بورس‌نیوز، قدیمی ترین پایگاه خبری بازار سرمایه ایران

      
دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳ - ۲۲:۰۷
کد خبر : ۱۳۸۱۶۸
گروه تاریخ مشرق-در حالی که رضا شاه پهلوی، دوران اقتدار سیاسی بلامنازع خود را طی می‌کرد و در اندیشه ادامه سلطنت خود به دست پسر ارشدش محمد‌رضا پهلوی بود، فکر ازدواج محمد‌رضا با یک خانواده اصل و نسب‌دار که بتواند اساس نظام نوبنیاد سلطنت پهلوی را استحکام بخشد، گوشه‌ای از افکار او را به خود مشغول کرده بود.

محمد‌رضا در آن زمان بیش از علاقه‌مندی به امر تشکیل خانواده، به اقتضای جوانی خود به خوشگذرانی علاقه داشت و روابط اجتماعی نامناسبی با زنان برقرار کرده بود که رضا شاه را ناخرسند می‌کرد. رضا شاه بر این باور بود که با ترتیب دادن ازدواجی شایسته برای ولیعهد نوزده ساله خود و پایبند کردن او به خانواده، می‌تواند اورا برای امور جدی‌تر از جمله مملکت‌داری پس از خود آماده کند. از اینرو گام نخست عبارت بود از اینکه بتواند همسر مناسبی برای او بیابد و چه بهتر اینکه همسر ولیعهد از یک خانواده سلطنتی مناسب برای این منظور برگزیده شود.

به گفته مورخان رضا شاه بدون اعتنا به علاقمندی فرزندانش، خود اقدام به انتخاب همسر مناسب برای یکایک فرزندان دختر و پسرش می‌کرد. از سوی دیگر اکراه رضا شاه برای ازدواج پسرش با دختران اعیان و اشراف قاجار، سلسله‌ای که به دست خود او منقرض شده بود، باعث شد تا او تمایل نداشته باشد نوعی اختلاط خونی با ‌آنان برقرار کند. به این ترتیب این شانس از دایرة دختران ایرانی دارای اصل ونسب خانوادگی قاجار به خارج از مرزهای ایران منتقل گردید تا همسر آتی ولیعهد ایران و ملکه آتی کشور از میان یک خانواده سلطنتی غیر ایرانی برگزیده شود.علاوه بر اکراه شخصی رضا شاه از ازدواج پسرش با دختران قاجاری، قانون اساسی ایران نیز تصریح داشت که ولیعهد نمی‌تواند از خاندان قاجار باشد.1

با وجود علاقه رضا شاه برای وصلت پسرش با غیر ایرانیان، دایرة انتخاب یک همسر غیر ایرانی اصیل، بسیار محدود بود. از طرفی در ترکیه یک نظام غیر سلطنتی به سر کار آمده بود و از طرف دیگر در عراق نیز نظام سلطنتی نوپا به وجود آمده بود که همسر شایسته‌ای برای ولیعهد در میان آنان یافت نمی‌شد. اما در حالی که در همسایگی شرقی ایران یعنی افغانستان دخترانی از خانواده سلطنتی برای این منظور وجود داشت، رضا شاه به دلیل آنکه افغانها را بی‌ تمدن می‌انگاشت هرگز رغبتی از خود برای انتخاب همسر از میان افغانها نشان نداد. علیرغم میل وافر رضا شاه برای انتخاب همسری مناسب از خانواده‌های سلطنتی اروپایی برای پسرش، این آرزو نیز عملاً به دلیل مسیحی بودن خانواده‌های سلطنتی اروپایی ناممکن بود.

شاه

بدین ترتیب، سرنوشت به گونه‌ای رقم خورد که شاهدختی از سرزمین فراعنه برای این منظور مدنظر قرار گیرد: فوزیه، خواهر ملک فاروق.
ماجرای این وصلت بدین گونه رقم خورد که دو کشور ایران و مصر که تا آن زمان از مناسبات سیاسی بسیار عادی برخوردار بودند، به تازگی رایزنی‌هایی را در زمینه پیوستن مصر به پیمان «سعد‌آباد»2 آغاز کرده بودند. پیش از این، پیمان مذکور، ‌میان کشورهای ایران، ترکیه، عراق و افغانستان منعقد شده بود.

انعفاد این پیمان، به ارادة دولت انگلیس بر می‌گشت که مترصد آن بود تا ضمن برطرف کردن اختلاف کشورهای خاورمیانه که سرتاسر تحت نفوذ این کشور بودند، نوعی پیمان نظامی را میان آنان به وجود آورد که در واقع هدف از آن ایجاد سد دفاعی در برابر گسترش شوروی در خاورمیانه بود.

کابینة ‌مصر در سال 1939 درصدد تصمیم‌گیری برای پیوستن به این قرارداد، برآمد و به همین منظور گفتگوهایی بین دو کشور ایران و مصر آغاز شد. وزرای مصر برای تصمیم‌گیری روی این مسئله به دو دستة موافق و مخالف تقسیم شده بودند. ولی سرانجام از الحاق به پیمان سعد‌آباد منصرف شدند. 3

تقدیر چنین بود که گرچه مصر حاضر نشد به پیمان سعد‌آباد بپیوندد ولی رفت و آمدهای مقامات دو کشور ایران و مصر بدانجا منجر شد که جواد سینکی، 4 سفیر مورد اعتماد رضا شاه در قاهره با فوزیه خواهر جوان و زیباروی ملک فاروق پادشاه مصر آشنا شود. وی با اطلاع از قصد شاه ایران برای یافتن همسری شایسته برای محمد‌رضا طی تلگرامی فوزیه را برای همسری محمد‌رضا به دربار ایران پیشنهاد می‌کند و از اینجا به بعد برگ مهمی از تاریخ مناسبات ایران و مصر ورق خورد که به وصلت میان دو دربار ایران و مصر در 24 اسفند 1317 / 15 مارس 1939 منجر شد.

در واقع، هدف از انتخاب فوزیه برای ولیعهد ایران به سیاست انگلیس بر می‌گشت که با هدف نزدیک کردن کشورهای خاورمیانه برای تأسیس پیمان سعد‌آباد، درصدد بود دو کشور مهم خاورمیانه یعنی مصر و ایران را به هم نزدیک کند.5

دو سال پس از این ازدواج، در حالی که شعله‌های جنگ جهانی دوم سراسر اروپا را فرا گرفته و ایران به اشغال نیروهای متفقین درآمده بود محمد‌رضا به پادشاهی ایران برگزیده و فوزیه به مقام شهبانوی ایران6 نائل می‌شود؛ کشوری که در فقر مطلق و اشغال بیگانه قرار داشت و با زادگاه فوزیه یعنی شهر قاهره که در کمال زیبائی بود، تفاوت فاحش داشت. فوزیه می‌بایست دوران سختی را تجربه می‌کرد که جز کانون گرم خانواده، هیچ عامل دیگری نمی‌توانست سعادت او را تأمین کند. اما در این دوران، شاه جوان در حالی بر تخت سلطنت نشست که کانون خانوادگی او دستخوش تلاطمهای سهمگینی قرار گرفته بود که آینده خوشی را برای فوزیه نوید نمی‌داد.

با آغاز جنگ جهانی دوم در 12 شهریور 1318 / 4 سپتامبر 1939 و نفوذگسترده آلمان هیتلری در ایران به دلیل سیاست‌های متمایل رضا شاه به هیتلر، نیروهای متفقین (شوروی، انگلیس و آمریکا) ایران را که از آن به عنوان پل پیروزی نام می‌بردند،‌ در تاریخ 3 شهریور 1320 / 25 سپتامبر 1341 به اشغال خود درآوردند. متفقین، ادامة سلطنت پهلوی را مشروط به کناره‌گیری رضا شاه از سلطنت و واگذاری آن به پسر جوانش نمودند. محمد‌رضا در 25 شهریور 1320/ 16 اوت 1941 در سن بیست و یک سالگی بر تخت سلطنت نشست و زمام کشور را در دوران سختی که بر ایران می‌گذشت بر عهده گرفت.

در همین روز در حالی که شاه جوان در حال ادای سوگند در مجلس بود، نیروهای شوروی و انگلیس که از شمال و جنوب خاک ایران را اشغال نموده بوده بودند وارد تهران شدند. در 9 آذر 1322 / 1 دسامبر 1943 سران سه کشور انگلیس، آمریکا و شوروی (چرچیل و روزولت7 و استالین) در تهران با یکدیگر دیدار می‌کردند در حالی که هیچ وقعی به پادشاه جدید نگذاشتند. شاه جوان بخوبی آگاه بود که هرگونه مخالفت با اراده متفقین، سقوط سلطنت پهلوی را به همراه خواهد داشت. از این دوران به بعد، نفوذ آمریکا به عنوان ابرقدرت جدید جهان در ایران روز به روز شدت گرفت.

با به قدرت رسیدن محمد‌رضا شاه و همسو شدن سیاستهای ایران با دولتهای اشغالگر، یکی از اولین اقدامات شاه جوان، اعلام جنگ به دولت آلمان بود که پیش شرطی از سوی متفقین برای ایران به حساب می‌آمد تا بتواند در میان کشورهای مؤسس سازمان ملل، در کنفرانس سانفرانسیسکو حضور یابد.

به موازات این اقدام ایران، مصر نیز که تحت نفوذ انگلیس قرار داشت، ناگزیر شد به آلمان و ژاپن اعلام جنگ دهد و دو کشور توانستند در اجلاس تأسیس سازمان ملل در سانفرانسیسکو حضور یابند. 8 بدین ترتیب، مشاهده می‌شود که سیاست خارجی ایران و مصر در این مقطع تاریخی خود، شدیداً تحت نفوذ انگلیس و آمریکا و همسو با یکدیگر قرار داشت.

*علل ازدواج

رضاشاه دو دلیل عمده برای این انتخاب خود در سر داشت. نخست اینکه وی به دنبال راهی برای برقراری ایجاد وصلتهای خانوادگی برای یکایک فرزندانش با خانواده‌های اصل و نسب‌دار بود تا بدین وسیله موجبات تقویت پایه‌های سلطنت نوپای خود را فراهم آورد. 9 افزون بر دخالت رضا شاه در انتخاب همسر برای شمس و اشرف، او همین کار را در انتخاب همسر برای ولیعهد خود والبته با حساسیت بسیار بیشتر به کار بست، تا آنجا که خود محمد‌رضا اساساً در جریان مراحل برگزیدن همسر آینده و شریک زندگی خود قرار نگرفت و صرفاً پس از جلب موافقت خانوادة سلطنتی مصر و شخص فوزیه، از این تصمیم آگاه شد. به این ترتیب فوزیه بیشتر از خود محمد‌رضا از برنامة ازدواج با او خبردار شده بود. تنها پس از موافقت دربار مصر بود که روزی رضا شاه، عکس فوزیه را به او نشان داد و به وی خاطرنشان ساخت، این همسر آینده توست. 10

در سوی دیگر این ازدواج، خاندان سلطنتی مصر قرار داشت که از هنگام تأسیس آن به دست محمد‌علی‌پاشا تا آن زمان، صدو پنجاه سال می‌گذشت. محمد‌علی پاشا، بنیانگذار این سلسله که خود از تبار اروپایی و از نژاد مسلمانان آلبانی بود، فردی جنگجو و در عین حال مستبد بود که توانسته بود فرمانروایی مصر را که در قلمرو امپراتوری عثمانی قرار داشت، طی فرمانی از سوی سلطان عثمانی در تاریخ 5 ژوئن 1805 به دست آورد. 11

با این اوصاف، فوزیه فرزند دوم ملک فؤاد اول و ملکه نازلی12 که از زیبایی بهره کامل داشت و ویژگی‌های نژاد اروپایی با پوست سفید و چشمان آبی در او بارز بود، برای منظور رضا شاه، می‌توانست انتخاب مناسبی باشد. فوزیه دختر زیبایی بود که رضا شاه گمان می‌کرد این ویژگی باعث خواهد شد پسرش راغب به این ازدواج باشد.

در آن زمان، فوزیه هفده سال و محمد‌رضا نوزده سال داشت. معروف است، محمد‌رضا به آیندة این ازدواج خوشبین نبود و صرفاً به علت ناتوانی در مخالفت با رأی پدرش به این ازدواج تن داد. به منظور دیدار با فوزیه، سفری به قاهره برای محمد‌رضا ترتیب داده شد تا طی آن خواستگاری رسمی در 5 خرداد 1317/ 26 مه 1938 به عمل آید. محمد‌رضا در این سفر به منظور احترام به پدر فوزیه، بر سر قبر او در مسجد رفاعی حاضر شد و ادای احترام کرد. 13

در آغاز، ‌دربار مصر برای اتخاذ چنین تصمیمی دو دل بود. نخست اینکه، خانوادة سلطنتی مصر با 150 سال سابقة حکمروایی از قدمت زیادی در خاورمیانه برخوردار بود، در حالی که خانوادة سلطنتی پهلوی از یک اصل و نسب معمولی به شمار می‌رفت که بیش از چهارده سال از عمر تأسیس آن نمی‌گذشت.

ملاحظه بعدی که دولت مصر را در قبول این ازدواج مردد می‌کرد، اختلاف مذهبی طرفین ازدواج بود. در حالی که اختلافات مذهبی شیعه و سنی، گریبان دو جامعة سنتی ایران و مصر را گرفته بود و با دست استعمار این اختلافات به تکفیر کردن همدیگر منجر شده بود، چگونه این ازدواج می‌توانست سربگیرد؟ اما با توجه به ارادة سیاسی که در سر گرفتن این ازدواج وجود داشت،‌ سرانجام این ایراد به دست «محمد مصطفی المراغی» شیخ‌الأزهر و مشاور مذهبی دربار، با صدور حکمی مبنی بر عدم ممنوعیت ازدواج سنی و شیعه برطرف شد.

اما صرف‌نظر از دو دلی دربار مصر با این ازدواج، فاروق پادشاه جوان و بی‌تجربة مصر که به دلیل ناپختگی به دنبال کسب مشروعیت بیشتر بین‌المللی و منطقه‌ای می‌گشت، انگیزة خاص خود را برای سرگرفتن این وصلت داشت. نخست آنکه، وی چشم طمع داشت بتواند نفت ارزان از ایران وارد کند. دوم اینکه، وی در افکار خام خود، نیم‌نگاهی به این آرزو داشت که بتواند اردوگاهی از کشورهای مسلمان به محوریت و مرکزیت مصر به عنوان ام‌القری کشورهای اسلامی به وجود آورد و خود، رهبر جهان اسلام باشد.

به عبارت دیگر، همانطور که رضا شاه از این وصلت درصدد کسب وجاهت بیشتر برای دربار خود بود، فاروق نیز با نزدیک شدن به کشور ایران و نزدیک کردن دو مذهب شیعه و سنی درصدد اعمال منویات خود برای کسب رهبریت جهان اسلام بود. غافل از اینکه جوانی14 او، مانع از این آرزو بود، افزون بر اینکه رفتارهای بعضاً خارج از نزاکت که از او در کاباره‌ها دیده و نقل می‌شد، وجاهت او را به عنوان پادشاه یک کشور اسلامی زیر سؤال برده بود، چه رسد به اینکه رهبر جهان اسلام باشد.

اما صرف نظر از این توجیهات که در دو سوی این ازدواج می‌توانست انگیزة این وصلت باشد، این نکته نمی‌تواند پنهان بماند که نوعی ارادة سیاسی خارجی ورای ارادة دولتین ایران و مصر در سرگرفتن این وصلت وجود داشت. به قدرت رسیدن رضا شاه به کمک انگلیس و نفوذ انگلیس در مصر تا جایی که سرسپردگی ملک فؤاد اول پدر فوزیه به لندن شهرة عام و خاص بود، در نزدیک کردن این دو دربار از طریق ایجاد این وصلت مؤثر بود.

حفر کانال سوئز در قرن 19، عملاً مصر را بر سر یک گلوگاه استراتژیک جهان قرار داده و باعث شده بود انگلیس و فرانسه قدرتهای مطرح آن زمان، نفوذ خود را در دربار مصر افزایش دهند. طی هفتاد سال نفوذ انگلیس در دربار مصر، خاندان سلطنتی این کشور کاملاً رنگ و بوی انگلیسی به خود گرفته بود، به گونه‌ای که فؤاد اول متهم بود که یکی از کارمندان رسمی و حقوق بگیران دستگاه جاسوسی انگلیس است.

صرف نظر از صحت و سقم این شایعات، در این واقعیت تردیدی نبود که پادشاه مصر، فاقد هرگونه استقلال از خود بود که بتواند بدون رأی و نظر دولت انگلیس کمترین تصمیمی را در امر کشورداری، اتخاذ و اعمال نماید. به بیان دیگر، به دلیل اهمیت استراتژیک کانال سوئز برای امپراتوری بزرگ بریتانیا که از شرق تا غرب عالم گسترده شده بود، دولت انگلیس تمام سعی و تلاش خود را به عمل آورده بود که این شریان حیاتی را در دست خود نگاه دارد. تا حدی که نیروی دریایی بریتانیا، با استقرار در کانال سوئز موظف شده بود که وظیفه حفظ تأمین امنیت آن را از هرگونه خطر احتمالی که امنیت کانال را به خطر می‌انداخت، فراهم سازد. با بالا گرفتن روند استقلال طلبی مصر، گو اینکه این کشور توانست در سال 1922 استقلال خود را به دست آورد، ولی نیروهای انگلیسی در سوئز باقی ماندند.

از سوی دیگر، انگلیس به خوبی می‌دانست که ایران پس از جنگ جهانی اول به یکی از مراکز مهم نفوذ آلمانها در جهان تبدیل شده بود تا جایی که سیاست خارجی رضا شاه به گونه‌ای روشن به نفع آلمانها چرخش داشت.

در حالی که ذوالفقار پاشا پدرفریده همسر فاروق مقام سفیر کبیری مصر را در تهران در این دوره بر عهده داشت،‌انگلیس با هدف کاستن از نفوذ ‌آلمان در ایران چنین می‌پنداشت که با استفاده از لابی مصر در دربار ایران می‌تواند نفوذ خود را در ایران افزایش د هد و از نفوذ ‌آلمانها بکاهد. پس از ازدواج و به دنبال افزایش ناخرسندی انگلیس و روسیه از گرایش رضا شاه به آلمانها، سرانجام وی مجبور می‌شود، از تخت سلطنت به نفع پسر ارشدش در حالی که فوزیه ملکه و شهبانوی ایران شده بود، کناره‌گیری کند و سه سال باقیماندة عمر خود را تا زمان مرگ در 3 مرداد 1323 در تبعید به سر برد.

حسن روابط ایران و مصر در این زمان باعث شد، پیکر رضا شاه به طور امانت در مصر و در مسجد رفاعی15 به خاک سپرده شود تا بعد از شش سال امکان انتقال آن به کشور فراهم شود.

*سرانجام ازدواج

پس از سپری شدن یک سال و نیم از ازدواج محمد‌رضا و فوزیه، تولد تنها فرزند این خانواده که دختری به نام شهناز نام گرفت‌، بر خلاف معمول نه تنها موجبات مسرت و شادمانی اطرافیان به ویژه پدربزرگش رضا شاه را که در انتظار مولود پسر بود، 16 فراهم نیاورد بلکه مقدمات جدایی والدینش را فراهم ساخت. سرنوشت این کودک به گونه‌ای رقم خود که با بالا گرفتن کدورتهای خانوادگی دو دربار و احتمالاً زایل شدن اراده سیاسی انگلیس، موجبات متارکة محمد‌رضا و فوزیه با اصرار فوزیه بر این خواسته، فراهم آمد.

سردی روابط خانوادگی دربار ایران و مصر به درجه‌ای رسیده بود که خبر تولد این کودک در 5 آبان 1319 در کمال بی‌اعتنایی تنها در چند سطر کوتاه در مطبوعات مصر، به اطلاع عموم رسید. بر خلاف اخبار ازدواج والدین اودر دو سال پیش که با برپایی جشنهای باشکوه در مصر و ایران انعکاس فراوانی در مطبوعات داشت، تولد این کودک به طور عمد مورد توجه مطبوعات مصری قرار نگرفت که هر از چندگاهی پرده از ناملایمتهای زندگی فوزیه در ایران بر می‌داشتند.

در واقع، تولد این کودک بهانه‌ای برای جدایی پادشاه ایران و همسر مصری‌اش شد چه اینکه به منظور بهانه تراشی برای ازدواجی که از آغاز بر پایة مصالح سیاسی صورت گرفته بود، در ایران چنین گفته شد که فوزیه نتوانسته است برای آیندة ایران فرزند پسری که میراث‌دار تخت سلطنت باشد، ‌به دنیا ‌آورد. 17 تلاشهای شاه برای راضی کردن فوزیه، در حالی که وی به حالت قهر تهران را ترک کرده ودر قاهره اقامت گزیده بود، به هیچ وجه مؤثر واقع نشد. 18

فوزیه نیز در مدت قهر خود، رفتاری در پیش گرفت که هر چه بیشتر شاه را عصبانی کند. وی در این دوران، در کاباره‌های اروپا به خوشگذرانی می‌پرداخت و یک بار نیز در حالی که ایران وعربستان در قطع رابطة سیاسی بودند، به این کشور سفر کرد. این رفتارها، توهینهایی به دربار ایران تلقی می‌شد که فوزیه در مقام شهبانوی کشوری که به آن تعلق نداشت، در انجامش تعمد داشت.
از سوی دیگر، شاه از فاروق تقاضا کرده بود پیکر مومیایی شدة پدرش را که پس از مرگ در غربت به طور امانت به همراه مقداری جواهر‌آلات گران قیمت در مصر به ودیعه سپرده شده بود، پس فرستد ولی دربار مصر با مشروط کردن آن به فرستادن سند طلاق فوزیه، بر اجابت خواستة فوزیه یعنی متارکه، اصرار می‌ورزید. مجموع این عوامل‌، دست به دست هم داد تا سرانجام در سال 1327 / 1948 خواست فوزیه اجابت شود و پس از نه سال زندگی مشترک، فصلی از روابط ایران و مصر که با ازدواج فوزیه و محمد‌رضا شاه آغاز شده بود، با متارکة آن دو پایان یابد. 19

تقریباً جای هیچ گونه تردید نیست که طلاق فوزیه از شاه به مانند ازدواج آن دو، بر اساس ارادة خارجی صورت گرفت. اگر نفوذ آلمان در دولت رضا شاه باعث شده بود که انگلیس ازدواج فوزیه و محمد‌رضا را برنامه‌ریزی کند، اراده انگلیس برای تأسیس دولت اسرائیل، علت این متارکه به شمار می‌رود. انگلیس و بانیان دولت یهودی اسرائیل که موفق شدند

در سال 1948 دولت اسرائیل را تأسیس کنند،‌به خوبی آگاهی بودند که حضور فوزیه در دربار ایران باعث خواهد شد، دولت ایران به راحتی نتواند مواضع منعطفی به نفع دولت اسرائیل از جمله شناسایی آن داشته باشد. تصور این موضوع، بسیار ساده است که اگر فوزیه در مقام شهبانوی ایران باقی مانده بود شاه ایران نمی‌توانست تنها دو سال پس از تأسیس اسرائیل، این کشور را در سال 1950 مورد شناسایی قرار دهد. بدین ترتیب بود که افرادی به بدگویی از فوزیه نزد محمد‌رضا پرداختند تا پاکدامنی فوزیه را لکه‌دار کنند.

همچنان که همین افراد فوزیه را از روابط نامشروع شاه با دیگر زنان آگاه ساختند تا در نتیجه، این دو را به یکدیگر دلسرد کننند و از آن مهم‌تر فوزیه را تهدید کردند که اگر ایران را ترک نکند، جان خود را از دست خواهد داد. بدین ترتیب، در همان سالی که اسرائیل تأسیس شد، طلاق فوزیه از شاه نیز صورت گرفت.

گفتنی است فوزیه طی نخستین جنگ اعراب و اسرائیل، در مه 1948، به منظور ترغیب مردم برای جنگ با اسرائیل لباس رزمی به تن می‌‌کرد و عکسهای او در جرائد به چاپ می‌رسد تا بدین وسیله هر چه بیشتر مردم برای رفتن به جبهه ترغیب شوند.

پانوشت‌ها:
1ـ جالب این است که اگر قانون اساسی تصریح داشت که ولیعهد ایرن (یعنی پسر محمد‌رضا) نمی‌تواند از مادر قاجار باشد، همین قانون اساسی باز تصریح داشت که ولیعهدایران باید از مادر «ایرانی‌‌الاصل» باشد و بنابراین فوزیه به هیچ روی واجد شرایط همسری برای محمد‌رضا نبود. اما از نکات جالب زمامداری رضا شاه و روش خودسرانة او برای تغییر به دلخواه خود،‌ همین مقطع از تاریخ ایران است زیرا در حالی که در 5 خرداد 1317 نامزدی فوزیه و محمد‌رضا بدون اعتنا به منع قانونی چنین ازدواجی اعلام شده بود، پنج ماه پس از این تاریخ به دستور شاه لایحه‌ای به مجلس تقدیم می‌شود که براساس آن به فوزیه صفت «ایرانی‌الاصل» بودن اعطا می‌شود!! به این منظوردر 14 آبان 1317 مجلس شورای ملی، لایحه‌ای را در تفسیر اصل 37 متمم قانون اساسی به تصویب رساندکه در ‌آن آمده بود: «... منظور از مادر ایرانی‌الاصل مذکور در اصل 37 متمم قانون اساسی، اعم از مادری است که نسب ایرانی داشته باشد. یا مادری که قبل از ازدواج با پادشاه با ولیعهد به اقتضای مصالح عالیه کشور به پیشنهاد دولت و تصویب مجلس شورای ملی به موجب فرمان پادشاه عصر، ملت ایرانی به او اعطا شده باشد.»!! با رفع مشکل قانونی، مراسم ازدواج فوزیه و محمد‌رضا در 24 اسفند 1317 انجام پذیرفت.
2ـ در فاصله دو جنگ جهانی، انگلستان برای جلوگیری از گسترش شوروی، زمینه تأسیس پیمان سعدآباد را که نوعی پیمان دفاعی در میان کشورهای خاورمیانه بود فراهم آورد. این پیمان با هدف رفع اختلاف دولتهای عضو و عدم تعرض به یکدیگر در 4 تیر 1316 به امضای وزیر خارجه ایران، توفیق رشید آراس (وزیر خارجه ترکیه)، ناجی الاصیل (وزیر خارجه عراق) و سردار فیض محمد‌خان (وزیر خارجه افغانستان) رسید. پس از تأسیس پیمان، از مصر نیز دعوت به عمل آمد که به آن بپیوندد که مورد موافقت آن کشور قرار نگرفت. بعدها این پیمان جای خود را به پیمان بغداد و پیمان بغداد جای خود را به پیمان سنتو داد و پیمان سنتو نیز با انقلاب اسلامی عملاً منحل شد ـ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران دردوران پهلوی، تهران، نشر البرز، 1347.
3ـ حمید احمدی، پیشین، ص 47.
4ـ گزیده اسناد روابط خارجی ایران و مصر، پیشین، ج 2، سند شماره 26.
5ـ روزنامه الیوم چاپ بیروت در گزارشی از چگونگی تصمیم دربار ایران برای انتخاب فوزیه،‌ ماجرا را به صورت مسأله‌ای کاملاً اتفاقی که ردپائی از سیاست انگلیس در آن دیده نشود مطرح ساخته و چنین نوشت: «سفارت ایران در قاهره در سال 1931 یک قطعه، تمثال زیبای والاحضرت همایون شاهپور ولیعهد را با لباس نیروی دریائی ایران در یکی از بهترین نقاط سالن پذیرائی سفارت که در ‌آن جشنی برپا شده بود جای داد. سپس چنین پیش‌آمد که حضرت علیه مادام قطابی پاشا از خانمهای محترم دربار که در ‌آن جشن حضور داشت اظهار شگفتی و تعجب از آن تمثال نمود و گفت: این جوان خوش منظر و زیبا کیست؟ در آن موقع به خاطر جناب وزیر این فکر عظیم خطور کرد که دو خانواده ملوکانه مصر و ایران همانطور که مابین خانواده‌های ملوکانه اروپا مجری است با یکدیگر از راه نامزدی توأم متصل سازد.» (گزیده اسناد روابط خارجی ایران و مصر، ج 2، سند شماره 26)
6ـ طی فرمانی از سوی دربار مصر، رسانه‌‌های گروهی این کشور موظف شدند از این پس نام فوزیه را با عنوان کامل «الامپراطور فوزیه دخت ملک‌فاروق» درج کنند ـ فوزیه، حکایت تلخکامی و قصه جدائی، ـ تهران،‌نشر البرزی، 193،‌ص 712)
7ـ گفتنی است قبل از عزیمت به تهران چرچیل و روزولت، در قاهره به دیدار با یکدیگر پرداختند تا رایزنی‌‌های اولیه را برای مذاکرات تهران بعمل آوردند و سپس به اتفاق از قاهره عازم تهران شدند. بدین ترتیب، نقش ژئوپلتیک دو کشور ایران و مصر در پیشبرد اهداف استراتژیک آمریکا و انگلیس برای پیشبرد جنگ، بیشتر شناخته می‌شود.
8ـ دولت ایران در تاریخ 9 سپتامبر 1943 به دولت آلمان و دولت مصر در تاریخ 26 فوریه 1945 همزمان به دولتهای آلمان و ژاپن اعلام جنگ داد. اما ایران که هنوز به ژاپن اعلام جنگ نداده بود دو روز پس از مصر یعنی در 28 فوریه به ژاپن اعلام جنگ داد.
9ـ این نکته که رضا شاه می‌خواست با ایجاد رابطة خونی با یک خانوادة اصیل، قدرت خود را تقویت بخشد در ازدواج کلیة فرزندان او آشکارا به چشم می‌خورد و اختصاص به محمد‌رضا نداشت. به گواهی تاریخ، وی بدون اعتنا به خواست دخترانش شمس و اشرف، آنان را به ازدواج فریدون جم و علی قوام که هر دو از خانواده‌ های توانمند و صاحب نفوذ آن دوران بودند، درآورد. این هر دو، پس از مرگ پدرشان از همسرانشان متارکه کردند. جالب اینکه بدانیم، رضا شاه خود نیز با ازدواج دومش با تاج‌الملوک، دختر تیمورخان آیرملو میرپنج از صاحب منصبان ارشد سپاه قزاق توانسته بود، مدارج ترقی را بپیماید.
10ـ محمد‌رضا خود در این خصوص با لخنی حاکی از گلایه می‌نویسد: « کسی بر من خرده نخواهد گرفت اگر بگویم به همان اندازه که یک روستایی حق دارد زندگی خصوصی و خانوادگی از آزادی بهره‌مند باشد، پادشاه نیز باید از این حق بدوی برخوردار باشد. پس از بازگشت من از اروپا در اواخر دورة تحصیلات من در دانشکدة افسری، اعلیحضرت فقید به فکر افتاد همسر شایسته‌ای برای من انتخاب کند. به نظر من پدرم از این اقدام دو منظور داشت یکی آنکه می‌خواست همسر من شاهزاده خانمی اصیل و از دودمان نجیبی باشد و دوم آنکه میان دربار ایران با خانوادة سلطنتی دیگر نسبت سببی برقرار کند و روابط ایران با یکی از کشورهای دوست و نزدیک استوارتر گردد. او عکس شاهزاده خانم فوزیه را دید و او را پسندیده بود. او پس از اطمینان از موافقت دولت مصر، اولین اطلاع را به من از طریق اعلام خبر نامزدی من داد. تا آن تاریخ، من چهرة همسر آیندة خود را ندیده بودم و از همین جهت ترتیبی داده شد که من به مصر عزیمت کنم و طی دو هفته اقامت با شاهزاده خانم فوزیه ‌آشنا شوم.» نک: فوزیه، حکایت تلخکامی، پیشین، ص 79 و 80.
11ـ مصر المحروسه، الجزء الصانی، سپتمبر 2001.
12ـ فاروق، فوزیه، مائده، فائقه و فتحیه پنج فرزند ملک فؤاد و ملکه نازلی بودند. جد بزرگ ملکه نازلی، یک افسر فرانسوی به نام کلنل سو بود که با دختر یک قاضی مصری ازدواج کرده بود. به این ترتیب، فوزیه از طرف پدری ریشة اروپایی آلبانیایی و از طرف مادری ریشة اروپایی فرانسوی داشت.
13ـ بعدها سرنوشت به گونه‌ای رقم خورد که محمد‌رضا خود در همین مسجد به خاک سپرده شود.
14ـ فارق در هفده سالگی به تخت سلطنت نشست. وی آخرین پادشاه از سلسلة محمد‌علی بود که بساط آن با انقلاب سال 1952 برچیده و نظام جمهوری جایگزین آن شد. او باقی عمر خود را با خوش‌گذرانی در کاباره‌های ایتالیا، در تبعید گذراند و بعد از مرگ که علت آن زیاده روی در مصرف مشروبات اعلام شد، جنازه‌اش به مصر منتقل و در کنار قبر پدر و مادرش در مسجد «رفاعی» دفن شد.
15 ـ مسجد رفاعی یکی از مساجد سلطنتی مصر است که زمانی پیکر رضا شاه و اینک محمد‌رضا شاه را در خود جای داده است. پیکر رضا شاه شش سال بعد از دفن در این مسجد، به ایران منتقل شد. هم اینک قبر محمد رضا شاه در کنار قبرهای پدر، مادر و برادر فوزیه (یعنی ملک فؤاد، ملکه نازلی و ملک فاروق) محلی برای بازدید گردشگران خارجی است.
16ـ نقل است که رضا شاه به محض شندین خبر تولید این نوزاد فریاد زد: «این بدشگون است که نوزاد اول یک خانوادة سلطنتی دختر باشد نه پسر.» نک: فوزیه، حکایت تلخکامی، پیشین، ص 29.
17ـ با وجود این بهانة نابخردانه، واقعیت این نبود که شاه به دلیل پسر نیاوردن فوزیه او را طلاق داد بلکه این فوزیه بود که بر متارکه از شاه اصرار داشت. وی در سه سال آخر زناشویی رسمی خود با قهر کردن از دربار ایران به قاهره بازگشت و تا اجرای طلاق در 27 آبان 1327 / 18 نوامبر 1948 از سوی محمد‌رضا شاه که بر علاقمندی خود به فوزیه اصرار می‌ورزید، هرگز از خواست خود کوتاه نیامد. در این دوران، دولت مصر باز پس فرستادن جنازة رضا شاه را که در مسجد الرفاعی دفن شده بود، مشروط به طلاق دادن فوزیه توسط شاه کرده بودند. نک: خاطرات دکتر قاسم غنی، تهران، کاوش، 1361، و کتاب «فوزیه ملکه غمگین».
18ـ دکتر قاسم غنی، فرستادة ویژه محمد‌رضا شاه در مقام سفیر کبیر ایران در مصر، مأموریت یافته بود به هرگونه ممکن رضایت فوزیه را برای بازگشت به ایران جلب کند، سرسختی فوزیه برای بازگشت تا آنجا بود که دکتر قاسم غنی در گوشه‌ای از کتاب خود به نقل از ذوالفقار پاشا پدربزرگ فوزیه نوشت: «فوزیه به او (ذوالفقار پاشا) گفته است اگر با اصرار شما به ایران برگردم، دیگر امید نداشته بشید مرا زنده ببینید چرا که یقین دارم مرا مسموم خواهند کرد و اسم ناخوشی بر آن خواهند گذاشت.» نک: قاسم غنی، پیشین، ص 15.
19ـ گفته می‌شود صرف نظر از اصرار فوزیه، ‌خود فاروق نیز بر انجام متارکه اصرار داشت. فاروق خود درصدد بود همسرش فریده را که از محبوبیت زیادی نزد مردم برخوردار بود، طلاق دهد. وی برای کم کردن از حرف و حدیث مردم تمایل داشت طلاق فوزیه قطعی شده و پس از اعلام آن، خبر متارکه با همسرش را به اطلاع عموم برساند.

به نقل از: بررسی تحلیلی و توصیفی روابط ایران و مصر، مرکز اسناد و خدمات پژوهشی وزارت امور خارجه، بهار 1384
اشتراک گذاری :
ارسال نظر