بورس‌نیوز، قدیمی ترین پایگاه خبری بازار سرمایه ایران

      
شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۸
کد خبر : ۱۷۲۰۰۸

قصه پیرمرد خاص کهریزک، داستانی پردرد است؛ هنوز هم حال و روزش به هم می‌ریزد وقتی یاد روزی می‌افتد که دو پسرش خانه بزرگ و تمام دارایی‌اش را به نامشان زدند و او را تنها و بی کس رها کردند و رفتند.

به گزارش"گفتمان"،مشرق نوشت: می‌گفت آسایشگاه خوب است اما بهترین آسایشگاه هم خانه خودِ آدم نمی‌شود، کمی اشک هم می ریخت آخر. می‌گفت فقط یک آرزو دارد و آن برگشتن در جمع خانواده‌ای است که سال‌ها برایش زحمت کشیده، اینجاهایش اما بغضش حسابی ترکیده بود. خب چه کار کند؟ دلش می خواست صدای نوه‌ها در گوشش بپیچد وقتی بابازیهای کودکانه شان خانه را ازشادیپر می کنند. سهم کوچکی از شادی‌های این دنیا.

آسایشگاه برایپدرو مادرهای پیر و تنها همه چیز دارد جز محبتی که نبودش را باپوستو استخوان حس می کنند، درست همان زمانی که بیش از همیشه به آن نیاز دارند. دیدن اشک های پیرزنی که دلش برای دیدنخانوادهاش پر می کشد یا آن پیرمردی که هنوز امیدوار است بچه ها به سراغش بیایند و سال تحویل را مثل قدیم ها دورهفت سینخانه‌اش جشن بگیرد. درست مثل روزهایی که همه دور یک سفره بودند و سرنوشت هرکدامشان با یک گوشه دنیا گره نخورده بود.
از دیدن اشک‌های پیرزن، امیدهای پدر پیر و کِز کردن نعمت‌های زندگی در گوشه‌ای سرد، بدنت سرد می‌شود، بغض گلویت را فشار می‌دهد و اشک درون چشمانت دو دو می‌زند. پیش خودت می گویی مگر می شود فرزندی این گونه دلتنگی پدر و مادرش را ببیند و به راحتی و زندگی شخصی خودش فکر کند؟!
کهریزک
وقتی مددکار آسایشگاه می گوید شاید شرایط اقتصادی خیلی از آنها را مجبور به این کار کرده، به تمام این پیرزن ها و پیرمردها آفرین می گویم که در جوانی شان با وجود تماممشکلاتفرزندانشان را بزرگ کردند وشرایط اقتصادیرا بهانه ای برای طرد آنها نکردند، هرچند داماد یا عروس بی معرفت هم بی تاثیر نیست.
100 تختخواب برای ده‌هاقلبشکسته
اینجا کهریزک است، جنوبی ترین نقطه پایتخت، جایی که 44سال قبل دکتر محمد رضا حکیم زاده سنگ بنایش را برای نگهداری از 100سالمند و بیمار بی‌سرپرست بنا کرد، اما هرگز فکرش را هم نمی‌کرد نیم قرن بعد حتی محله کهریزک را هم به نام آسایشگاهی که او بنا نهاده بود بشناسند.
آسایشگاه 100 تخت خوابی کهریزک حالا هزار و 750 مددجو دارد و هزینه نگهداری سالمندان،معلولانو بیماران ام اس که در این آسایشگاه خیریه روز و شب می‌گذرانند، سالیانه از 355میلیارد تومان هم گذشته است. هزینه های سرسام آوری که بیش از 82 درصد از آن توسط خیرین و مردم تامین می شود ودولتسهم اندکی در اداره این بنگاه خیریه بزرگ دارد.
این روزها کمتر کسی است که نام کهریزک و پدر و مادرهای پیر و چشم انتظار ساکن در آن به گوش کسی نخورده باشد، آنهم در ایامی مانند عید سعید قربان کهسیلگوشت های قربانی به کهریزک سرازیر می شود.
نذوراتی که به گفته مسئولان کهریزک بیش از نیازسالمندانو معلولان ساکن در این خانه بزرگ است و ای کاش مردم و خیرین قدمی برای تامین دیگر هزینه‌های این موسسه خیریه بر می داشتند. از پرداخت هزینه های آب وبرقوگازکه مبادا با بالا رفتن میزان بدهی ها، قطع شود تا هزینه خرید لباس وپزشکو پرداختحقوقپرسنل.
کهریزک
وارد آسایشگاه که می‌شوی غم عجیبی سر تا پایت را فرا میگرد. دیدن پدر بزرگ‌ها و مادر بزرگ‌هایی که چشم انتظار بر روی نیمکت‌های آهنی و سرد روز و شب سر میکنند و هیچکس نمی‌داند در این هوای سرد، کدامین سال‌های زندگی را با حسرت مرور می‌کنند. شاید بهتولدبچه‌ها فکر می کند، یا روز ازدواجشان. شاید به روزی فکر می کند که پسرش اولین بار راه رفت، با همان پاهای کوچکی که حالا بزرگ شده اند و او را در این گوشه از دنیا به حال خودش رها کرده اند.
پیرمردی با رکوردی عجیب در کهریزک
زمستان است و سرمای هوا ساکنین کهریزک را خانه نشین کرده است، حیاط مجموعه خالی و سوت و کور است و غیر از تعداد انگشت شماری سالمند و معلول کسی در حیاط چندین هزار متری کهریزک به چشم نمی خورد.
اتفاقی با نقی یعنی قدیمی ترین میهمان کهریزک برخورد می کنیم. او تنها مستاجر آسایشگاه است که از سالروز تاسیس آنجا تا امروز میهمان کهریزک بوده است؛ 44سال زمان کمی نیست برای تنها بودن.
نقی معلول جسمی حرکتی است و علاوه بر این به سختی می تواند صحبت کند. یکی از پرسنل آسایشگاه حرف های نقی را برایمان ترجمه می کند. اینکه از همان روز اول همراه دکتر حکیم زاده به کهریزک آمده و امسال چهل و چهارمین سالی است که حضورش در کهریزک را جشن می گیرد اما دقیقا نمی داند که چندسال دارد.
نقی از دار دنیا هیچ ندارد. نه قوم و خویش، نه مال و اموال. او تنهایی اش را در تمام این سال ها با خدا قسمت کرده است.
پرستارش می گوید: نقی هر سال سه ماه روزه است و رفاقتش با خدا سر دراز دارد. او را شخصِ دکتر حکیم زاده موسس آسایشگاه کهریزک به اینجا آورده و حالا قدیمی ترین مددجوی کهریزک است. نقی در این دنیا هیچ دوست و آشنایی ندارد اما خیرین و مردمی که هر از گاهی به دیدن ساکنین کهریزک می آیند نقی را مثل یک پدر یا برادری مهربان دوست دارند. حیف که دوست نداشت تصویری از او منتشر شود.
اینجا جمعمردانتاریخ جمع است
به آسایشگاه مردان میرسیم، جمع پدر بزرگ های تنها! پدرهای دیروز که خانواده‌ای اتکایش به بازوانشان بود و امروز آنقدر تنها مانده اند که باید روز و شب درگوشه‌ای از آسایشگاه به سر کنند.
پیرمرد، لاغر و نحیف روی نیمکت، بی تفاوت به سرمایزمستاننشسته است.پرستارمیگوید بابا هشت سالی هست که اینجاست، می دانی شغل بابا چه بوده؟ بابا معلم تاریخ جغرافیا بوده و شاگردهایش الان هرکدام برای خودشان کسی شده اند.اینجا جمع مردان تاریخ جمع است، امامعلمتاریخ هم دارند.
پیرمرد با سردی نگاه می کند، دلش خون است، از بی مهری ها. میگوید وقتی سکته کردم نگهداری از من سخت بود. اما الان با هشت سال پیش خیلی فرق کرده ام. کارهایم را خودم میکنم ولی بازهم کسی سراغم نمی آید... بغض می‌کند و با حسرت از پسر نداشتنش می‌گوید و آهی می‌کشد که ای کاش پسر داشتم و به خاطر حمام کردن و کارهای دیگر کارم به آسایشگاه نمی کشید.
حرف هایمان هنوز تمام نشده بود که داوود از راه می رسد. داوود 30 ساله به نظر می رسد و معلولیت ویلچرنشینش کرده است. داوود را کوهی ازانرژیمی بینم، پر از دغدغه و امید. می گوید فکرم درگیر است؛ فصل امتحانات دانشگاه است و باید برای امتحانات بخوانم. از آنطرف مسابقات شطرنج هم داریم و باید تیمم را بچینم.
هزینه دانشگاه داوود و امثال او، خرج رفت و آمدش تا دانشگاه و دیگر هزینه های سرسام آور را مردم می دهند؛ خیرینی که حتی نامی از آنها برده نمی شود، تا معلولیت برای امثال داوود تبدیل به محدودیت نشود.
آشنایی با پیرمرد مشهور تلگرامی
وارد سالن آسایشگاه که می شویم، چهره مهربان پیرمردی خندان برایم آشنا به نظر می رسد. چند دقیقه ای فکر می کنم و ناگهان کلیپی کوتاه که چندی پیش درفضای مجازیدست به دست می شد مقابل چشمانم مرور می شود. پیرمردی دوست داشتنی که می گفت: "دخترم، هرکجایی که هستی، من تو کهریزکم... شماره تلفنی، خودت بیا، بخش یک اتاق 5...."
کهریزک

آن روزها کلیپ پیرمرد اشک خیلی ها را در آورده بود. اشک آنهایی که پدرهایشان دیگر بینشان نبودند و حاضر بودند تمام دار و ندارشان را بدهند اما یکبار دیگر پدر را در آغوش بگیرند. همان روزها خیلی ها به دیدن پیرمرد آمدند اما از دخترش خبری نشد.
پیرمرد مهربان است و خوش برخورد. سوهانی صدایش می زنند. سوهانی با اینکه هفت سالی است میهمان کهریزک است اما روحیه ای طناز دارد.هفت سال پیش دخترش او را به تحویل آسایشگاه داده و رفته است. می پرسم راستی بابا جان دخترت بالاخره آمد یا نه؟ خنده ای می کند و می گوید: نه هنوز نیامده است.
پرستار به آرامی می گوید: هیچ خبری از دخترش نیست، معلوم نیست زنده باشد یا نه. اگر زنده بود حتما پیدایش می کردیم ولی دختری در کار نیست، سوهانی اینجا تنهاست، تنهای تنها.
مردم کهریزک را تنها نگذاشته اند
اینها اما یک روی سکه است، روی دیگرش را هم باید دید، باید دید که مردم می آیند و با جان و دل کمک می کنند و مهر می ورزند و همراز اهالی اینجا می شوند. اسپانسرها هم هستند که بی چشمداشت کمک می کنند و توقع سلفی و نام و امضا ندارند.
مدیران اینجا هم حواسشان جمع است و نمی گذارند هر فرد و گروه و شرکتی برای کمک کردن، خودشان را تبلیغ کنند و ده برابر رقمی که اینجا هزینه کرده اند، سودمادی و معنویبرای خودشان ایجاد کنند.
مهندس علینقی را در همین حوالی و در میان آمد و رفت های این آدم ها که الحمدلله قلیل و رو به کاهش نیستند، می بینم. طبق معمول همه آنهایی که اینجا می آیند، چشمانش خیس شده اما در همان حال، مشغول خنده و گفتگو با تعدادی از اهالی قدیمی اینجاست. مثل خیلی ها که اینجا می آیند، تمایلی به توضیح دادن درباره کمک ها و برنامه هایش ندارد اما مثل ساکنان خونگرم کهریزک، از همه می خواهد اگر کمک مادی هم از دستشان بر نمی آید، ساعتی قدم زدن در این مجموعه و ملاقات با پدرها و مادرهای ایرانی را از دست ندهند.
دیگرانی هم هستند که مهمانهای دائمی اینجا هستند. علی آقا که تمایل به گفتن فامیلش ندارد، برایمان می گوید که به دیدار این عزیزان عادت کرده و گویی جزئی از خانواده شان شده، بارها و بارها در ماه اینجا می آید و حسابی سبک می شود، درست مثل اشک هایی که آدمی در آغوش پدر و مادرش می ریزد.

پیرمرد عروسکی که روزی میلیاردر بود

درست روبروی اتاقی که سوهانی با فکر دختر و نوه هایش روز و شب ها را به سر می کند، پیرمرد عروسکی خانه دارد. 80 ساله است اما تمام دار و ندارش از دنیاعروسکهای رنگارنگی است که دور تا دور تخت خوابش چیده است.
آقای فرونچی مهربان است و مهمان نواز. آنقدر که به زور دستمان را میگیرد و داخل اتاقش می برد. از عکس های دوران جوانی اش تا عروسک های بی جانی که حالا همدم و مونسش شده اند را یک به یک نشانمان می دهد.
قصه فرونچی قصه پردردی است. مرد ثروتمندی که حالا همه به پیرمرد عروسکی می شناسندش. هنوز هم حال و روزش به هم می ریزد وقتی یاد روزی می افتد که دو پسرش خانه بزرگ و تمام دارایی اش را به نامشان زدند و پیرمرد را تنها و بی کس رها کردند و رفتند.حالا یکی از پسرها تکنسینهواپیمااست و دیگری تکنسینکشتیهای مسافربری. هر دو ازایرانرفته اند و فرونچی را با عروسک هایش تنها گذاشته اند.
کهریزک

قصه عروسک هایش هم شنیدنی است. پرستار می گوید: وقتی بابا را به آسایشگاه آوردند آنقدر افسرده بود که کلامی حرف نمی زد. به توصیه روانشناسان دو تا عروسک به بابا دادیم و گفتیم سعی کن با این عروسک ها حرف بزنی. یک شب بالاخره بغضش ترکید و یک دل سیرگریهکرد. از آن به بعد توانست حرف بزند و به همین خاطر هرکس به دیدنش می آید برایش عروسک می آورد!

چشم بر هم زدنی کافی است تا متوجه شویم قریب 4 ساعت است در این مجموعه قدم زده و اشک ها و لبخندهای پدربزرگ ها و مادربزرگ های دوست داشتنی را از نزدیک لمس کرده ایم. باید رفت اما هنگام خروج، غمی در چهره هر ساکن اینجا که رفتن مراجعه کننده ای را می بیند، موج می زند. شاید باید بلند فریاد می زدیم که زود باز میگردیم، سریعتر از قبل و این بار با همراهانی بیشتر، شاید با آدم هایی از جنس فرزندان شما

منبع خبر:مشرق

اشتراک گذاری :
نظرات کاربران
ارسال نظر
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۰
خدایا خودت به ما رحم کن.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ - ۱۱:۴۶
دیر نیست که ادمایی که اینا رو اوردن اینجا یه روزی هم خودشون مهمون کهریزک بشن
مهسا
Iran, Islamic Republic of
شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ - ۱۵:۰۷
اشک من که این مطلب رو خوندم درومد,وای بحال کسایی که از نزدیک دیدن...
خیلی ظلمه این کار....خیلی....
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۵ - ۱۶:۴۶
خدایا رحم کن و فرزندان این مرزو بوم را غمخوار پدر و مادرانشان قرار بده. به کجا رسیده ایم......
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
يکشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۵ - ۰۸:۰۱
کسی که مادر معلولی داشت رفت خدمت پیامبر و عرض کرد یا رسول الله من از مادرم نگهداری میکنم و آن را به دوش میگیرم و جابجا و نظافتش میکنم آیا توانسته ام سهم فرزندی و دین خود را ادا کنم ؟ رسول خدا فرمود اگر هزار بار از این بیشتر انجام دهی از زیر بار دین یکشب زنده داری مادر و پدر خود خارج نمیشوی
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
يکشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۵ - ۱۱:۴۵
کهریزک - واوان - باقرشهر - رباط کریم -اسلامشهر - ... مناطقه حاشیه تهران و دارای حداقل امکانات رفاهی و معظل اعتیاد و کارت خوابی و فحشا و ...