بورس‌نیوز، قدیمی ترین پایگاه خبری بازار سرمایه ایران

      
چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۹ - ۱۰:۱۳
کد خبر : ۴۲۱۶۰

آنچه که در پی می آید،نقدی بر جزوه کشف شده در منزل علیرضا بهشتی است که توسط محمد رضا تاجیک نگاشته شده است.
این نقد سال گذشته در روزنامه جوان و همچنین امسال در «پتک جمهوریت» ویژه نامه این روزنامه به مناسبت سالروز 22 خرداد دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نگاشته شده بود.

*****
"چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما؟" عنوان تمهیداتی است که پس از انتخابات دهم بر پیشانی جزوه ارائه شده به میرحسین موسوی حک گردیده است.

بررسی مانیفست ارائه شده از سوی مشاوران موسوی بیانگرمطالعاتی چندین ساله برای خلق «اصلاحات 2» با اعطای نقش لیدری به میرحسین بوده است.
این مهم بی تردید، از رابطه آخرین تدبیرهای پیشنهاد شده به موسوی همراه و همنشین با بررسی پیشنهادات به سید محمد خاتمی در سالهای 81 تا 83 بدست می آید.
«چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما؟» عنوان تمهیداتی است که پس از انتخابات ریاست جمهوری بر پیشانی جزوه ارائه شده به میرحسین موسوی حک گردیده است.تحلیل ها،رویکردها و راهکارهایی که دکتر«محمد رضا تاجیک» مشاور پست مدرن موسوی در 5 سطح به وی ارائه کرده ، بازخوانی مجدد «تخمین ها و تدبیرها»یی است که وی پیش از این برای نیمه دوم دهه سوم انقلاب در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری ، در دولت دوم سید محمد خاتمی به انشاء درآورده بود.
دولتی که با گفتمان اصلاح طلبی - به باورمشاور وقت خاتمی و یار کنونی میرحسین- دوران افول خود را طی می کرد ، آماده می شد تا با رصد شرایط سیاسی،فرهنگی ،اجتماعی و اقتصادی کشور، طرحی نو در انداخته و شرایط ظهور و بروز«اصلاحات2» را درسپهراجتماعی فراهم سازد.دراین میان اما زایشی که بنا بود در سال 84 حادث شود شرایطش به سال 88 موکول شد.
اما برآوردها آنی نبود که تحلیل شده بود.آن ها که خود را «مشکل گشایان» می خواندند و از«صورت» و«سیرت» زیبای ابرگفتمان خود سخن به میان می آوردند ، شکست خود را پایه ای برای استراتژی اصلی خود قراردادند ؛ راهبردی که با بررسی جزوه ارائه شده از مشاور ارشد موسوی با «تخمین و تدبیرها»ی تصنیف شده وی در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری ،هیبت و چهره اصلی «راه بیراهه» را به نمایش خواهد گذاشت. کدام «راه و بی راهه»؟خواهیم گفت.


تحلیل های 5گانه از وقایع انتخاباتی
مشاورارشد میرحسین که باورهای وی در چپ نو شکل گرفته و در مرام پست مدرن ها غسل تعمید یافته ، تحلیل های خود از وقایع انتخاباتی را در 5 سطح برای موسوی ارائه می کند.

تحلیل سطح اول – جنبش سبز
مشاور پست مدرن میرحسین ، بر این باوراست که جنبش سبز نتیجه پدیده دیگری به نام «قیام شرایط» یا «شورش موقعیت» و به تعبیر صریح تر«حالا وقتشه » می باشد.
وی سپس به این موضوع اشاره می کند که «حالا وقت تبدیل خیابان به پارلمان مردم» و«شورش زمانه» ذیل «شورشی رنگین کمانی» است.شورشی که در واقع هم از جنس جنبش های مبتنی بر نافرمانی مدنی است و هم از نوع جنبش های اکسپرسیونیستی.

بنظر می رسد در این سطح تحلیل ، تاکید بر قیام شرایط و شورش موقعیت ، بروز دیدگاه پست مدرن هایی است که همواره و در هرشرایطی اصالت را به «تغییر» داده و مدام از وضعیت های نو سخن به میان می آورند ، بی آنکه نقش و تدبیر خود را در همان وضع مسبوق تعریف کنند و یا حتی آلترناتیوی برای وضع موجود بیندیشند.در مرام آن ها هیچ یک از ارزش ها امان و مصونیتی از تغییر ندارد.امر قدسی حاشیه ای از امر و خواسته عرفی است.تغییرمورد نظر آنان که همه گونه جنسی را با دامنه هایی از سنتی،مدرن و پسا مدرن شامل می شود در این سطح تحلیل ، گرایش های «چپ نو» را تداعی می کند.توجه به جنبش و تاکید بر پارلمان خیابانی نکته ای است که این مشاور پست مدرن موسوی قبلا" درمقاله ای قوام یافته در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری (دوره خاتمی) ، بدان اشاره کرده بود.

او در این مقاله می نویسد:« به جنبش 1968 نگاه کنید.احتمالا با این بیان موریس بلانشو موافق خواهید بودکه،«جنبش 1968 به عنوان یک تلافی تصادفی و هیجان انگیز بدون برنامه،بدون پروژه و در قالب اشکال اجتماعی که فی الفور پذیرفته می شد،حال و هوای یک عید را داشت...در آن لحظه هیجان ناشی از زیست برابر و این که هر کس امکان سخن گفتن داشته باشد،هدف بود.هر کس می تواند هر آن چه که خواسته بر زبان آورد و حتی بر در و دیواربنویسد.مهم این نیست که چه می نویسد،مهم این است که می نویسد،چون که آن لحظه آزادی است،این نوع آب و هوای کارنااول گونه،همان لحظه ای را به دنبال می آورد که فضای برابری مراسم عید در پی دارد،مگر نه اینکه انتظار بچه ها هم از روی عید،خروج از سلسله مراتب والدین – بچه ها می باشد؟».
این استقبال صریح مشاور میرحسین از حرکت های کارناوالیستی ، توجیهی قبلی برای استراتژی اردوکشی های خیابانی در زمان تبلیغات و حتی راهپیمایی ها ی غیر قانونی پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری است. گویا هدف از انتخابات نه سطح اول خواست آنها برای انتخاب شدن که ایجاد یک جنبش بوده است؛«مبارزه جنبشی».

جنبشی که به باور آنها هم می تواند در نقش یک گفتمان «هژمونیک» ظاهر شود و هم «ضد هژمونیک».هژمونیک از آن رو که بتواند کنش های جمعی را در خدمت نظمی دیگر قرار دهد و ضد هژمونیک به این معنا که در نظم موجود «اختلال» ایجاد کرده و« طغیان های فرهنگی» ،« قید گریزی» و « ضدیت با اقتدارموجود» را رقم بزند.

اینگونه است که به موازات این تحلیل و راهبردها، آموزه های جین شارپ نیز توسط تصمیم سازان میرحسین در دستور کار قرار می گیرد،نماد سازی شده و تظاهرات خیابانی به راه انداخته می شود. دیوار نویسی و اسکناس نویسی انجام می گیرد و خروج از سلسله مراتب والدین با اغتشاش معنا می یابد. فضا «وانموده شده» و«هست ها»،«نیست» می شود و برعکس.شرایط « وهم » که بی شک ضد خرد است حاکم می شود وشیشه های کبود بی شماری مقابل چشمها قرارمی گیرد تا «اقلیت» خود را «اکثریت» بداند، وضعیت «قیام شرایط و موقعیت» نام می گیرد تا اینگونه طرح شود که «حالا وقتشه».

این «وهم» اما زمانی که در برابر قانون قرار گرفت بازهم بر« تغییر» تاکید کرد و قانون را نیزقابل تجدید نظردانست ؛همانگونه که موسوی گفت«قانون اساسی وحی نیست و قابلیت تجدید نظر دارد». و این چنین است که پست مدرن ها باز هم نشان می دهند که هیچ امر قدسی و قانونی در مقابل تغییرآنان رنگی از واقعیت ندارد.

بخش دیگری از این واقعیت را البته می توان در مواضع مشاورارشد میرحسین موسوی در سال 81 و طی سخنرانی مکتوب وی ارزیابی کرد که با تاکید برخصلت جنبشی در مبارزات آینده سیاسی تاکید کرده بود:«شکل بروز دسته جمعی و تظاهرات آینده حالت جنبشی و کارناوالی دارد و شکل مستمر آن به صورت سازمان دادن نوعی«مقاومت محلی» در هریک از«محل ها» و «موضع های» قدرت حاکم ،خود را نشان می دهد.»

بی تردید شاید آن زمان، این گفتن ها چندان روشن نمی نمود اما گفته های میرحسین و برنامه های او در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ،زوایای این گفته ها را مشخص تر ساخت.زمانی که میرحسین از« هر شهروند یک ستاد» سخن گفت،وقتی که تصمیم گیرندگان ستادش در راهبرد« 10 موج تا اوج» ازطرح «هر تاکسی یک ستاد »سخن به میان آوردند وازهر ستاد به عنوان یک کانون« آگاهی و مقاومت» یاد کردند و در ایامی که بناگاه موسوی برای برانگیختن خصلت های محلی، قومیت ها را نشانه رفت و از حضور آنها در ترکیب قدرت با تحریف وضع موجود سخن گفت، مشخص بود که قرار است جنبشی «هم این ،هم آن» و به زعم آنها فراگیر تشکیل شود که حتی با شکست، همگی گرد آمدگان درآن سهیم شده و هریک برای احقاق حق خود شعار«موسوی رای منو پس بده » را سردهند.
برای راه یافتن به عمق این موضوع اما بهتر است بازهم به جزوه و تالیفات گذشته آقای مشاور اشاره کنیم. وی در جزوه خود با بیان اینکه «حالا وقت ایجاد زنجیره ی همگونی در میان هویت های متمایز است» این بخش از تالیف 7 سال پیش خود را زنده می کند که «دوم خرداد یاد داد که تنها آن دسته از نیروهای اجتماعی امکان پیروزی در تسابق های عظیم سیاسی را دارا هستند که بتوانند همچون نخ تسبیح هویت های متمایز را به یکدیگر متصل نموده و به اصطلاح زنجیره ای همگون از هویت های متمایز ایجاد نمایند.به بیان دیگر،بتوانند با بسیج گروه ها و نیروهای مختلف وگونه گون اجتماعی،قومی،فرهنگی،سیاسی،و... جنبشی کارناوالیستی را سامان دهی نموده و با به رسمیت شناختن تکثر هویتی،مردمان را در جهتی واحد و رو به سوی افقی واحد رهنمون شوند».
نمونه دیگرتاکید برمبارزه جنبشی درآمیختن آن با شیوه فعالیت شفاهی و علنی بود.این موضع ، بوضوح در برنامه های انتخاباتی میرحسین موسوی تاکید شده و خیابان ها،پارک ها ،جلسات،ستادها و خیابان ها به جولانگاه فعالیت های شفاهی تبدیل شده بود.اما رابطه این فعالیت شفاهی و علنی و با جنبش مورد نظر آنان چه بوده است؟

به باور تصمیم گیرندگان ستاد میرحسین«شیوه فعالیت شفاهی به جای شیوه متمرکز و سازمانی به گونه ای است که به راحتی می تواند به اشکال شورشی بشود و مرز بین «شورش» و «کارناوال» یک مرز عبور ناپذیر است».

در حقیقت می توان گفت در دستور کار قرار گرفتن این شیوه برای آن بود که مبادلات لفظی ، عمق یافته و هرکسی یک سخنگو و بازیگر شود. کافی بود که هر فرد تنها زبان مشترک را دریابد. این زبان مشترک رگه هایش در نهضت سخنرانی ، در وبلاگ ها ، در شعارها و تظاهرات بوضح دیده شد.به دیگر بیان ، تاکید بر اهمیت فرهنگ شفاهی به این دلیل بود که « نحوه انتشاراندیشه شورشی نتایج فوری به دنبال دارد».

بی گمان تاکید بر بهره گیری از این روش بدین دلیل است که بحث و تمرین لفظی که در گردهمایی های کوچک ، بی وقفه بازتولید می شوند ؛ بطور خود انگیخته،حاملان معانی را پرورش می دهند و اینان می توانند در جای دیگر مفاهیم را بازتولید کنند.وجود فرهنگ شفاهی ، مقاومت جنبش را تشدید می کند و آن را در قالب یک قدرت و نیروی پنهان در می آورد.پس چندان بی مناسبت نبود که این روش تا امروز از طریق سخنرانی و رسانه های مجازی حامیان موسوی دنبال می شود.


سطح تحلیل دوم- پدیده ضد جنبش سرخ
مشاور ارشد میرحسین درادامه تحلیل خود در جزوه مورد اشاره به موضوع حوادث بعد از انتخابات اشاره می کند و معتقد است «دیری نپائید که جنبش لبخند ها تبدیل به جنبش اشک ها شد؛ امیدها به ناامیدی ها گرائیدند؛ رفتارهای جمعی مدنی به خشونت گرائیدند؛هویت های متمایز در کنار هم در برابر هم قرار گرفتند؛جنگ با شمشیرهای برکشیده از نیام جای جنگ با کلام را گرفت.»
وی همچنین وجود این وضعیت را نتیجه تحولات ژرف سالیان زیر پوست جامعه در میان نخبگان و در مردمان دانسته و بحران های آتی کشور را شامل:«بحران اعتماد؛ مشروعیت و مقبولیت؛ کارآمدی و مدیریت و وحدت و یگانگی جامعه» عنوان می کند.

این تحلیل در حالی از سوی مشاور پست مدرن صورت می گیرد که بیش از همه باید اصل بحران را در درون سران جنبش سبز جستجو کرد.بحرانی که می توان آن را «بحران برآورد و تخمین» نامید.
تاکید بربحران های گفته شده توسط مشاور ارشد میرحسین موسوی نکته جدیدی از سوی وی نیست که مطرح می شود بلکه این مساله در سال 81 نیز ازسوی او مورد توجه قرار گفته بود.یعنی درست در زمانی که دولت اصلاحات در راس کار بوده و تمامی سیاست های فرهنگی،اجتماعی و اقتصادی درآن ایام در ید آنان بوده است. می توان گفت که این نکته در حقیقت بیان مواردی است که به عنوان آسیب های جدی دوم خرداد در آن زمان طرح گردید.

در این زمینه کافی است به نتایج یک تحقیق ملی که درآن ایام (دولت دوم خاتمی) در کتاب مشاور ارشد موسوی درج شده بود ، بود اشاره ای داشته باشیم.دراین تحقیق آمده بود:«احساس بی عدالت اجتماعی در بین شهروندان بر احساس عدالت در نزد آن ها غلبه دارد.میانگین احساس بی عدالتی اجتماعی در کل و در ابعاد سه گانه اقتصادی،قانونی و فرصتی کم تر از حد متوسط و منفی است و در این بین ،بیشترین احساس بی عدالتی مربوط به عدالت اجتماعی است».
توجه به نتایج این تحقیق نشانگرآن است که بحران های موجود گفته شده در حقیقت زایشی در دوران زمامداری جریان دوم خرداد بوده است.در حقیقت اگر بپذیریم که در یک جامعه ، اعتماد ، ارتباط کاملا وثیقی با کارآیی و پاسخگویی قدرت حاکمه دارد باید بگوئیم که بحران بی اعتمادی که در دل خود بحران های دیگر مقبولیت و مشروعیت و کارآمدی را نهفته دارد دست کم شامل دو عنصر حیاتی می باشد اولی ایمان به صداقت و دومی اعتقاد به کارآیی. به بیان دقیق تر ، صداقت به معنای این است که لایه های پنهانی ذهن با آنچه در ظاهر وجود دارد هماهنگ است و کارآمدی ، میزان تخصص و توان به فعلیت رساندن اهداف است.

با این گفته ها می توان گفت که دوم خردادی ها درآن ایام نسبت به نقدینگی اعتماد به خود دچار کسری شدند و مقبولیت و مشروعیت گفتمان آنها در انتخابات سال 84 مورد قبول توده مردم واقع نگردید و آن بحران های گفته شده ، در عدم اعتماد مجدد مردم به کاندیداهای مورد حمایت جریان دوم خرداد تجلی پیدا کرد.

از دیگر سو در حالی مشاور پست مدرن از بحران سخن می گوید که دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری با مشارکت نمایان 40 میلیونی ایرانیان مواجه شد و اعتماد به نظام در حد بالایی تبلور یافت.
از دیگر سو در حالی در جزوه ارائه شده به میرحسین موسوی از «تبدیل لبخندها به اشک» سخن به میان آمده است که اولا" هیچ گونه اشاره ای به فرآیند انتخابات نشده و اصل برهمان وهم تقلب درانتخابات است.بی تردید اگر جزاین بود تاکید بر وجود بحران وحدت در جامعه نمی شد.بحران وحدتی که با دوانگاری سازی و دوقطب سازی از سوی تصمیم سازان موسوی درحوادث بعد از انتخابات کلید خورد و پایه ای برای حمله به نقطه ثقل نظام گردید.اینکه از نظرطیف جریان سبز، وحدت بر پایه چه چیز تعریف شده که عدم رای آوری به بحران وحدت تعبیر می شود از نکات مغفول در این جزوه است.
این اما همه گفته ها در این سطح از تحلیل نمی باشد.مشاور ارشد موسوی در ادامه پیش بینی خود را از استراتژی پیروز انتخابات این گونه شرح می دهد:
- اتکای بیش تر بر اقلیت معتقد
- تلاش برای ممانعت از شکل گیری 22 خردادی دیگر
- گشایش نسبی در فضای اجتماعی- فرهنگی
- تلاش برای حفظ علقه و علاقه دهک های پائین جامعه
- گرایش فزاینده به یک نظام بناپارتیستی و نو بناپارتیستی
- گرایش فزاینده به یک نظام بحران زا و بحران زی و...
این پیش بینی ها درحالی صورت می گیرد که ذکر چند نکته لازم بنظر می رسد:

1- تاکید بر اتکای بیش تر به اقلیت معتقد در راستای همان دو انگاره سازی ها و دو قطبی سازی های جریان سبز بوده و اصولا توجه به «وانمودگی» هنوز در دستور کار آنان قرار دارد.اینکه اتکای دولت به اقلیت می باشد تاکید دوباره بر وجود تقلب در انتخابا و وجود جریاناتی اقلیتی در برابر اکثریتی به نام جریان سبز است! نکته قابل توجه این که این بند ، دو حالت را هدف قرار داده است.اول این که اگر منظور - بر پایه توهم توطئه- وجود اقلیت دولت ساز است که این توهم در دوم خرداد 76 و دور اول انتخابات شوراها به آن پاسخ داده شده است.مضافا" این که ادعای میرحسین موسوی این بود که بدنه رای این دولت اقلیت دولت ساز با وی می باشند.ضمن این که ستاد موسوی تنها ستادی بود که کمیته ای خاص در انتخابات برای جذب به تعبیر خود اقلیت دولت ساز تشکیل داده بود.
دوم اینکه اگر تعریف و تفسیر بر روی کارآمدن دولتی با انبان رای اقلیت بوده ، باید گفت که این منظور در تضاد کامل با بخش دیگر این پیش بینی ها یعنی بحث حفظ دهک های پائین جامعه است.چرا که مشاورپست مدرن میرحسین موسوی در 30 فروردین طی سخنانی تاکید کرده بود که مشکل اساسی اصلاح طلبان در 5 دهک پائین جامعه بوده و باید برای آن فکری اندیشید و بیان این پیش بینی که دولت دهم همچنان به دنبال حفظ این 5 دهک می باشد در حقیقت به معنای عدم موفقیت اصلاح طلبان در رای آوری در این دهک ها بوده است.دهک هایی که با استناد به آمارها می توان گفت میزان رأی دهندگان آن در جامعه روستایی 15 میلیون و 300 هزار نفر، معادل 33 درصد و شهرهای کوچک 19 میلیون و 600 هزار نفر، معادل 43 درصد بوده است؛یعنی چیزی معادل 76درصد. به تعبیر دیگر، بنا به تعبیر و گفته تصمیم سازان موسوی امکان تقلب با این نسبت کاملا" منتفی بوده و هدف از تحرکات اخیر توسط جریان سبز واقعیت های دیگری را فریاد می زند.

2- تاکید برگرایش فزاینده به یک نظام بناپارتیستی و نو بناپارتیستی،درحقیقت تاکید دوباره بر دیدگاههای سعید حجاریان است که برای نخستین باردر خرداد 1380 در یادداشتی با عنوان «18 خرداد 18 برومر» نسبت به خطر بناپارتیسم هشدار داد و گفت که اگر مردم می خواهند دچار بناپارتیسم 18 برومری نشوند باید در 18 خرداد به خاتمی رای دهند.
حجاریان همچنین بعد از انتخابات سال 1380 در «مجمع عمومی انجمن اسلامی جامعه ‏پزشکی» کشور گفت: « ‏من در چشم انداز آتی زمینه های اجتماعی بناپارتیسم را می بینم. بناپارتیسم شکل ‏خفیف فاشیسم است». وی همچنین قبل از انتخابان دوره نهم ریاست جمهوری در سال هشتاد و چهار در گفتگویی با نادر فتوره چی گفت: «در یک حالت ، دولت استثنایی معمولاً زمانی رخ می نماید که نوعی موازنه قوای طبقاتی به وجود آمده باشد و هیچ یک از طبقات اصلی نتوانند کار را به نفع خود یکسره کنند. لذا در اتحادی نا نوشته قدرت را به اقشار و گروه هایی واگذار می کنند که به طور موقت این وضعیت را از سر بگذرانند اما بعداً با قدرت گیری یک طبقه، دولت استثنایی که دولت انتقالی هم هست، عمرش به پایان می رسد. در غرب هنگامی که طبقات بورژوازی و پرولتری و احزاب هادی آنها به نوعی بالانس رسیدند ناچار شدند قدرت را به اقشار بی سر و پای شهری همچون لمپن پرولتر،خرده بورژوازی سنتی و بازماندگان طبقات ما قبل سرمایه داری و غیره واگذار کنند که یکی را در امپراطوری لوئی بناپارت /برادرزاده ناپلئون/ و دیگری را در حکومت توتالیتر نازی ها در آلمان و البته تا حدودی فالانژها در اسپانیا و نیز فاشیست های ایتالیا دیدیم.»
تاکید برگرایش به دولت بناپارتیسم دراین جزوه در حقیقت کنایه ای به این است که حماسه 22 خرداد بیش از هرچیزی حاصل کودتای نظامیان است.
دراین خصوص باید گفت که طرح این نکته بازهم ناشی از همان توهم توطئه است که وجود یک اقلیت دولت ساز را سرچشمه عدم رای آوری خود مطرح می کند.درصورتی که در دهمین دوره اتخابات ریاست جمهوری آنچه که بیش ازهرچیزی نمود داشت ، تلاش برخی نیروهای امنیتی سابق و سرویس دهی آنان به موسوی بود که حضور برخی چهره ها در ستاد وی قابل کتمان نبود.مضاف بر اینکه تاکید مشاور ارشد موسوی در سال 83 در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری مبنی براینکه نقش آفرینی جریان« رنجبران ژنده پوش»،«قشرهای وازده»،«قشرهای بی طبقه»،«حاشیه نشینان بی هویت»،«بازیچه های جناح راست»،«سیاهی لشگرهای جریان های فاشیستی و ارتجاعی»...درآینده محتمل بوده ، نوع نگاه اشرافی آنان به دمکراسی و رای برابر را نشان می دهد که چگونه درابتدا رای اکثریت به نام جریان بناپارتیستی و سپس درقامت ژنده پوشان تفسیر شده بود.
در مجموع بنظر می رسد تاکید بر گرایش بناپارتیستی توسط جریان سبز بیش از هر چیزی می تواند از سناریویی پرده بردارد که هدف آن آشفتگی های سیاسی و ایجاد بحران توسط این طیف باشد. این واقعیت در بخش تاکتیک های جریان سبز برای ادامه بقاء در جزوه مورد اشاره مورد توجه قرار گرفته که در بخش خود مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

3- طرح گرایش فزاینده به یک نظام بحران زا و بحران زی نیز در حقیقت همان بیان ساده تلاش های جریان سبزی است که می کوشد 4 سال آینده را صحنه درگیری های بسیاری نماید.تاکید بر حضور مردم در خیابان ها و خلق مناسبت های مختلف برای این اردوکشی های خیابانی درهمین راستا قابل ارزیابی است.علاوه براین تاکید بر«عدم تثبیت دولت» خود بوضوح بحرانی را تصویر می کند که عامل آن جریان سبز می باشند.لذا پیش بینی مبنی بر استراتژی بحران زایی بیش از هرچیز مبتنی بر تلاش این جریان برای خلق این وضعیت می باشد.از دیگر سو بازهم باید تاکید کرد ترسیم «کنش های موضع آفرین» و تلاش برای ایجاد وضعیتی که دولت «حافظ بهانه های جریان اپوزیسیون باشد» محورهای دیگری هستند که در لابلای تاکیدات تصمیم سازان موسوی قابل رصد است.

سطح تحلیل سوم- کنش اجتماعی – سیاسی
در این سطح از تحلیل ،مشاور پست مدرن میرحسین ، به مقتضیات «مرحله کنشی» بعد از انتخابات پرداخته و موضوع «عمل سیاسی» را به پیش کشیده است. وی با طرح این پرسش که اقتضای نظری وعملی جریان سبز بعد از انتخابات چیست؟،شرایط این دوران(فردای بعد از انتخابات) را با بیان اینکه فردای بعد ازانتخابات بسیار متفاوت خواهد بود اینگونه بر می شمرد:
- فردایی که در آن باید انتظارتغییری ژرف و گسترده در فرماسیون(آرایش و چینش) سیاسی جامعه دانست.
- فردایی که در آن باید شاهد رادیکالیزه شدن هویت های مقاومت بود.
- فردایی که باید درآن باید شاهد تعمیق و گسترش شکاف میان حاکمیت و مردم،روحانیت و حاکمیت،روحانیت و مردم،روحانیت و روحانیت،دین ودین از یک سو، و شکاف های درون-حکومتی، از سوی دیگر بود و...
این اقتضائات زمانه بی شک برشی از مقاله مشاور ارشد موسوی در همایش «رقابت ها و چالش های سیاسی» در سال 81 می باشد که چند گزینه آن بطور قابل فهمی حذف شده ،گزینه هایی همچون:
- شکاف میان بازیگران(الیت) رسمی حکومتی(حاکمیت دوگانه)
- شکاف میان رهبری و طیف چپ
- شکاف میان «عمل» و «نظر» نخبگان سیاسی
- شکاف میان نظام اجتماعی و نظام سیاسی و...

نکته قابل توجه این که مشاور پست مدرن پس از طرح این گزینه ها معتقد است وجود این شرایط ، از نظام و جامعه چهره ای ناسازه گون تصویر خواهد کرد.وی درهمین راستا از مواردی سخن می گوید که به واقع شرحی از ماجراهای امروز است،مباحثی که گرچه درآن زمانه(دولت دوم خاتمی) به عنوان یک آسیب مطرح می شد اما در این ایام(بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری) به عنوان یک نقشه راه برای یک «مبارزه جنبشی» مورد تاکید قرارگرفته است.این مشاور پست مدرن در خصوص وضعیت مورد اشاره می گوید:« در این وضعیت ، نظام حافظ سوژه های اپوزیسیون مشرب خود می شود، ضربه های وارده بر پیکر نظام، از خود نظام تحلیل می شود، نظام و نظم مستقری که می باید نماد تمرکز و وحدت باشد،به نمود کثرت زایی و پراکندگی (آنارشیسم) تبدیل می شود...نخبگان مسلط که می باید نقش«پوزیسیون» را ایفا نمایند،مقبولیت و مشروعیت خود را از رهگذر مشرب اپوزسیونیستی خود کسب می کنند،پروژه اصلاحات آن تولید انقلاب می کند ،توسعه آن به ارتجاع می انجامد» .وی همچنین با طرح این مباحث معتقد است شکاف ها و ناسازه ها و وفاق هایی نیز دراین زمینه شکل می گیرد:«وفاق میان نقش ها (نقش طیف هایی از خودی های رون نظام به نقش دگرهای رادیکال برون نظام) و...».

درحقیقت آنچه که در این میان به عنوان اقتضای زمانه به آن اشاره شده تبدیل « نظام به انقلاب» از طریق ریزبدنه ای اجتماعی است که در بخش های بعد بدان پرداخته خواهد شد.
سطح تحلیل چهارم – تدبیرهای ممکن و مطلوب
سطح تحلیل پنجم- تدوین و تقریرگفتمان هژمونیک برای دوران کنونی
مشاور ارشد میرحسین در ادامه به بیان تدبیرهای ممکن پرداخته و تاکید کرده است:
- هم باید دغدغه صیانت «سیرت» نظام را داشت،هم باید دلمشغولی صیانت«صورت» آن بود
- هم باید از انبوه ای از حاملان و عاملان این جنبش(آنانی که در تمامی مسیر همره و همگام ما نیستند)فاصله زدایی کرد و هم فاصله زایی(برای عقب نماندن از قافله)
- هم باید دغدغه موج(در اوج نگاه داشتن موج)داشت و هم دغدغه و گرداب های حایلی که پسآمد این موج و موج سواران است
- هم باید کت پوزیسیونیستی پوشید و هم شلوار اپوزیسیونیستی
- هم باید به تغییر اندیشید و هم به ثبات
وی سپس جغرافیا و حریم «تصمیم و تدبیر» خود را با قانونی بودن(مخالف نبودن)،مدنی بودن ،آوانگارد بودن(پیشتازکنش ها و واکنش های نظری و عملی سیاسی- اجتماعی)،چند ساحتی(اجتماعی،فرهنگی،سیاسی،حقوقی،اقتصادی)بودن،ملی بودن(با تاکید برچارچوب های فراخ هویتی دینی – ایرانی) و تشکیلاتی بودن و...تعریف نموده و به بیان باید ها و نباید های مورد تاکید خود برای ادامه حرکت های جریان موسوی اشاره کرده است.بایدها و نباید هایی چون:

1- نباید در صورت و سیرت یک اپوزیسیون رادیکال برون نظام فعالیت کرد،باید از تعریف و تصویر شدن به عنوان پوزیسیون نیزپرهیز کرد.
2- نباید در حریم گفتمان مسلط و در چرخه قدرت مسلط تعریف شد،باید در چرخه تصمیم ها و تدبیرها حضورداشت
3- نباید جنبش را در قالب تنگ و باریک حزبی محدود و محصور کرد،باید در تقاطع سازماندهی و خود جوشی،و جنبش و تشکل ایستاد.
4- نباید فعالیت های آتی را جنبش را در یک ساحت خاص و واحد(مثلا اجتماعی یا فرهنگی و یا سیاسی)،محدود و محصور کرد،باید تمامی عرصه ها و ساحت های جامعه را جغرافیای فعالیت خد تعریف کرد.
5- نباید جنبش را در یک فضای گفتمانی و ایدئولوژیک خاص و واحد محدود و محصور کرد،باید به گفتماین فراگیر با حفظ اصول محکمات عقیدتی- هویتی اندیشید.
6- نباید فعالیت های آتی جنبش را در چارچوب تنگ و باریک تفسیرهای رسمی از دین و قانون،محدود و محصور کرد،باید با بازگشت به دین و قانون،این تفسیرهای رسمی را به چالش کشید.
7- نباید فعالیت های آتی جنبش را در جغرافیای کنش ها و واکنش های موردی و روزمره و نقیضی و شخصی،محدود و محصورکرد،باید با تعریف اهداف و آمال خود،کنش ها و واکنش های استراتژیک را دردستور کارخود قرار داد.
8- نباید هدف جنبش را به کسب قدرت سیاسی(ماکروفیزیک قدرت)،و یا سهیم شدن در قدرت،محدود ومحصور کرد،باید به تسخیر میکروفیزیک قدرت و تسخیر ریزبدنه های جامعه همت گماشت.
9- نباید از اندیشه رهبری جنبش خود را رهانید،باید به رهبری جمعی و یا برنامه آن اندیشید.
10- نباید به تاسیس تک رسانه ها برای انعکاس صداو پیام خودایمد بست،باید به انبوهی از رسانه های حقیقی و مجازی در سپهرهای مختلف اندیسید.
11- نباید از گفتمان«تغییر» عدول کرد،باید از رهگذر در انداختن جنگ با کلام و جنگ قرائت ها از دین و قانون وسازو کارهای مدنی بسترهای تغییر را فراهم آورد.

1- نباید از جمع و جمعیت کردن افراد و شخصیت های موثر سراسر کشور (اعم ازروحانی و غیرروحانی) غافل شد،باید پیرامون دستورکارهای مختلف و گوناگون(متناسب با سلایق و علایق و مشی و مشرب ها)نستر این جمع و جمعیت شدگی را فراهم آورد.
2- نباید از امکانات ومقدورات و مقدرات انسانی و غیر انسانی خارج از کشور غافل شد،باید در هر شرایط حفظ استقلال و عدم وابستگی جنبش و رهبران آن دغدغه اصلی باشد.
3- نباید از اصلی و فرعی کردن چالش ها(یا آن چه در ادبیات چپ،اصلی و فرعی کردن تضادها معروف است) غافل شد،باید در هر مواجهه و تقابل و تخالف خود،نقش و منفعت دگ رادیکال را محاسبه کرد.
4- نباید نت استراتژی های تغییر،تلطیف،تحدید و تصحیح خود را در یک دستگاه نواخت،باید از تمامی دستگاهها و نیز از بداهه نوازی و بدیعه نوازی نهایت استفاده را برد.
5- نباید با کارتی که دردست نیست بازی کرد،باید با کارت های اندک در دست،بهینه باز یکرد.
6- نباید از هدایت اعتراض های مختلف اجتماعی،سیاسی،اقتصادی،قومی و... در یک مسیر و تجمع قدرت ها و اراده های متکثر غافل شد،باید ا آنارشی نظریو عملی پرهیز کرد و...
این مشاور پست مدرن موسوی در ادامه بر ایجاد یک ستاد مشترک رهبری،مرکب از نمایندگان خاتمی،موسوی،کروبی وهاشمی تاکید کرده وتشکیل کمیته تدبیر شرایط حال را لازم دانشته و وظایف این کمیته را شامل: تدبیرآنچه به نام جنبش سبز جاری است و بازخوردهای مثبت و منفی آن ، بیان کرده است.وی همچنین «ممانعت ازگذر رقیب از شرایط گذار بحرانی و تثبیت خود» و «جنگ مواضع برسر هر موضوع» را دو تاکتیک اصلی دراین سطح اصلی عنوان کرده است.

وی به شکل عملیاتی تر وظیفه «کمیته تدبیر شرایط حال» را شامل موارد ذیل عنوان کرده است:
1- زندانیان و خانواده های آنان:پیگیری حقوقی و سیاسی وضعیت زندانیان،رسیدگی به خانواده های زندانیان،کمپین چند میلیون امضاء در دفاع از آزادی زندانیان،هماهنگی خانواده های زندانیان برای اقدامات مشترک ،خنثی کردن اقدامات تخریبی علیه زندانیان و مستندسازی وضعیت زندانیان
2- آسیب دیدگان (درون و برون زندان):همچون مورد نخست
3- بیانیه ها:تشخیص صدور بیانیه و تنظیم و تدوین برنامه
4- ارتباط با شخصیت ها(روحانی و غیرروحانی):ارتباط با مراجع و روحانیون ذینفوذ ،ارتباط با شخصیت های دانشگاهی،روشنفکری و سیاسی ذینفوذ
5- مناسبت ها و مراسم:تقویم مناسبت ها،خلق مناسبت ها ،برنامه ریزی جهت بهره برداری
6- تبلیغات و ضد تبلیغات
7- مجلس
8- مقامات و نهادها
9- انتخابات

وی درادامه وظایف «کمیته تدبیرشرایط آینده را نیزشامل :زیرمجموعه های تخصصی همچون کمیته تشکیلات و سازماندهی،کمیته تدوین استراتژی و گفتمان،کمیته تبلیغات و رسانه،کمیته پشتیبانی با وظیفه و اقتدار عالی ترین ارگان تصمصم و تدبیر جنبش عنوان کرده است.


اهداف کد گذاری شده در سطوح تحلیلی چهارم و پنجم
مشاور ارشد میرحسین موسوی بی شک برای ترسیم سطح تحلیلی چهارم و پنجم ، سه سطح استراتژی را مورد توجه قرارداده و موارد گفته شده بالا را به تقریر درآورده است.این سه استراتژی عبارتند از: ‌استراتژی «خلق موقعیت‌های مطلوب»؛ استراتژی‌« بهره‌برداری بهینه از استراتژی‌های موجود»، و استراتژی‌« تغییر موقعیت‌های نامطلوب».درواقع کنش های سیاسی پیشنهاد شده برای جریان سبز برپایه این سه استراتژی و برای «بهره برداری، تغییر و خلق موقعیت» بوده است.پس بنابراین هدف های تعریف شده با توجه به این سه سطح استراتژی عبارتند از:

1- فعالیت سیاسی هدف گذاری شده در سال های 81 تا به امروز با تاکید بر «جنبش و توجه به تاثیرگذاری و به حرکت واداشتن ریزبدنه های جامعه» کوشیده و می کوشد با«کوچکتر شدن و گروهکی تر شدن» دامنه تاثیرات خود را برای خنثی کردن تاثیر قدرت حاکم نه در یک تریبون مرکزی،بل که در محلی ترین نقاط اعمال قدرت خنثی نماید.انتقال از هویت جویی های سازمانی و تشکیلاتی به هویت جویی های گفتمانی مرکزیت گرا نیز بر دامنه این تاثیرات می افزاید.چرا که هدف« کنترل ناپذیر تر بودن این جریان» می باشد. به عبارت دیگر هدف اصلی این جریان آن است که با وارد ساختن«سمت اصلی ضربه» به جانب هزاران مرکز کانون قدرت، در پایین و در سطح جامعه مدنی کار خود را به پیش ببرند.شاید به تعبیر دیگر بتوان شیوه مورد تاکید آنان را به گفته مرحوم جلال آل احمد «مبارزه پاتوقیستی» نام نهاد.

همچنین خلق موقعیت در این فضا دو محور اصلی را نشانه رفته است که یک محورآن به میدان آوردن « روشنفکر آگاه و ناجی» و محور دیگر« توده بی هویت حامل آگاهی مبهم» است.پس در همین فضا است که در تبلیغات دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری دیده شد که آن روشنفکر آگاه وناجی چگونه تعریف شد.مشاور ارشد موسوی در سال 83 مختصات این روشنفکر اینگونه ترسیم می کند،«در آینده نزدیک،تنها یک سیستم دو چهره امکان بازیگری موثر و سیادت و سروری را دارد:سیستمی که هم چهره اقتدار داشته باشد و هم ناظر به رضایت مردم باشد؛هم مصلح باشد و هم مقتدر؛هم پراگماتیست باشد و هم پراکتیست؛هم مصلحت طلب باشد و هم عزت طلب؛هم اقتصاد محور باشد و هم فرهنگ مشرب؛هم تکثرگرا باشد و هم تمرکزطلب؛هم به زندگی روزمره مردم بیندیشد و هم به آیندهای دوردست آنان؛هم درون گرا باشد و هم برون گرا؛هم محلی گرا باشد و هم جهانی گرا».همانگونه که مشاهده می شود این کدها همان تبلیغاتی است که در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری دنبال شد. موسوی هم خود را اصولگرا می دانست هم اصلاح طلب؛هم از بازگشت به راه امام(ره) سخن می گفت و هم از مصلحت های کشور در خصوص برخی گذرها (ماجرای در الویت بودن ملت ایران در برابر ملت فلسطین) هم از اصل 43 قانون اساسی و تعاون می گفت و هم ازآزادی های فرهنگی ،دوستانش در استراتژی ای دوگانه در خفا از رهبری جنبش می گویند وخود او از تابعیتش از مردم و...

2- موضوع حاملان و عاملان جنبش سبز اما موضوع دیگری است.تاکید بر جنبش و اینکه جنبش خصیصه ای دینی – ملی داشته باشد ونه اسلامی- ملی ، بیانگر آن است که ایجاد یک چتر بزرگ و از هر نحله و فکری تنها برای ثبت جمعیت انبوه دغدغه اصلی این جریان می باشد.وقتی که حاملان وعاملان این جنبش از گروه های مرجع جدید تا نیروهای ملی – مذهبی ،قومی – قبیلگی و ملی خارج از کشور تعریف می شوند می توان دریافت که هدف گذاری صورت گرفته برای ترکیب سازواره از استراتژی انقلاب 57 و استراتژی های نوین مبارزاتی برای خلق موقعیت «حالا وقت تغییر اساسی است»، می باشد.

تلقین شرایط انقلاب گونه و اینکه بسترگفتن ها آغاز شده یکی از تاکیدات اصلی در این زمینه است.
3- تاکید بر پوشیدن کت پوزیسیونیستی و شلوار اپوزیسیونیستی هم ماجرای جالبی دارد .تاکید برانکه نه با نظام تعریف شد و نه بر نظام چند هدف عمده دارد.هدف اول اینکه با ژست اپوزیسیونیستی لایه های مخالف اپوزیسیون را با خود همراه ساخته و از مقدورات و امکانات انسانی – فکری آنان یک هم افزایی صورت گرفته و ازدیگر سو حمایت های خارجی به این جنبش به عنوان یگانه آلترناتیو نظام میسر گردد.دوم اینکه با ژست پوزیسیونیستی هم فشارهای بودن در مقام اپوزیسیونی را از خود کاهش داده و هم کاستی ها،نارسایی ها و ناکارآمدی های انسانی – فکری خود را پنهان دارند.درحقیقت اینان می کوشند با این نقش دوچهره ، یک مرجعیت فکری برای حامیان ساخته تا کنش های آنان وام گرفته شود.از دیگر سو اتخاذ این نقش دو چهره برای رسوخ در لایه های مورد نظر جامعه و بهره برداری از نارضایتی ها و جهت دادن به ناراضیان اجتماعی نیز می باشد.

3- تاکید برعدم تعریف و محصور نساختن خود در قالب یک حزب و یک گفتمان از این حقیقت پرده برمی دارد که هدف، تشکیل سلسله ای همگون از هویت های متمایز برای «نه» گفتن به وضع موجود می باشد.

هدف ، به میان کشیدن بسیاری از «دگر»ها زیرچتر گفتمان پهن شده آنانی است که اصول،عقاید و ایدئولوژی برایشان مهم بشمار نیست و مهم از نظر آنان تنها «نه» به وضعیت موجود است و تاکید اصلی آنان تلاش برای تغییرگفتمان مسلط است.به این معنا که برای جابجایی قدرت و پیروزی ، باید نقاط اصلی و دقایق و عناصر اصلی گفتمان مستقر از محتوا تهی و دگرگون شود.

4- تاکید بر بهره گیری از هرگونه اعتراض نیز یکی ازموارد مهم مورد تاکید جنبش سبز در جزوه مشاور پست مدرن موسوی است.درحقیقت این جنبش خواهد کوشید تا «رونوشتی پنهان» را در برابر رونوشت عمومی حاکمیت تعریف کند.در حقیقت کوشش خواهد شد رقابت سیاسی به «تنفر سیاسی» نزول کرده و جریان دور مانده از قدرت یک انگیختگی سیاسی هم برای فعالیت خود و هم مزاحمت برای دولت ایجاد کند.

اما رونوشت پنهان چیست؟رونوشت پنهان مجموعه رفتارهایی است که در حاشیه و به دور از صحنه اتفاق می افتد و نظارتی برآن وجود ندارد.گروه تابع در ظاهر با طبقه حاکم هماهنگ است،ولی در باطن از آن متنفر است.این رونوشت،منجربه ایجاد جایگاه و پایگاه اجتماعی خاص تابعین و انگیزه کنش و واکنش های آنان می شود.استراتژی های این رونوشت نیز عبارتند از: ریا،غیبت،شایعه،تهدید،تصرف روحی،نامه های گمنام،حملات توده ای،حسن تعبیر(نشان ندادن معنای واقعی خود)،غر زدن،فرهنگ شفاهی،کارناوال ها ،جشن ها و شعائر وارونه نسبت به ارزش های مورد تبلیغ.
دراین زمینه مشاور ارشد موسوی معتقد است:«هراندازه بردامنه و عمق رونوشت عمومی افزوده شود،رونوشت پنهان نیز،از فراگیری و ژرفای بیش تری برخوردار می شود.به بیان دیگر،قدرت باعث می شود تا افراد به چهره خود ماسک بزنند.هرچه این قدرت قوی ترباشد.ماسک هم به همان اندازه بزرگ تر می شود.تابعین سعی می کنند برای نشان دادن جدایی خود از حاکمان،حتی در مذهب خود تغییری دهند».

5- تصریح بر اینکه نباید هدف جنبش را به کسب قدرت سیاسی و یا سهیم شدن در قدرت محدود و محصور کرد ، بیانگر آن است که هدف موسوی و حامیانش اصولا" آنچه که تصور می شود - حضور در قدرت متمرکز در ریاست جمهوری - نبوده است.مشاور پست مدرن میرحسین دراین بخش معتقد است:« چنانچه با بهره‌ای آزادانه از آموزه‌های «رزا لوکزامبورگ» قدرت واقعی جنبش اصلاحات را عبارت از تکثر و گسترش پذیری آن بدانیم، آنگاه نباید بگذاریم کسب یک موفقیت نسبی و مرحله‌ای ما را وسوسه و از تعمیق و گسترش این جنبش غافل کند». وی تصریح می کند:«از مقتضیات دیگر، مقدم و مرجع دانستن منافع و مصالح جنبش اصلاحات بر منافع و مصالح حاملان و عاملان آن است. در این مرحله به هیچ اصلاح‌طلبی که عزت و شان و منزلت خود را مرهون و مدیون جنبش اصلاحات است، نباید اجازه داد که با چپ‌روی‌ها و راست‌روی‌ها و فراز و فرودهای کودکانه خود به جنبش جفا کنند. به بیان دیگر، اقتضای عمل سیاسی در این مرحله، جاری شدن‌کنش‌ها و واکنش‌ها اصلاح‌طلبان در «کادر ضابطه» است».

6- با توجه به پیشنهادات مطرح شده می توان گفت ، هدف دیگر جنبش« طرح رادیکال دمکراسی» خواهد بود. به بیان دیگر و به گفته مشاور پست مدرن ، زمانی شرایط ایده آل آنان فراهم خواهد شد که: «گروه ها و اقشار مختلف اجتماعی گوناگون،همگی در تدبیر جامعه خود سهیم شوند و در یک رابطه عرضی با هم بتوانند یک جامعه پویای فاقد دولت(فاقد قدرت مرکزی و فاقد سلسله مراتب طولی قدرت) را بنیان نهند.»

7- تصریح بر خلق انبوهی از رسانه های مجازی دربردارنده موارد مهمی است.مشاور ارشد موسوی در سخنرانی سال 81 خود نیز به بیان برخی از اقدامات احتمالی اپوزیسیون درآینده پرداخته که بی گمان می توان دریافت بیش از هر زمان دیگری همان پیش بینی ها به به مانیفست جریان سبز کنونی تبدیل شده است.وی در سخنرانی مذکور می گوید:«پدیده جهانی شدن یا جهانی سازی این امکان را فراهم آورده که حصارهای اپوزیسیون حصارهای کنترلی- نظارتی دولت را دور زده و با ایجاد انجمن ها و احزاب مجازی و وارد کردن آنان به درون شبکه ارتباطات سیال،سریع و انبوه،به اهداف مبارزاتی خود جامعه عمل بپوشاند.تکنولوژی اطلاعاتی،افراد،گروه های سازمان یافته و موجودیت های دیگر را قادر می سازد تا از فواصل دور و فقط با یک کامپیوتر،مودم و یک خط تلفن سخت ترین ضربه های فلج کننده را به دولت وارد سازند».

این نکته بوضوح نقش شبکه های اجتماعی و در اختیار قرار گرفتن شبکه هایی همچون «توئیتر»،«فیس بوک» و حضور وبلاگ ها و سایت های دیگر در ایجاد تنفر سیاسی و اطلاع رسانی در خیابان ها و شیوه های مبارزاتی روشن می سازد.

از دیگر اهداف ، جنگ مواضع با دولت و تلاش برای عدم تثبیت آن با شیوه هایی همچون بارگذاری مصاحبه ها با کروبی و میرحسین در اینترنت ، توزیع اعلامیه ها به شکل غیر رسمی در شبکه مجازی و هجمه و حمله به دولت در فضای غیر رسمی است که بیانگر سرمایه گذاری در شبکه های مجازی و سپس استفاده از فرهنگ شفاهی برای انتقالات میان فردی در جامعه است.در همین زمینه و با توجه به سرمایه گذاری جریان سبز در تقاطع های ذکر شده ، تحریر های پیشین مشاور موسوی بیش از پیش جالب توجه به نظرمی رسد. آنجا که وی می گوید:«تکنولوژی اطلاعاتی این توان را به افراد و گروه ها می دهد که علیه دولت دست به جنگ اطلاعاتی بزنند.این امر باعث می شود که خشونت در ساختارهای اجتماعی جامعه پخش شود. به طوری که دولت ها ناچار می شوند در یک جنگ پارتیزانی دائمی وارد شوند... در این شبکه ها،افراد و گروه ها بدون حضور فیزیکی یا ساخت نهادی- مثل احزاب که احتیاج به رسمیت شناسی داشته باشند- برای اقدام مشترک به هم مرتبط می شوند.این تکنولوژی های جدید دارای استعداد تقسیم جامعه درعرض مرزهای جدیدی هستند. شبکه های الکترونیکی راس و مرکز ندارند،بلکه دارای گلوگاه های متعددی هستند که درآنجا مجموعه ای از افراد و گروه ها برای اهداف مشترک باهم تعامل می کنند».

8- ضرورت توجه به فعالیت مدنی نیز بیانگر یک امر مهم دیگر است.چرا که به باورآنان :«چپ جدید دریافته است که ارتباط بین نیروهای اجتماعی در جامعه مدنی،دست کم به اندازه این که چه کسی قدرت دولتی را در اختیار دارد،اهمیت دارد.هرچند قدرت دولتی دارای اهمیت فوق العاده ای است.لکن تنها در صورتی که بتواند اکثریت توده ها را بسیج و هژمونی خود را در جامعه مدنی اعمال نماید،قادر به دگرگون کردن جامعه خواهد شد». درحقیقت سران جبهه سبز کوشش می کنند تا از طریق جامعه مدنی اعمال هژمونی نمایند. مضاف براینکه کوشش می شود با توجه به نبود گفتمان آلترناتیو، اختلاط گفتمانی و مصادره گفتمانی- شخصیتی نیز در دستور کار این جریان قرار گیرد.
9- هدایت اعتراض های مختلف سیاسی،اجتماعی و... در حقیقت تلاشی است برای حاد کردن خصلت های اعتراضی عمومی. در این رابطه به نظر می رسد از این پس باید منتظر سیاسی کردن حرکت های اجتماعی- فرهنگی،صنفی،قومی و حتی فراگیری سریع آن توسط جریان سبز باشیم.تاکید بر فراگیر بودن جنبش دقیقا" در همین نقطه اهمیت می یابد که از این پس قرار است هر اعتراض ، بهانه ای برای حضور در خیابان و تزریق بحران های متوالی در این زمینه باشد.تشکیل کمیته برای صدور بیانه ها و نیز ضرورت انتشار آن در مناسبت ها نیز در همین چارچوب قابل ارزیابی است.


چرا اصلاحات 2
با توجه به موارد گفته شده می توان گفت که جریان سبز راهبردهای ذیل را در دستور کار خود قرار می دهد:
1- تلاش برای کاهش رضامندی سیاسی،فرهنگی،اجتماعی و سیاسی در برابرحاکمیت
2- ایجاد چالش های قومیتی و صنفی و انگیختگی اعتراض در میان آنان
3- صدور بیانیه های مختلف و تهی شدن مفاهیم انقلابی نسبت به رویدادهای مختلف درآن
4- مخاصمه های کلامی نسبت به هرگونه تفسیر حاکمیت در موضوعات مختلف
5- فرهنگی ساختن اقدامات راهبردهای سیاسی و سیاسی ساختن اقدامات حاکمیت در تمامی حوزه ها
6- عدم موضع گیری های صریح نسبت با اخذ شعارهای رادیکال حامیان(نه تائید نه تکذیب)
7- بالا بردن هزینه های تصمیم گیری برای حاکمیت در بخش های مختلف
8- راه اندازی و همکاری با رسانه های برون مرزی برای ایجاد فشار رسانه ای از برون و بازتاب آن در داخل
9- ایجاد پایگاه نخبگانی و مقاومت ساز در این سطح
10- فعال شد گروه های مختلف و سازمان های مردم نهاد در حوزه حقوق بشر،مطبوعات و زنان و کارگران
11- تاکید بر «غیرسیاسی بودن و فردی بودن دین»
12- تشکیل کارگاههای آموزشی و رادیکال ساختن ساحت دانشجویی
13- ایجاداختلال ها موضعی و موضعی در عرصه های فرهنگی،اجتماعی و اقتصادی
14- ایجاد انسداد سیاسی
15- تشدید فضای مجازی
16- تشدید روند مشروعیت،مقبولیت و اعتمادزدایی از مقامات و نهادهای کشور
17- تلاش برای کاهش اقتدار درونی و افزایش فشار بیرونی
18- تلاش برای جهت گیری کلی گفتمانی جریان سبزها بر اساس دین حداقلی
19- بالا برد هزینه های دفاع و حمایت از دولت
20- ایجاد اختلال تحلیلی در میان جریان مقابل خود
21- باز تولید حاکمیت دوگانه
22- وسعت بخشیدن و کیفی سازی شبکه های اجتماعی
23- تعریف ،تفسیردولت به عنوان حاکمیت(هدف همراه سازی اپوزیسیون خارج و داخل نظام)
24- ایجاد اختلال درکارویژه های دولت و حاکمیت برای ایجاد بحران کارآمدی
25- تاکید براردوکشی های خیابانی برای ایجاد بحران مقبولیت
26- مرجعیت سازی و جلسات نوبه ای با مراجع همسو و تلاش برای موضع گیری آنان جهت ایجاد بحران مشروعیت
27- نمادسازی های جدید متناسب با اقتضائات پراگماتسیتی برای ایجاد موج جدید و...

درمجموع می توان گفت با بررسی های صورت گرفته عملا" می توان دریافت که جریان اصلاحات پس ازآغازبکار دولت دوم خاتمی ، تئوریزه ساختن اصلاحات 2 را در دستور کار خود قرار داده است.تبیین شرایط آینده و نیزاعلام مختصات موسوی درآن ایام که در بالا نیز به آن اشاره شد،بیانگرآن است که درسال 84 بنا بر حضور میرحسین موسوی در انتخابات بوده است.اما به دلیل حضور هاشمی رفسنجانی این مساله با تاخیر مواجه شد و حضور میرحسین به انتخابات 88 موکول شد.با توجه به این قرائن در حقیقت می توان گفت حضور خاتمی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری یک بازی سیاسی بیش نبوده و چون وی لیدر جریان اصلاحات شماره یک بوده تنها از وی به عنوان یک حامی و یک فعال در جامعه مدنی برای رای آوری موسوی استفاده شده است.

از دیگر سو تاکید مشاور میرحسین مبنی براینکه « حکومت یک امر عرفی است و نه قدسی و حکومت دینی به معنای تسری دین برهمه عرصه ها و احکام نیست» مبین تشکیل جمعیت توحید وتعاون توسط موسوی در سال های گذشته بوده که خروجی آن منتهی به تز «روش زیست مسلمانی» شده است.روشی که درآن به تزعبدالکریم سروش تاکید شده و براین باور تصریح شده است که جامعه مومنان امکان ممکن برای مسلمین است چرا که اگر جامعه مومن باشد حکومت خود شرایط را برای مومنان فراهم خواهد آورد.درحقیقت مدل مورد اشاره این جریان ، مدل مالزی است که گویا سخت مورد توجه تصمیم سازان میرحسین موسوی می باشد.

اما ازدیگر سو بنظر می رسد درآینده این جنبش، در مرحله ابتدایی تلاش خود را برای رسیدن به یکی از کرسی های قدرت متمرکز سازد و با توجه به دو قطبی سازی هایی که انجام داده و نظر به اینکه موسوی دیگر به لحاظ جسمی یارای حضور در انتخابات ریاست جمهوری را نداشته باشد از هم اکنون همان مصادره شخصیتی به یاری آنان آمده و کاندیدای آنان از همین نردیکی ها خود را ٱماده حضور دریازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نماید.

اشتراک گذاری :
ارسال نظر