمی ترین پایگاه خبری بازار سرمایه ایران

      
جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۳ - ۲۲:۴۳
کد خبر : ۱۳۵۶۲۲
مجله تماشاگر:هیچ چیز تاثرآورتر از دیدن باربری یک قهرمان ورزش در «دبی» نیست اما عریانی واقعیت های اجتماعی چیزی نیست که بتوان آن را کتمان یا انکار کرد. مگر در همین مملکت کم هستند افرادی که شغل امروزشان با شهرت و اعتبار دوران جوانی به هم نمی خورد و نمی سازد.

این واقعیت جامعه ای است که زکریا هاشمی اش در پاریس کباب کوبیده می زند و فلان هنرپیشه اش قبل از مرگ، راننده کامیون می شود و دیگر بازیگرش در آمریکا به آرزوی فیلم مشهورش می رسد و صاحب پمپ بنزین می شود و در باک اتومبیل یانکی ها بنزین می ریزد اما در سینما فقط همین نبوده، مگر یادتان نیست که اسداله یکتا هنرپیشه فیلمفارسی در میدان هفتم تیر، آدامس و سیگار می فروخت؟ یا فراموش کرده اید که اصغر تقی بیک، کسی که مربی پیوس و محرمی و قلعه نویی در راه آهن بود، پفک و آلوچه و توپ پلاستیکی می فروخت؟ ماجرای تاکسی دارهای مسافرکش که علی حده است، همان بزرگوارانی که پشت فرمان اتومبیل شان یک اسطوره نشسته است. ما کسانی را هم داشته ایم که روزگار آنها را واداشته که پیک موتوری و سرایدار شوند، راننده تاکسی بودن که دیگر مسئله ای نیست.

یادتان می آید کدام یک از پاطلایی های فوتبال غرفه میوه فروشی در بازار میوه و تره بار شهرداری داشت؟ می دانید کدام یک از افراد فوتبال، کارمند نیمه وقت مغازه یخچال فروشی شده بود؟ ما حتی نمی توانیم همه واقعیت ها را بنویسیم. نمی توانیم با نوشتن واقعیت شغل برخی از قدیمی های ورزش، بگوییم که در کدام رستوران، آنها در نقش گارسون ظاهر شده اند. حیف که این ورزش نتوانسته به صورت درست و درمان از خجالت قهرمان هایش درآید. باور کنید سخت است پذیرفتن اینکه قهرمان هایمان کارهایی انجام می دهند و روزی خود را جایی جستجو می کنند که بر شأن و شخصیت آنها منطبق نیست. اینکه برخی از این بزرگان روزی خود را چگونه به دست می آورند واقعا دردآور است. باورتان می شود برخی از آنها در تورنمنت های متمرکز پیشکسوتان مثل جام یونس شکوری، به امید روزی اتفاقی می نشینند و بعضی ها در جام های کوچک تیغی بازی می کنند تا ریالی به خانه ببرند!

رانندگان تاکسی

افراد زیادی راننده تاکسی شده اند و منبع درآمد آنها پولی است که از سوار کردن مسافران در کنار خیابان به دست می آورند. البته رانندگی شغل شریفی است و اگر از آن حرف می زنیم برای پست کردن و دون شأن بودن نمی گوییم بلکه می خواهیم بگوییم که در هر صورت ممکن، فرد شاغل، به افراد جامعه ارائه گر یک خدمت اجتماعی است.

به طور مثال کاظم سید علیخانی و اکبر افتخاری افرادی را به مقصد می رسانند که بعضا این افراد، روزگاری آرزومند گرفتن عکس یادگاری با آنها بوده اند. اکبر افتخاری ستاره ایران در جام ملت های 1968 بوده است. با درخشش افتخاری در کنار همایون بهزادی، حسین کلانی و حسین فرزامی، ایران قهرمان مسابقات فوتبال جام ملت های 1968 در سال 1347 شد. اکبر افتخاری ستاره این تیم بود و کاظم سید علیخانی هم یکی از ستارگان و کاپیتان های پرسپولیس در دوران پرافتخار سرخپوشان در دهه 60 بوده است.

اکبر افتخاری؛ باقیمانده از سه گانه

آنها سه نفر بودند؛ محراب شاهرخی، ناظم گنجاپور و اکبر افتخاری که هر سه متولد سال 1323 بودند. سال 42 هر سه با هم راهی تهران شدند اما این دوستان قدیمی نتوانستند خود یا مسئولان تیم های تهرانی را مجاب کنند که هر سه، همزمان در یک تیم بازی کنند. افتخاری به دارایی و گنجاپور و محراب شاهرخی به شاهین رفتند. هر وقت محراب و گنجاپور با شاهین قهر می کردند، به دارایی می رفتند.

قهرمانان ایرانی سرایدار، مسافرکش و میوه فروش!

سال 46 بعد از انحلال شاهین، محراب نزد دوستش اکبر افتخاری رفت اما گنجاپور بدون تیم ادامه داد تا مثل بقیه ستارگان شاهین، تزِ «بیرون می مانیم اما جایی جز شاهین و در کنار یکدیگر بازی نمی کنیم» را فریاد کند. بعدها که دکترین دهداری ستارگان شاهین را در مجموعه پرسپولیس دور هم جمع کرد، محراب به جمع دوستانش که این بار پرسپولیسی شده بودند برگشت.

گنجاپور و محراب در پرسپولیس ماندند. اکبر افتخاری هم در سال 1351 به پرسپولیس آمد. جالب اینکه گنجاپور و محراب شاهرخی سال 1353 و 54 به شاهین برگشتند و فوتبال خود را در این تیم تمام کرده و اولین تجربه مربیگری را هم با همین تیم داشتند.

محراب در بهمن سال 1371 و گنجاپور 20 سال بعد در بهمن 1391 درگذشت. اکبر افتخاری که خانه اش در منطقه باغ صبای تهران است سال هاست مخارج زندگی را از رانندگی تاکسی تامین می کند. سال 84، دادکان از اکبر افتخاری خواست تا اتومبیل خود را تمیز و مرتب کند و هزینه هایش را از صندوق ویژه دادکان در فدراسیون فوتبال بگیرد.

دادکان ماجرای آن زمان را اینگونه تعریف می کند که: «آماده بودم تا 2.5 میلیون تومان برای اتومبیل پیکان او که بسیار کهنه و داغان شده بود هزینه کنم اما اکبر افتخاری در حد چهار حلقه لاستیک، روکش صندلی و سرویس موتور که در آن زمان 700 هزار تومان شده بود فاکتور آورد.» دادکان همواره از شرافت و استغنای اکبر افتخاری تعریف می کند.

بعد از اولین انعکاس وضعیت کار و زندگی اکبر افتخاری، چند فوتبالیست قدیمی آمادگی خود را برای کمک به او اعلام داشتند اما افتخاری با گفتن اینکه خانه دارم و توان خرید نان سفره خانواده ام را هم از طریق مسافرکشی دارم، نگذاشت کسی برایش دلسوزی کند.

کاظم سید علیخانی

متولد سال 1333 است. فوتبال را سال 52 از راه آهن شروع کرد و سال 55 با رفتن به تیم ماشین سازی تبریز به بلوغ فنی خود در فوتبال رسید. او در سال 57 به تیم ملی دعوت شد. شهریور 57 اولین بازی ملی خود را انجام داد و برابر تیم ملی شوروی سابق ایستاد.

سید علیخانی در سال 58 به پرسپولیس آمد اما به علت یک تصادف هولناک رانندگی حدود یک سال از میدان دور بود. او تا سال 1368 در پرسپولیس بازی کرد، سپس به گسترش و دست آخر به پورا رفت و در سال 1373 زمانی که 40 ساله بود، فوتبال را کنار گذاشت. البته باید گفت که سید علیخانی در خیابان ظفر تهران خانه دارد اما او هم مثل اکبر افتخاری برای گذران زندگی مجبور به مسافرکشی است.

قهرمانان ایرانی سرایدار، مسافرکش و میوه فروش!

چندی قبل شاهپور علی عباسی از بازیکنان قدیمی فوتبال ایران را دیدیم. علی عباسی هم که جزو رانندگان تاکسی و از بر و بچه های خوب تیم بانک ملی سابق بوده می گوید جمع رانندگان تاکسی در فوتبال از دیرباز زیاد بوده و طی 3 دهه اخیر افرادی چون وحید قلیچ، مرحوم مجید سبزی، غلامرضا فتح آبادی و … رانندگی کرده اند. او می گوید رانندگی عیب نیست اما وقتی ناچار باشی در سنین 50 به بالا این کار سخت را انجام دهی، آسیب زیادی خواهی دید.

مشاغل ویژه

آبیاری

تا 10 سال قبل وحید قلیچ که توسط علی پروین به فوتبال برگشت تقریبا پولی در بساط نداشت. او در ورزشگاه کارگران سرایداری می کرد و به چمن ورزشگاه آب می داد. تلخ و دردآور است اما متاسفانه حقیقت دارد. چه باید کرد وقتی چنین اتفاق تلخی را می بینیم و می شنویم؟!

قهرمانان ایرانی سرایدار، مسافرکش و میوه فروش!

مدرسه فوتبال

همایون بهزادی، جاسمیان، فرامرز ظلی و ... در سنین 70 به بالا، در مدرسه فوتبال کار می کنند؛ نه از حب علی که از بغض معاویه! آنها برای گذران روزی، در ظهر تابستان کار می کنند. نحوه فعالیت شان سخت است؛ به خصوص در روزگاری که فرزندان و نوه های همه دوستان انتظار دارند که برایشان مرام بگذاری و از آنها دعوت کنی که مجانی ثبت نام کنند!

قهرمانان ایرانی سرایدار، مسافرکش و میوه فروش!

ضایعات

چند نفر از فوتبالیست های قدیمی در کار ضایعات هستند که تنها اوضاع جواد اله وردی بین آنها مساعد است. اله وردی کاغذ و مقوای باطله را در تیراژ و تعداد بالا خریداری می کند و روزی خود را درمی آورد اما فکرش را بکنید ملی پوش قدیمی داریم که شب ها با یک وانت کهنه، مقوا و کاغذهای خشک سطل های بزرگ زباله را جمع کرده، آنها را به فروش می رساند و روزی خود را اینگونه به دست می آورد.

قهرمانان ایرانی سرایدار، مسافرکش و میوه فروش!

فروشندگی

روح اله عبادزاده، دفاع کنار بسیار خوبی بود که سال 64 به آلمان رفت و بعد از حدود 20 سال به ایران برگشت. عبادزاده از زمانی که به تهران برگشته، در مغازه دوست نزدیکش یعنی محمود وحدتی به کار فروش مانتو اشتغال دارد. عبادزاده در میدان هفتم تیر و مغازه مانتوفروشی عاج کار می کند. او می توانست از بهترین و بزرگترین فوتبالیست های ایرانی باشد و سال ها به تیم ملی فوتبال خدمت کند اما دلایل زیادی مانع از این امر شد.

آموزش اختصاصی

فوتبال

برخی از فوتبالیست های قدیمی، بنا به دلایل قادر به ساخت مدرسه فوتبال هم نیستند. آنها چند شاگرد خصوصی در فوتبال دارند و با آنها در زمین هایی مثل زمین شهرداری و گوشه هایی از پارک ها، گرم کرده و آموزش می دهند. از جمله افراد مورد اشاره که شاگرد خصوصی هم داشته و کاملا روشن است که نمی توانند درآمد زیادی از کار با آنها داشته باشند، می توان به یکی از بهترین سرزنان تاریخ فوتبال یعنی کریم باوی اشاره کرد.

قهرمانان ایرانی سرایدار، مسافرکش و میوه فروش!

نکته ویژه

هر چقدر که سعی می کنیم، نمی توانیم اسم و فعالیتی که برخی از اهالی سابق ورزش در حال حاضر انجام می دهند را مورد مرور قرار دهیم. واقعا حیف است که برخی از این عزیزان را با یادآوری درباره شغلی که انجام می دهند تحقیر کنیم اما خب خوشحالیم که زندگی بسیاری از این عزیزان به صورت کامل از این رو به آن رو شده و آنها وضعیت شایسته ای پیدا کرده اند.

زندگی دانشجویی

بیژن ذوالفقارنسب می گوید زمانی که در بروکسل بلژیک تحصیل می کرده، روزگار سختی در زندگی دانشجویی داشته و برای تامین مخارج زندگی مجبور بوده برای یک تیم فوتبال آماتور، مثل کارگرهای روزمزد کار کند و به سختی خرج زندگی خود را تامین می کرد. ذوالفقارنسب در بلژیک صاحب مدرک دکترای تربیت بدنی شد.

قهرمانان ایرانی سرایدار، مسافرکش و میوه فروش!

وانت چرخی!

روایت عباس کارگر هم جالب بوده است. کارگر که خوشبختانه در حال حاضر تجارتخانه پارچه دارد می گوید در سال های دهه 60 با یک وانت، تهران را می چرخیده تا باری به او بخورد و او با حمل آن بار دستمزدی به دست آورده و زندگی خودش را اینگونه و با این شکل ویژه تامین کند!

قهرمانان ایرانی سرایدار، مسافرکش و میوه فروش!

کلاه آقا جواد

جواد اله وردی می گوید زمانی که فوتبال را کنار گذاشته بودم باید با اتومبیلی که تاکسی هم نبود و یک اتومبیل اختصاصی محسوب می شد، کار می کردم و هزینه زندگی خودم را درمی آوردم.

او می گوید کلاهی داشتم، آن کلاه را بر سرم می گذاشتم و لبه آن را تا آنجایی که جا داشت پایین می کشیدم تا کسی من را نبیند. اله وردی می گوید یک بار در خیابان، حمید جاسمیان رادیدم اما خیلی سریع از خیابان عبور کردم تا او من را نبیند.

جاده و کازرون

روایت همایون بهزادی در بخشی از زندگی اش آدم را به واقع تلخکام می کند. همایون بهزادی در ابتدای حوادث انقلاب، مورد بازجویی قرار گرفت و از اتهام همکاری با ساواک تبرئه شد. مرحوم حاج سید احمد خمینی به حق، امان نامه او را صادر کرد اما مثل همیشه بادمجان دور قاب چین ها شروع کردند به کاسه داغ تر از آش شدن!

بهزادی که توسط بسیاری از نزدیکان ناجوانمرد خود نقره داغ شده بود، سال ها به کازرون رفته و به همکاری با دوستش یعنی حسین کلانی که مشغول جاده سازی بود مجبور شد.

بهزادی، سرطلایی تاریخ ساز که فوتبال ما بخش عمده ای از افتخارات خود را مدیون اوست، در این سال ها در فعالیت های مختلف حتی گاهی در اندازه های کارگری، به حسین کلانی کمک کرد تا این دوران تلخ شبه تبعید تمام شده و او به تهران برگردد.

پاطلایی و میدان میوه و تره بار

حمید شیرزادگان در جامعه فوتبال ما به پاطلایی معروف بوده است. روایت زندگی او شباهت های ویژه ای با همایون بهزادی دارد. پاطلایی بزرگ و تاریخ ساز در سال 1344 به آمریکا رفت تا تحصیلات خود را در این کشور ادامه دهد. رفتن او بر دل اهالی فوتبال داغ گذاشت. مردم، زوج همایون بهزادی و شیرزادگان را عامل موفقیت فوتبال می دانستند و حس می کردند همه روزهای خوب فوتبال در مسیر صعود به المپیک 1964 توکیو به علت حضور این دو است، چرا که در المپیک توکیو، تیم ملی فوتبال بدون حضور این دو موفقیتی به دست نیاورده بود.

قهرمانان ایرانی سرایدار، مسافرکش و میوه فروش!

وقتی شیرزادگان برای شرکت در بازی های آسیایی 1966 به تهران آمد، حدود 5 هزار نفر فوتبالدوست به استقبال او رفتند. شادروان تختی هم در بین مستقبلین حضور داشت. شیرزادگان باز هم به آمریکا رفت و در سال 53 به ایران برگشت. او برای فوتبال آنقدر عزیز بود که وقتی با تحصیلات مهندسی فنی به ایران برگشت و از مسئولان شرکت نفت خواست تا تیم نفت را در تهران تاسیس کنند، درخواستش بلافاصله مورد قبول قرار گرفت و تیم نفت متولد شد.

حال فرض کنید چنین مردی بعد از پایان دوران رسمی فوتبال و مربیگری، زندگی اش از لحاظ اقتصادی دچار لطمه شدید شد. شیرزادگان بزرگ و معروف با یک اتومبیل رنوی کهنه از این سو به آن سو می رفت و خانه ای کوچک در محله امیریه (خیابان فرهنگ) داشت. با اینحال معرفت و مردانگی اش هنوز زبانزد بود و در هر مسئولیتی که بود، برای دوستان خود بخصوص پیشکسوتان رنج دیده هم سبب ساز و واسطه خیر بود.

شیرزادگان در مقطعی از زندگی خود مجبور شد در یکی از میادین میوه و تره بار، غرفه فروش میوه اجاره کند. مردی که روزگاری تختی با 5 هزار نفر برای بازگشت او از آمریکا به استقبال رفته بود، حالا باید به مردم سیب و پرتقال می فروخت.

وقتی از دنیا رفت، جلوی مسجد از حضور فوتبالی ها مملو بود. گل های بزرگ بود که می آمد و داخل مسجد می رفت. وقتی سلمان حسام آن حرف معروف را زد، بغض خیلی ها ترکید. سلمان حسام قهرمان سابق دوومیدانی آسیا گفت: «اگر این همه گل را در دوران زندگی برایش می آوردند و این همه به او توجه می کردند، اصلا نمی مُرد!»

حمید شیرزادگان دستی به قلم هم داشت و مرحوم احمدپور برای کمک به او از وجودش به عنوان نویسنده نشریه خبر ورزشی و 90 بهره می برد! وقتی احمدپور در مقطعی به طور همزمان مدیریت دو روزنامه را عهده دار بود، مدیریت یکی از دو روزنامه را به مرحوم شیرزادگان سپرد تا بلکه حضور در این نشریه به زندگی او کمک کند.
اشتراک گذاری :
نظرات کاربران
ارسال نظر
نظرات بینندگان
مجید
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳ - ۰۷:۳۸
شكسپير گفت:
من هميشه خوشحالم ، ميدانيد چرا؟
براي اينكه از هيچكس براي چيزي انتظاري ندارم...
انتظارات هميشه صدمه زننده هستند
زندگي كوتاه است!
پس به زندگي ات عشق بورز،
خوشحال باش،
لبخند بزن!
فقط براي خودت زندگي كن و قبل از اينكه صدا كني، گوش كن!
قبل از اينكه بنويسي، فكر كن!
قبل از اينكه خرج كني، درآمد داشته باش!
قبل از اينكه دعا كني، ببخش!
قبل از اينكه صدمه بزني، احساس كن!
قبل از تنفر، عشق بورز!
زندگي اين است...
احساسش كن ، زندگي كن و لذت ببر
ایرانی الاصل
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳ - ۱۴:۲۶
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیی دون بگذر
که یک جو منت دونان دوصد من زر نمی ارزد