پایان امپراطوری کاغذی کدخدای جهان!

به گزارش بورس نیوز، در هفتهای که گذشت، جهان آبستن تحولاتی بود که فراتر از تیترها، روایتگر کشاکشی خاموش، اما سهمگین بر سر سلطه اقتصادی و ژئوپلیتیک بود. از دیدار پرابهام ترامپ و پوتین در آلاسکا تا تهدید فعالسازی مکانیزم ماشه توسط تروییکای اروپایی بر علیه ایران، از تاریکیهای بیپایان شبکه برق ایران تا نبض زنجیره تأمین جهانی در مشت چین و از سقوط تاریخی دلار تا هشدارها درباره پایان نظم پولی جهانی... همه اینها نشانههاییاند از جهانی که دیگر نه امن است، نه قابل پیشبینی. در سرمقاله اول، به بررسی سیاست تشریفاتی ترامپ در قبال پوتین پرداختیم؛ دیداری که بیش از آنکه راهحلی برای صلح باشد، یک پیروزی نمادین برای مسکو رقم زد و تصویری نگرانکننده از واگرایی واشنگتن و متحدان اروپایی ترسیم کرد.
در ادامه، به بحران انرژی ایران پرداختیم؛ جایی که خاموشیها دیگر صرفاً پیامد فنی نیستند، بلکه آینه تمامنمای شکست در حکمرانی انرژی و انزوای بینالمللی بهشمار میروند. گزارشی که با استناد به دادههای Asia Times و تحلیل درونزا، نشان داد چگونه تاریکی به نماد ناکارآمدی و بیبرنامگی بدل شده است.
تحلیل سوم، به بررسی تهدید مکانیزم ماشه از سوی اروپا علیه ایران اختصاص یافت؛ نقطه عطفی که میتواند کل روند مذاکرات را به پرتگاهی غیرقابل بازگشت سوق دهد. با مرور ابعاد حقوقی، دیپلماتیک و پیامدهای اقتصادی این تهدید، چشماندازی واقعبینانه از آینده برجام و بازارهای ایران ارائه شد.
در مقاله بعدی، استراتژی جدید چین زیر ذرهبین رفت: سلاحسازی زنجیره تأمین. تحلیلی که نشان داد چگونه پکن با بهرهگیری از انحصارات مواد اولیه حیاتی، جهان را تحت فشار قرار میدهد؛ اما این سیاست دو لبه، میتواند به جدایی تدریجی جهان از چین نیز ختم شود.
سرانجام، گزارش آخر ما به فرسایش جایگاه دلار اختصاص داشت. دادههای بلومبرگ، نظرات اقتصاددانان و روندهای مالی جدید همگی حکایت از آن دارند که دیگر سلطه دلار نیز نامقدس و قابل خدشه شده است؛ نمادی از جهانی در حال گذار به نظمی نامتوازنتر و چندقطبیتر.
در دومین شماره از «جهان در یک نگاه»، تلاش کردهایم با نگاهی تحلیلی و غیرسطحی، نبض تحولات ژئوپلیتیکی و اقتصادی هفته را در قالب گزارشهایی فشرده و خواندنی منعکس کنیم؛ تا شاید در این عصر آشوب و ابهام، بتوانیم قطبنمایی هرچند نسبی برای تحلیلگران، فعالان اقتصادی و سرمایهگذاران فراهم آوریم.
هدیه بزرگ ترامپ به پوتین؛ فرش قرمز ترامپ زیر پای پوتین!
به نقل اکونومیست؛ در هفتهای که گذشت، جهان در بهت فرو رفت از دیدار کمسابقهای میان دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین در پایگاه نظامی «المندورف-ریچاردسون» آلاسکا؛ نخستین ملاقات مستقیم سران آمریکا و روسیه از زمان آغاز جنگ اوکراین. این دیدار، بیش از آنکه دستاوردی در مسیر صلح داشته باشد، به پیروزی نمادین پوتین تبدیل شد؛ چراکه او از یک «منفور جهانی» به «مهمان ویژه» بر خاک آمریکا بدل شد.
ترامپ پس از مذاکرات طولانی، اذعان کرد که هیچ توافقی برای توقف جنگ اوکراین حاصل نشده است. او از «بسیاری نقاط توافق» سخن گفت، اما در موضوع اصلی یعنی آتشبس نتیجهای به دست نیامد. برخلاف گمانهزنیها، نه خبری از نشست سهجانبه با زلنسکی بود و نه توافقی درباره کنترل تسلیحات هستهای.
با این حال، نمایشهای نمادین فراوانی برگزار شد: از رژه بمبافکن B-۲ و جنگندههای F-۳۵ گرفته تا استقبال تشریفاتی، که بیشتر از نمایش قدرت آمریکا، نشانی از ضعف دیپلماتیک واشنگتن به شمار میرفت. ترامپ بارها مهلت پایان جنگ را به روسیه داده بود، اما در عمل هیچ اقدامی نکرد.
دیدار خصوصی میان دو رهبر نیز، بهرغم وعده حضور مقامات رسمی، در نهایت در «لیموزین هیولای ترامپ» رقم خورد. این صحنهها، تضادی آشکار با برخورد تحقیرآمیز ترامپ با زلنسکی در سفر اخیر او به واشنگتن داشت و بار دیگر نشان داد که رویکرد ترامپ نسبت به مسکو ملایمتآمیز و امتیازدهنده است.
پوتین نیز با بهرهگیری از نمادهای تاریخی آلاسکا، از روابط دیرینه دو کشور یاد کرد و حتی به انگلیسی گفت: «دفعه بعد در مسکو»، که با پاسخ مثبت ترامپ مواجه شد. در پایان، دستاورد ملموسی برای آمریکا وجود نداشت جز قول کلی پوتین مبنی بر «علاقه به پایان جنگ»؛ قولی که با تأکید او بر حذف «علل اصلی جنگ» (یعنی استقلال و نزدیکی اوکراین به ناتو) عملاً به معنای تداوم درگیری است.
نگاه اقتصاد و بازارهای مالی به آینده مبهم مذاکرات صلح روسیه و اوکراین
این دیدار را میتوان بیش از آنکه یک موفقیت دیپلماتیک برای آمریکا دانست، هدیهای سیاسی به پوتین تعبیر کرد. ترامپ با برگزاری تشریفات کمنظیر، عملاً پوتین را از انزوای بینالمللی بیرون کشید و به او مشروعیتی تازه بخشید؛ بدون آنکه امتیاز ملموسی در قبال پایان جنگ اوکراین بگیرد.
از منظر ژئوپلیتیک، این تحول پیام مهمی برای اروپا و اوکراین دارد: واشنگتن دیگر مانند گذشته یکصدا پشت کییف نیست و حتی ممکن است حاضر باشد بخشی از منافع اوکراین را در مذاکرات فدای توافقات کلانتر با روسیه کند. این موضوع میتواند شکافی میان آمریکا و متحدان اروپایی ایجاد کند.
از بعد اقتصادی نیز، ادامه جنگ به معنای تداوم فشار بر بازار انرژی و تشدید نااطمینانی در تجارت جهانی است. آمریکا با وجود نمایش قدرت نظامی، عملاً دستاورد اقتصادی یا امنیتی به دست نیاورد و تنها این پیام را مخابره کرد که سیاست خارجی ترامپ بیش از آنکه بر نتیجه عملی استوار باشد، بر نمایش و نمادسازی تکیه دارد.
از منظر بازارهای مالی اگر به این موضوع نگاه کنیم فرصتهای سرمایه گذاری و معاملاتی بسیاری شکل گرفته است همچون فروش استقراضی طلا در صورت نهایی شدن توافق یا معامله خرید بر روی جفت ارز یورو به دلار که با شکل گیری صلح در اروپا یورو با تقاضا مواجه خواهد شد که این خود فرصت معاملاتی مناسبی برای سرمایه گذاران است از طرفی دلار ضعیف در حال به وقوع پیوستن است که خود نیز بر رشد جفت ارز یورو به دلار دامن میزند.
در کل، دیدار آلاسکا بیش از آنکه آغاز راهحل باشد، نشانهای از فرسایشی شدن دیپلماسی آمریکا و بهرهبرداری هوشمندانه پوتین از ضعف طرف اروپایی است که بازنده بزرگ این دیدار بودند...
خاموشیهای گسترده در ایران به گوش رسانههای جهانی رسید!
به گزارش ASIA TIMES؛ ایران درگیر یک بحران مزمن انرژی است که دیگر صرفاً مسئله «تولید و مصرف» نیست، بلکه به یک بحران ساختاری تبدیل شده است. با وجود ظرفیت اسمی نزدیک به ۹۴ گیگاوات، واقعیت شبکه برق ایران چیزی جز فرسودگی، ناکارآمدی و ناترازی شدید نیست.
سه عامل اصلی شکلدهنده بحران:
• وابستگی بیشازحد به گاز طبیعی (بیش از ۸۰ درصد تولید برق): در زمستان، با افزایش مصرف خانگی گاز، نیروگاهها مجبور به سوزاندن مازوت میشوند؛ نتیجه، آلودگی گسترده و ناپایداری شبکه است.
• فرسودگی و اتلاف انرژی: راندمان پایین نیروگاههای حرارتی، میلیاردها مترمکعب گاز را هر سال هدر میدهد.
• وابستگی اقلیمی هیدرو: خشکسالیهای پی در پی، بهویژه در خوزستان، سهم قابلتوجهی از ظرفیت برقابی را از کار میاندازد.
در حالی که جهان در مسیر گذار انرژی است و کشورهایی مانند چین، فرانسه و کانادا استراتژیهای مشخص برای سرمایهگذاری در انرژی پاک دارند، ایران همچنان در «قفل کربنی» گرفتار است. سهم تجدیدپذیرها (خورشیدی و بادی) در ایران، در حد نمادین باقی مانده و بهسختی به ۱۲۰۰ مگاوات میرسد.
از منظر منطقهای، صادرات برق ایران نیز قابل اتکا نیست؛ تنها حدود ۳ تراواتساعت در سال و آن هم عمدتاً در زمان اوج مصرف داخلی متوقف میشود.
اقتصاد ایران در تاریکی تصمیمات سیاستگذار به سر میبرد
این بحران برق را باید یک بحران حکمرانی دانست. ترکیب یارانههای گسترده انرژی، بیاعتمادی سرمایهگذاران، عدم شفافیت قراردادها و قطع ارتباط میان نهادهای حاکمیتی و بخش خصوصی، موجب شده هیچ برنامه توسعهای به سرانجام نرسد.
خاموشیها بهطور مستقیم بر رقابتپذیری صنعت اثر گذاشته و هزینه تولید را بالا میبرد. صنایع انرژیبر مثل فولاد و سیمان، متحمل خسارات هنگفت میشوند. از ظرفیمردم در تابستان با قطع برقهای مکرر و در زمستان با آلودگی مازوت دستوپنجه نرم میکنند؛ یعنی هم رفاه و هم سلامت قربانی میشوند. در نهایت نیز در حالی که جهان در حال گذار به انرژی پاک است (با نقطه عطف حدود سال ۲۰۳۷)، ایران مسیر معکوس را طی میکند. این یعنی عقبماندگی فناورانه و تشدید انزوای اقتصادی.
نکته کلیدی این است که حتی اگر ایران بخواهد یک برنامه نجات چهار مرحلهای (جذب سرمایه خارجی، اصلاح بودجه، تغییر ترکیب سوخت، و تقویت مبادلات برقی منطقهای) را اجرا کند، تا زمانی که مسئله انزوای بینالمللی و تحریمها حل نشود، همه چیز روی کاغذ میماند. به بیان دیگر، «خاموشی برق» امروز تنها یک مسئله فنی نیست؛ بلکه نماد شکست ساختار حکمرانی انرژی ایران است که بهشدت به سیاست خارجی و جایگاه بینالمللی گره خورده است.
با استناد به جمله معروف فریدمن اقتصاددان بزرگ میتوان این اتفاقات را تعبیر کرد؛ «اگر بیابان را هم به دولت بدهید پس از مدتی با کمبود شن مواجه خواهید شد!»
مکانیسم ماشه در کمین اقتصاد ایران
خبرگزاری آسوشیتدپرس بررسی کرد: سه کشور اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) موسوم به E۳ با ارسال نامهای به سازمان ملل تهدید کردهاند در صورت عدم بازگشت ایران به مذاکرات هستهای تا پایان اوت ۲۰۲۵، «مکانیسم ماشه» (Snapback) را فعال خواهند کرد؛ یعنی بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل که در سال ۲۰۱۵ لغو شده بودند.
موقعیت دیپلماتیک: این تهدید پس از یک دوره بنبست دیپلماتیک رخ داده که نقطه عطف آن، جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل در ژوئن بود. در جریان این جنگ، حملات هوایی آمریکا و اسرائیل برخی تأسیسات هستهای ایران را هدف گرفتند.
موضع ایران: سخنگوی وزارت خارجه ایران ابراز امیدواری کرده بود که اروپا رویکرد «سازندهتری» اتخاذ کند. همزمان، منوچهر متکی (وزیر خارجه پیشین) هشدار داده مجلس ایران آماده است ظرف ۲۴ ساعت خروج از معاهده NPT را تصویب کند.
شرط E۳: در صورت همکاری ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) و رسیدگی به نگرانیها درباره سطح غنیسازی، اجرای مکانیزم ماشه به تعویق خواهد افتاد. اما همکاری ایران با آژانس پس از جنگ تعلیق شده و سفر اخیر مقامات IAEA نیز بدون بازدید از تأسیسات گذشت.
ابعاد حقوقی: مقامات آلمانی اعلام کردهاند شرایط قانونی برای فعالسازی مکانیزم ماشه مدتهاست وجود دارد.
بهطور خلاصه، ماجرا در نقطهای حساس است: یا ایران ظرف چند هفته وارد مذاکره و همکاری دوباره با آژانس میشود، یا اروپا تحریمهای سازمان ملل را بازمیگرداند؛ اقدامی که میتواند فضای اقتصادی و سیاسی ایران را به شدت تغییر دهد.
از برجام تا NPT؛ بازی پرخطر ایران و اروپا
تهدید اخیر سه کشور اروپایی برای فعالسازی مکانیسم ماشه را باید نقطه عطفی در پرونده هستهای ایران دانست. چنین اقدامی به معنای پایان کامل برجام خواهد بود و ایران را در موضع تقابل تمامعیار با غرب قرار میدهد. در این میان، احتمال واکنش تند ایران از طریق خروج از معاهده NPT میتواند بحران را از سطح دیپلماتیک به یک بحران امنیتی بینالمللی ارتقا دهد؛ سطحی که پیامدهای آن حتی از دوران فشار حداکثری نیز سنگینتر خواهد بود.
از منظر اقتصادی، بازگشت تحریمهای سازمان ملل پیامدهای روانی فوری بر بازار ارز و سرمایه دارد. صرفاً طرح موضوع مکانیسم ماشه کافی است تا انتظارات تورمی را شعلهور کند. در صورت اجرایی شدن، محدودیتهای بانکی و بیمهای، مبادلات نفتی ایران با کشورهایی، چون چین و هند را دشوارتر میسازد و فشار مستقیمی بر درآمدهای ارزی دولت وارد میکند. در بازارهای مالی نیز سناریوی مشابهی جریان دارد: داراییهای پرریسک همچون بورس ایران در کوتاهمدت با ریزشهای اسپایکی و شدید مواجه خواهند شد، در حالی که داراییهای کمریسک مانند طلا درست در مسیر معکوس حرکت کرده و رشدهای جهشی را تجربه میکنند. واقعیت این است که بخشی از ریزشهای اخیر بورس ایران ناشی از پیشخور شدن همین ریسک فعالسازی مکانیسم ماشه و حتی در سناریوی بدبینانهتر، نگرانی از بازگشت به چرخه درگیری مستقیم با طرفهای غربی است. سرمایه گذار ایرانی در این مقطع زمانی بیش از پیش هوشیار باشد؛ ریسکهای عمیق سیاسی همچون تشدید تحریمها یا حتی شکل گیری جنگ در نهایت میتواند برای عدهای سکوی پرتاب برای عدهای دیگر تلهای سیاه باشد...
از زاویه دیپلماتیک، این اقدام بیشتر به منزله آخرین هشدار اروپا برای بازگرداندن ایران به میز مذاکره تعبیر میشود. اما اگر تهران همچنان بر سیاست تعلیق همکاری با آژانس پافشاری کند، اروپا ناچار به اقدام عملی خواهد شد. در پس این موضعگیری، نقش آمریکا هرچند بهصورت مستقیم دیده نمیشود، اما فشار واشنگتن عامل اصلی شکلگیری این اجماع اروپایی است.
در یک جمعبندی، ماجرا به نقطهای رسیده که بازی دیپلماتیک بهسرعت در حال تبدیل شدن به یک بازی پرهزینه ژئوپلیتیک است. هر واکنش حاد ایران، بهویژه خروج از NPT، میتواند کشور را وارد زمینی لغزنده کند که پیامدهای آن نهتنها آینده مذاکرات بلکه مسیر اقتصادی و ثبات بازارهای مالی را بهطور جدی تحت تأثیر قرار خواهد داد.
زنجیره تأمین جهانی در مشت پکن
به نقل از اکونومیست؛ ترامپ گفت «چین با تجارت میزند، روسیه با جنگ» و همزمان آتشبس ۹۰ روزه تجاری تمدید شد. اما چین دیگر مثل گذشته با بستن بازار مصرف فشار نمیآورد؛ استراتژی تازهاش، کنترل زنجیرههای تأمین جهانی است.
از ۲۰۲۰ شی جینپینگ برنامهای برای خودکفایی داخلی و وابستهسازی جهان به چین آغاز کرد. در ۲۰۲۵ هم رژیم مجوز صادراتی برای بیش از ۷۰۰ کالای حیاتی (از عناصر نادر خاکی تا قطعات خودرو برقی و دارو) وضع شد؛ ابزاری برای قطع گزینشی صادرات. برای نمونه؛ محدودیت صادرات مواد معدنی به آمریکا و اروپا، و جلوگیری از ارسال ماشینآلات به هند برای مختلکردن پروژههای اپل. اگر انحصار چین از ۹۵٪ به ۸۵٪ کاهش یابد، قدرت فشارش افت میکند. همین حالا هم غربیها به دنبال جایگزیناند. در نتیجه، چین در موقعیت متناقضی است: استفاده از سلاح زنجیره تأمین، خودش محرک جدایی جهان از چین میشود.
چین چگونه نبض تولید جهانی را فشرد؟!
در تقابل اقتصادی جدید میان قدرتهای جهانی، چین ابزار جنگ تجاری را از تعرفههای مصرفی و محدودیتهای بازار، به سطحی عمیقتر و مؤثرتر ارتقا داده است: کنترل مواد اولیه حیاتی. برخلاف رویکرد سنتی که مبتنی بر بستن درهای بازار مصرف بود، پکن حالا مستقیماً به سراغ شاهرگهای تولید جهانی رفته؛ جایی که انحصار دارد و جهان وابسته است.
در حوزههایی مانند عناصر کمیاب خاکی، آهنرباهای صنعتی، ورودیهای باتری، ماشینآلات پیشرفته، و برخی ترکیبات شیمیایی، چین یا انحصار مطلق دارد یا بهسختی قابل جایگزینی است. همین موقعیت ژئواستراتژیک باعث شده سیاستگذاران چینی با تدوین رژیمهای مجوز صادرات، از این اهرم بهشکل هدفمند و سیاسی استفاده کنند؛ یعنی ارسال پیامهای صریح به بازیگران اقتصادی و سیاسی غربی.
نمونه هند بهخوبی نشان میدهد که این استراتژی چگونه در عمل اجرا میشود. پکن با متوقفکردن صدور ماشینآلات خاص برای مونتاژ آیفون، عملاً پروژه اپل برای ایجاد زنجیره تأمین جایگزین در جنوب آسیا را مختل کرد. این سیاست نشان میدهد که پکن حتی آماده است بازار بالقوه بزرگ همسایهاش را نیز فدا کند تا مانع از ظهور رقبای زنجیرهای شود.
اما این سکه روی دیگری هم دارد. کارشناسان هشدار میدهند که استفاده بیشازحد از این ابزار، دقیقاً همان روندی را تسریع میکند که پکن از آن واهمه دارد: جهانی که دیگر به زنجیره تأمین چین وابسته نیست. هر بار استفاده از ابزار تحریم صادرات، انگیزه کشورهای غربی را برای سرمایهگذاری در منابع جایگزین افزایش میدهد؛ مشابه اشتباهی که آمریکا در استفاده افراطی از تحریمهای مالی مرتکب شد و به توسعه زیرساختهای ضدتحریمی در سایر کشورها شتاب بخشید.
در کوتاهمدت، این استراتژی ممکن است اروپا و آمریکا را پای میز مذاکره بکشاند. اما در بلندمدت، اثر بومرنگ دارد: یعنی کاهش وابستگی جهانی به چین، گسترش خودکفایی، و تقویت پروژههای موازی. همانطور که تحلیلگران هشدار میدهند، «تحریم موفق فقط زمانی کار میکند که انحصار وجود داشته باشد»؛ انحصار، ابزار حساسی است که با هر بار استفاده، تضعیف میشود.
در نهایت، چین با سیاست «سلاحسازی زنجیره تأمین» دست بالا را در بازی ژئوپلیتیک امروز دارد. اما اگر این قدرت به افراط کشیده شود، بهجای تثبیت موقعیت چین، نقطه آغاز افول اعتماد جهانی به پکن خواهد بود.





