بورس‌نیوز، قدیمی ترین پایگاه خبری بازار سرمایه ایران

      
دوشنبه ۰۵ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۷:۱۷
کد خبر : ۱۶۰۱۴۸

هارولد پینتر برای اهالی تأتر نامی آشنا و بس پرآوازه است.تأتر پینترسک یادآور فضاهای بسته و گفتگوهای غیرقابل پیش بینی است که در آن آدم ها اسیر دست یکدیگرند ، با حداقل پلات  که در واقع چیزی نیست جز کشمکش هایی نیرومند و قایم موشک بازی های بیانی متقابل.نماشنامه های پینتر به نوعی روانشناسانه محسوب میشوند که بخش عمده ای از آن در خدمت بگومگوهای شخصیت هاست که گاه تجسم ترس های یکدیگرند و گاه حس ناامنی و یا حتی تمایلات جنسی پنهان و بعضا سرکوب شده.
اغلب کارگردان های جوان و جویای نام در آغاز راه خود دست روی نمایشنامه های معروف و صاحب نام میگذارند.چرا که در پناه نمایشنامه ای کامل و بی عیب و نقص میتوان نخستین قدم ها را محکم و بنیادین برداشت تا جای کمتری برای کاستی ها باقی بماند.
رامین معصومیان و فرید قادرپناه ، کارگردانانی هستند که در راستای همین مهم ، مشترکا نمایش ( شبی بیرون از خانه)  را با اقتباس از نمایشنامه ای از پینتربزرگ ، روی صحنه برده اند  و چنان با زیرکی ، ایده های خلاقانه ی خودشان را بر پیکره ی این نمایشنامه  تابانده اند که گاه مخاطب حس میکند که دیگر با اثری از پینتر مواجه نیست و شاهد نوعی نوآوری است.
 اجرایی خلاقانه و مملو از حرکات خاص پرسوناژها در کنار بازی های نور و صدا ، چنان ترکیب دلنشینی را به تصویر میکشند که از همان ابتدای امر خیال مخاطب را از بابت جذاب بودن نمایش آسوده می کنند.
این نمایش به نوعی فضای اکسپرسیونیسم وتعبیرگرایی را هم القا میکند.فضاهای تاریک و مملو از نور های خاص و بازی سایه ها .در اصل با نمایش حالت های هنرمندانه ، شخصیت هایی ساخته ی ذهن پدید آمده اند که در کنار گریم های اغراق شده و ژست های هیجانی و کنش های نمادین توانسته اند پرسوناژهای جذابی را به تصویر بکشند.
صحنه ی کابوس گونه ی ابتدای نمایش در کنار بهره گیری موثر از نور و موسیقی به مخاطب القا میکند که با اثری آمیخته از رئال و سورئال طرف است که رگه هایی از اکسپرسیونیسم در آن به چشم می خورد.استفاده ی صحیح از تاریکی ،نور های قرمز و سایه ها تا حدی موفق عمل میکند که حس میشود نور هم از پرسوناژهای نمایش است.پررنگ و تاثیرگذار.
به زعم نگارنده  تاریکی هایی که اینهمه بر آن تاکید شده است به نوعی بیان کننده ی ضمیر ناهوشیاراست و نهاد را القا می کند. چرا که تمرکز اصلی این نمایش ، بر عقده های شخصیتی و مشکلات روانی انسان هاست .گورستانی که به عنوان  بستر اتفاق افتادن این نمایش انتخاب شده است هم به نوعی به آرزوهای فروخفته و تمایلات سرکوفت شده در طول زمان اشاره دارد.
همه ی اینها در کنار کنش های اغراق شده ی پرسوناژها و نمایشی که بیشتر از متن در خدمت فرم میباشد ، به مخاطب این تلنگر را میزند که با نمایشنامه ای پینتری مواجه نیست.چرا که لازمه ی آن ، کثرت سکوت و اضطراب و بگومگوهای شخصیت ها ست و البته متنی سنگین و سخت فهم و بسیار عمیق که حاوی لایه های زیرین فراوانی می باشد.  حال اگر بخواهیم نگاهی به شخصیت ها داشته باشیم و پلات اصلی نمایش ، میتوان گفت که این داستان درباره ی پسر جوانی است بنام آلبرت استاکس.آلبرت بی عرضه ، ترسو و ضعیف و بی اراده است و تمام کنش و گفتار او تنها یک چیز را بیان میکند و آن اینکه (من بیمارم) !
آلبرت با نهادی ضعیف و صدمه دیده در جستجوی تسلط بر ناخودآگاه برمی آید.
اما مقصر اصلی کیست؟آلبرت پدرش را در کودکی از دست داده و زیر سلطه ی مادری رشد کرده که همه ی عمر نهی و امر کرده است. مادر ، سلطه جو و البته با هیبتی ترسناک و ژست های خاص ، مدام دستور میدهد و تنها یک چیز انتظار دارد؛اطاعت .آن هم بی چون و چرا.
آلبرت در این میان توسط دوستان و همسالان خود ، مورد سخره قرار میگیرد.او گاهی در مقابل رفتارهای مادر ، مطیع و گاه سرکش و عصیان گر به نظر میرسد.شخصیتی دوگانه و بیمار که تمام وجودش را عقده و حسرت پر کرده است و حتی از ابراز علاقه به  (بتی)  دختر مورد علاقه ی خود هم عاجز و درمانده است .آلبرت دچار دوگانگی شخصیت شده.نیمی شخصیتی است که مادرش از او ساخته و دیگری ناخودآگاه درونش که مدام درونش را فریاد می زند.
حال میهمانی کینگ محلی است برای اخذ تصمیمی مهم.کینگ سمبل آدمی کامل و از هر جهت بی نقص به نظر میرسد که آلبرت به او غبطه می خورد.مهمانی کینگ مملو از بازی نور و سایه و تاریکی است در کنار کنش های اغراق شده که هرآن بیم آن میرود که در دام حرکات اروتیک گرفتار شود.اما کارگردان ها ، چنان با هوشمندی ،حرکات و کنش ها را کامل و بی نقص طراحی کرده اند که بدون غوطه خوردن در دام حرکات اروتیک ، مفهوم مورد نظر را به درستی به مخاطب خود القا میکنند .
میهمانی کینگ ، آلبرت را در معرض رفتارهای هیستیریک سایر پرسوناژها به نحوی  غرق میکند که او درمی یابد که ناجی او کسی جز خودش نیست و تصمیم می گیرد تا از این برزخ خودش را خلاص کند.علاج او در دفن مادر است .آن هم درون زمان و کجا بهتر از ساعتی که روی دوازده ثابت مانده؟ساعتی بزرگ درست بالای گورستان.
و در همین پایان است که آلبرت پا را از مرزهای ممنوعه ای که عمری مادر برایش رقم زده بود فراتر می گذارد .با تسلط خودآگاه ، دو بال پرواز بدست می آورد .فروید در بحث لیبیدوی جنسی ، پرواز را سمبل امیال جنسی می داند.حال آلبرت با اشاره به بدست آوردن دو بال نشان میدهد که از اسارت عقده های روانی و ناخودآگاه بیمارگونه اش رهایی یافته و آمادگی ش را دارد تا پا را فراتر گذاشته و حتی به دختر مورد علاقه اش فکر کند.و این چیزی نیست جز بیداری غرایز سرکوب شده.
و این پایان و این تحول شخصیت ، اگرچه با رفتن مادر شکل میگیرد ، اما قدری شتابزده به نظر میرسد و به زعم نگارنده زمینه چینی های لازم جهت تحول شخصیت به اندازه ی کافی در نظر گرفته نشده و تا حدی باورپذیری را  کاهش میدهد.
اما نمایش شبی بیرون از خانه نمره ی خیلی خوبی را بخود اختصاص میدهد. مجموع صحنه های کابوس گونه ، ژست های هیجانی و کنش های نمادین و عدم توالی زمانی در کنار هم نمایشی رویاگونه را به تصویر میکشد .نمایشی که با بهترین بهره گیری از نور و موسیقی توانسته تأثیر مطلوبی را بر مخاطب خود بگذارد.
شبی بیرون از خانه بر مبنای نمایشنامه ای از هارولد پینتر ، ترجمه ی رضا دادویی به رشته ی نگارش درآمده است.
فرید قادرپناه و رامین معصومیان مشترکا کارگردانی این نمایش را عهده دار هستند .همینطور طراحی حرکات این نمایش به عهده ی بانو سوده اسدی میباشد.
علاقه مندان می توانند از یکم  تا چهارم بهمن ماه ، ساعت 18 در تماشاخانه ی استاد مشایخی این نمایش را به تماشا بنشینند.

 

اشتراک گذاری :
ارسال نظر