بورس‌نیوز، قدیمی ترین پایگاه خبری بازار سرمایه ایران

      
دوشنبه ۰۸ آبان ۱۳۹۱ - ۱۶:۴۳
کد خبر : ۷۹۸۷۸

محسن رفیق‌دوست در مصاحبه ای با مجله تجارت فردا به پرسشهای متعدد پیرامون فعالیتهای خود و مسائل سیاسی پاسخ داد.

متن مصاحبه محسن رفیق‌دوست را می خوانید:

* شما یک موسسه دارویی راه انداخته‌اید که کار خرید و فروش دارویی می‌کنید.
ما یک مرکز تک‌نسخه‌ای داریم که دارویی‌هایی را که وزارت بهداری برای بیماران خاص لازم می‌داند و معروف است به داروهای تک‌نسخه، به کشور وارد می‌کنیم.
*این اسم و رسم و قدرت رفیق‌دوست بود که سبب شد این مزیت‌های گمرکی و وارداتی را داشته باشید؟
نه، اتفاقاً برعکس؛ شرکت‌های تک‌نسخه‌ای دیگری بودند که هم قدرت‌شان هم سرمایه‌شان بیشتر بود. مجموعه من هیچ امتیازی نسبت به آنها نداشت. تنها چیزی که بود اینکه گمرک موافقت کرد تمام تک‌نسخه‌ای‌هایمان را در فرودگاه بررسی ‌کند. اصلاً اسم من در مجموعه مطرح نبود. کار به نفع مردم بود و به همین دلیل راهش جور شد. البته این دوره اوج تا دو سه سال پیش بود. اما از آن موقع کار را سخت کردند.
* یک بار ادعایی کردید که من ناصرخسرو را جمع کردم و البته خیلی‌ها هم گفتند که این کار را نکردید.
دوره‌ای واقعاً ناصرخسرو نبود. واقعاً این کار را انجام دادم. 50 نسخه می‌آمد که تجویزش یک دارو بود، دولت می‌گفت شما برو 50تا از این دارو را به داخل ایران بیاور؛ تا زمانی که می‌گذاشتند این‌طور دارو وارد کشور کنیم، ناصرخسرو جمع شده بود اما وقتی ممنوعیت‌هایی از سوی دولت ایجاد کردند و جلو کار ما را گرفتند، باز ناصر‌خسرو باز شد. گفتند به تعدادی که ما می‌گوییم، بیاورید و بیشتر نیاورید. کار ما پرثواب بود هر چند پرسود نیست.
*یعنی محدودیت‌های دولتی باعث شد از مافیای ناصرخسرو شکست بخورید؟
الان نمی‌توانم این‌طور بگویم؛ چون تنها ما در بازار نیستیم و شرکت‌های بسیاری در این بخش هستند. البته الان کار خاص اقتصادی من دیگر دارو نیست، ساختمان‌سازی است.
*شما کارخانه تولید دارویتان را فروختید. رفتید سراغ کار واسطه؛ یعنی سود و پول در تولید نبود. در حالی که سال‌ها رئیس بنیاد بودید که گردانندگی کارخانه‌های بزرگ را به عهده داشت.
الان تورم‌مان ساعتی شده تنها به این دلیل است که تولید نداریم؛‌طوری کردند که می‌گویند هر چه بخواهیم چین به ما می‌دهد. خب آقا این به چه دردمان می‌خورد؟ هر کالای چینی را خواستند توی مملکت ریختند. اگر فقط تحریم‌ها بود، شاید قابل حل بود. اما این هفت‌خوان رستم گشایش اعتبار برای ورود مواد اولیه سبب شد بخش خصوصی نتواند راه خودش را پیدا کند. یکی از مواردی که به تولید ضربه‌ کاری زد، بحث پرداخت نقدی یارانه‌ها بود. من در همان اولین سخنرانی اقتصادی دهه 60 که آقای هرندی در آن کمیته هفت‌نفره زمین دعوتم کرده بود، گفتم که چه حقی داریم بنزین را که متعلق به 40 میلیون نفر است به پنج میلیون نفر می‌دهیم و این عدالت نیست؛ لذا اینکه بحث حذف یارانه را مطرح کنیم و بگوییم قیمت را واقعی می‌کنیم اما طبقات بالا بتوانند این گرانی را تحمل کنند و مشکل را برای خودشان حل کنند، صحیح نیست. همان مثل قدیمی ماهی نده، ماهیگیری یادش بده؛ اگر آقایان حتی در مجلس خوب فکر می‌کردند و این تقسیم‌بندی اشتباه 50 درصد به مردم و 20 درصد دولت و 30 درصد تولید، را انجام نمی‌دادند شاید مشکل حل می‌شد. 80 درصد را به تولید می‌دادند و با بقیه 20درصد هر کاری می‌خواستند می‌کردند. در فلان روستا که 250 نفر دارد پنج تا کمباین می‌دادند؛ مشکل آبش را حل می‌کردند.
موقع پرداخت یارانه نقدی این‌طوری فکر کردند که مردم پول دست‌شان می‌آید باید کالایی باشد که بخرند. رفتند کالای چینی برای جذب نقدینگی مردم انتخاب کردند. در حالی که باید به بخش تولید داخلی پول تزریق می‌کردند و می‌گفتند تو تولید کن؛ بعد هم تضمین می‌کردند. یعنی مطمئن باش بازار فروش پیدا می‌کنی اگر نکردی ما خرید کالایت را تضمین می‌کنیم و مشتری اگر نیامد ما می‌خریم. حداقل با این شیوه تولید داخلی در همان سطح می‌ماند. این حرف‌هایم هم مال الان نیست. همان دهه 60 مثال‌های زیادی در این‌باره دارم که این کار را می‌کردیم. یک حرفی هست که در تاریخ بشر دولت‌ها بر اساس نیاز ملت‌ها به وجود آمدند. در تاریخ دولت قرار نبوده به جای ملت باشد. یعنی هم بیاید کشاورزی کند. هم صنعت را راه بیندازد. یا تجارت کند. از قدیم هم با آب طلا نوشتند که دولت تاجر خوبی نیست.
* اما همین کار را از دهه 60 کردید.
خب، یک اشتباهی در اوایل انقلاب شد. این استدلال بین مردم بود که فکر می‌کردند قدرت و ثروت یا دست حکومت بوده یا دست هزار فامیل و هر کسی به آن دستگاه نزدیک بود، تاجر و کارخانه‌دار خوبی شد.
* همان تهمت و بدبینی که ایجاد شد و بخش خصوصی ایران با این تهمت له شد؟
له شده بود؛ لذا قبل انقلاب آن بخش خصوصی درست و درمان خیلی فعال نبود؛ مگر این که وابسته بود. انقلاب که شد، همان داستانی شد که به طرف می‌گویند از پشت بام نیفتی می‌رود از آن طرف بام می‌افتد. یک مرتبه همه چیز دولتی شد. وزارت بازرگانی بزرگ‌ترین وزارتخانه شد. مثلاً یک آقایی تاجر فرش بود؛ به من گفت اگر امام را دیدی، به ایشان بگو چه بلایی سر ما آمده است. من همه این حرف‌ها را همان زمان در جلسه هیات‌دولت زده‌ام؛ گفت که با سرمایه خودش و مقداری هم وام و قرض گرفتن یک پارت فرش تهیه کردم برای صادرات و برده‌ام گمرک اما در گمرک گفته‌اند برو یک ماه دیگر بیا؛ هر قدر هم توضیح دادم که این فرش را با پول قرض خریدم و در این یک ماه باید سود پول بدهم و... به من گفتند برو وقت نداریم. نمی‌خواهی هم بردار فرش‌هایت را و برو. یک ماه بعد گفتند برو باز یک ماه دیگر؛ ماه سوم گفتند برو سه ماه دیگر؛‌در نهایت رفتم پیش جوانی که آنجا بود و گفتم اگر قرار نیست فرش صادر کنیم بگویید جنسم را بردارم و ببرم؛ پنج‌ماه هست بهره پول می‌دهم؛ طرف به من گفت که به ما گفتند (خنده) این تاجرهای زالو‌صفت را نه بزنید و نه بکشید؛ فقط مثل یک سوسک طاقباز بیندازید تا اینقدر دست و پا بزنند که بمیرند. حالا کارشناس‌های فرش‌شان هم برای صادرات دو دسته بودند. یک دسته که از صنعت فرش و فرش‌شناسی بی‌بهره بودند اما خب بچه مسلمان بودند. یک دسته هم اهل حق حساب بودند. من همان موقع در جلسه دولت گفتم که آقا توی این ملت که انقلاب کرده بازاری هم بوده است. بالاخره در این صنف فرش‌فروش 50تا آدم داریم که مطمئن باشیم آدم درست و حسابی هستند. بروید حداقل کارشناس فرش را از بین آنها انتخاب کنید که بتواند قیمت واقعی فرش ابریشم را تعیین کند. اینها را گفتم که بگویم در همین دوره بخش خصوصی در حال از بین رفتن بود اما از همان موقع این بحث بود که اقتصاد دولتی باشد یا ملتی؛ هفته دوم یا سوم وزارتم یکی از همین بحث‌های دولتی ملتی مطرح شد. 19 تا وزیر بودند؛ 9 نفر مدافع دولتی کردن بودند 9 نفر هم مدافع خصوصی‌سازی؛ رای من تعیین‌کننده بود. گفتم صبر کنید تا از امام مشورت بگیرم. یک راست رفتم جماران و به امام گفتم آقا من اقتصاددان نیستم.
* خب وزیر سپاه بودید.
بله؛ به امام گفتم من کتاب اقتصادی خواندم اما نرفتم دانشگاه اقتصاد بخوانم. حتی نرفتم حوزه تا اقتصاد اسلامی را بشنوم. اقتصاد اسلامی پای منبر شنیدم. اقتصاد روز را در کتاب‌ها خواندم و به همین دلیل به نظر شما کشاورزی و صنعت و تجارت دست مردم باشد یا دولت؟ امام گفتند (اشاره با زدن‌های مکرر به روی دست) کشاورزی، مسکن، تجارت و صنعت دست مردم باشد. امام مسکن را هم اضافه کرد. امام گفتند آقا زندگی مردم رادست کارمند ندهید. تا خواستم ادامه بدهم حاج‌احمد نگذاشت و گفت بیشتر از این می‌خواهی از امام جواب بگیری؟ خب الان 33 سال از انقلاب گذشته بروید و ببینید چند درصد از اقتصاد دست مردم است؟ وقتی می‌گوییم دست مردم است ببینیم چطور گیر دولت است؟ همین امروز یکی بخواهد مواد اولیه بیاورد، ببینید چه سیری را باید طی کند.
* و این سیر در دولت احمدی‌نژاد بیشتر شده است؟
بله؛ سخت‌تر شده است. بسیار سخت‌تر. الان دولت تجارت می‌کند؛ حتی وقتی هم واگذار می‌کند کار را درست نمی‌کند. سهام عدالت را بین اقشار کم‌درآمد بد توزیع کردند. اول باید 70 درصد سهم یک کارخانه را به بخش خصوصی می‌دادند و بعد 30 درصدش را مثلاً به کارگرها. اول آن 30 درصد را می‌دهند دیگر کسی رغبت نمی‌کند به عنوان بخش خصوصی برود آن 70 درصد را بگیرد.
آقای رفیق‌دوست این روایت شما، برای کسی که سیر عملکردتان را از دهه 60 تا الان مرور کرده باشد، کمی تعجب‌آور است. شما کسی بودید که مسوولیت مصادره اموال بخش خصوصی را در ابتدای انقلاب بر عهده گرفتید. حالا از کفش ملی گرفته تا شرکت بوتان؛ یعنی کارهایی که ضدیت کامل دارد با این حرف‌های که الان در حمایت از بخش خصوصی می‌زنید.
من 11 سال بعد انقلاب وارد بنیاد شدم. 10 سال سپاه بودم.
منظورم آن مسوولیتی است که چند ماه اول در مدرسه رفاه برای مصادره اموال بر عهده گرفتید.
هیچی؛ اصلاً من این مسوولیت را بر عهده نگرفتم. ابتدای انقلاب در مصادره مال هیچکس دخالت نداشتم. مدیر علوی بودم؛ همه کاری می‌کردم به جز همین کار. اما وقتی وارد بنیاد شدم، خب این مسائل بود. مثلاً همان اوایل ورودم به بنیاد یک مهندسی را دیدم که اموالش جزو اموال مصادره‌ای بود.. گفتم پرونده‌اش را بیاورند. دیدم من خیلی از پشت پرده‌های کسب مالش را نمی‌دانستم. او دوره‌ای به یکی از شاهپورها وصل می‌شود و قرارداد می‌بندد که 36 درصد از هر کارخانه‌ای که ایجاد می‌کند به اسمی که او می‌گوید واگذار شود. البته هیچ کدام از این اسم‌ها هم شاهپور نبودند. این قرارداد که منعقد می‌شود، بانکی برایش اوکی می‌شود؛ گمرک با او کاری ندارد. هشت‌تا کارخانه دارد و بعد انقلاب هم درمی‌رود. اوایل که در بنیاد بودم این عقیده را داشتم که بنیاد با حکم دادگاه مالک می‌شود و با حکم دادگاه هم ملکش را از دست می‌دهد. بسیاری از پرونده‌ها را فرستادم دادگاه و با حکم دادگاه، اموال افراد را به آنها برگرداندم. البته از ان طرف برخی اموال برگشتی را هم با حکم دادگاه، جلو برگشتش را می‌گرفتم. یک آقایی بود به اسم مهدی هرندی در کرمان؛ فردی که پرچم انگلیس بالای سر خانه‌اش بود. رضاشاه حتی وقتی می‌خواست فرار کند، چند روزی در خانه وی مخفی شد. خب اموال مهدی هرندی را مصادره کرده بودند. وارثش رفته بودند حکم گرفته بودند که اموال را به آنها برگردانند. در حالی که معلوم بود باید اموال مهدی هرندی مصادره شود.
مشکل دقیقاً همین تفکر است. چرا معلوم بود؟ چون طرز تفکر سیاسی‌اش با شما همخوانی نداشت باید اموالش را بدهد؟
نه؛ به طرز تفکرش کاری نداشتیم. به همین راحتی شعبه دولت انگلیس در ایران باشد؟ به همین راحتی؟ حرف طرز تفکر سیاسی نیست. طرف عامل انگلیس در ایران بود.
همین آقای هرندی تمام املاک منطقه را در اختیار گرفته بود. رسماً سفارت انگلیس در ایران بود. اما بسیاری از تجار بزرگ هم بودند که اموال‌شان مصادره نشد.
*شانس آوردند؟
نخیر. همین کارخانه‌های حاج‌میرزا عبدالله مقدم؛ چرا مصادره نشد؟
*خب چون خودش بخشی از نیروهای انقلابی بود.
نه؛ اتفاقاً قوم و خویشی هم با مقدم معروف داشت. خیلی از رفقای ما تاجرهای بزرگی بودند و اموال‌شان هم مصادره نشد. چون به دستگاه وابستگی نداشتند. البته ممکن است در مصادره‌ها اشتباهی هم شده باشد. حتی من، حکم برخی از همین حکام شرع که می‌شناختم‌‌شان را برای آقای محمدی گیلانی می‌فرستادم تا تایید ایشان را بگیرم. همان اوایل کار بنیادم، مثلاً می‌گفتم من دستور مصادره اموال را از سوی این آقا و آن آقا قبول ندارم و پرونده را دوباره برای آقای گیلانی می‌فرستادم.
*یک نوع تهدید سرمایه‌گذاری نبود که سبب شد سرمایه‌دارها اموال‌شان را بردارند و بیرون ایران سرمایه‌گذاری کنند؟ اگر داخل ایران می‌ماندند و کار می‌کردند بیشتر به نفع کشور نبود؟
شبیه کاری که ما در ایران انجام دادیم و انقلاب کردیم، در مصر انجام شده است. اما عده‌ای از همین دست اشخاص الان از مصر فرار کرده‌اند. (باخنده) الان برخی از مصری‌ها می‌خواهند الگوی ما را پیاده کنند. اکثر کارخانه‌هایی که اول انقلاب در اختیار نهادها قرار گرفت، اصلاً برای این بود که صاحبان‌شان از ایران خارج شده بودند و این کارخانه‌ها بی‌صاحب بودند. البته یک اقلیتی از این مالکان هنوز داخل ایران بودند. مثلاً طرف صرفاً برای بیماری و به‌طور عادی به خارج رفته بود و مشکل سیاسی نداشت و اموالش در این مدت مصادره شده بود.
*در این مدت، برخی از همین اموال مصادره‌شده به برخی چهره‌های خاص داده شد. هنوز در گزارش‌های کمیسیون اصل 90 گاهی می‌بینیم که اموال مصادره‌شده چطور غیر‌قانونی به فلان مسوول و مقام و آقازاده داده شده است.
نه نه؛ آنها مال بنیاد نبود؛ مال ستاد اجرایی بود که من نه مثبت و نه منفی در موردش حرفی نمی‌زنم. اما یک سند بیاورید که من با رانت یک کارخانه را به فرد خاصی داده باشم. بر اساس قانون مزایده بود. اما گاهی فلان کارخانه را به مزایده می‌گذاشتیم، کسی نمی‌آمد؛ با مذاکره می‌خواستیم بفروشیم کف قیمت را رعایت می‌کردیم.
*خودتان قبول دارید که برخی افراد از طریق همین اموال مصادره‌ای بنیاد به ثروت‌های بادآورده‌ای رسیدند؟

نه. ما همه کارمان با مزایده بود. چیزی را نبخشیدیم.
*از نگاه مردم نگاه کنیم. برخی دیدگاه منفی نسبت به بنیاد داشتند. هیچ وقت فکر نکردید اگر همه چیز قانونی بود پس چرا این دیدگاه منفی هم در بین مردم شکل گرفت؟
دو سه دسته بودند. یک گروه که مال‌باخته بودند و بیکار نبودند. مثلاً یک فردی بود به اسم مجید اعلم که بزرگ‌ترین شرکت‌های ساختمان‌سازی متعلق به او بود؛ قوم و خویش هم بود آنقدر در ایران عوامل داشت که اصلاً نمی‌گذاشت کسی سراغ خرید این شرکت‌ها برود. حتی در داخل بنیاد هم آدم داشت تا نگذارند کارها جلو برود. به همین دلیل خیلی‌ها را در بنیاد عوض کردم تا این دست را قطع کنم. از طرفی بیشترین دارایی بنیاد را سال 58 دولت موقت با یک مصوبه‌ای از دست بنیاد گرفت که این را مردم نمی‌دانند. یعنی تمام کارخانه‌هایی که امروز در سازمان صنایع ملی است، کارخانه‌هایی است که توسط دادگاه‌ها برای بنیاد مصادره شده بود اما دولت موقت به اسم صنایع ملی، آنها را از بنیاد گرفت و دولتی کرد. هنوز بنیاد به خاطر این اموال در حال دعواست و دادگاه؛ چون امام گفته این اموال دولتی نیست.
*بزرگ‌ترین این اموال دولتی که بنیاد به فکر پس گرفتنش هست، چیست؟
ایران‌خودرو، شرکت هواپیمایی آسمان، کشتیرانی آریا. همه این اموال متعلق به شاه بود. از آن مصادره‌های درست و درمان بود. (خنده)
*پس واقعاً اموال ملی هستند.
خیر؛ اموال شخص شاه بود نه مال دولت. اموال دولت ملی است. به همین دلیل این اموال باید به ما می‌رسید نه دولت و صنایع ملی؛ باید این اموال در بخش‌هایی که برای بنیاد در نظر گرفته شده هزینه شود.
*با همین اموال کنونی هم به هر حال دارایی‌های زیادی در اختیار بنیاد و اجرای احکام امام هست.
اسمش خیلی بزرگ است اما واقعاً اینقدرها هم که مردم فکر می‌کنند، خبری نیست. رهبری که سفر می‌روند، یک پای عمده‌ای که باید کار عمرانی بکند بنیاد و ستاد اجرایی است. رقم‌های عمده‌ای دستور داده می‌شود که هزینه شود.
*شما دهه 60 را مثال می‌زنید. مردم الان در سال 91 گرفتار تحریم‌ها شده‌اند. فاطمه هاشمی که به هر حال یکی از قطب‌های اصلی کمک به بیماران خاص است، موضوع تحریم‌ها و نامه به بان کی‌مون را وقتی مطرح می‌کند، تاکید دارد که تحریم شامل دارو نمی‌شود و اگر دولت تلاش می‌کرد می‌توانست از همین استثنا بودن دارو در تحریم‌ها استفاده کند تا تبادلات ارزی برای بخش دارو در خارج از ایران میسر شود. آیا این‌طور می‌توان تعبیر کرد که ما نمی‌توانیم الان کشور را مدیریت کنیم؟
ما الان برای دارو مشکل تحریم نداریم. اگر دولت تخصیص ارزی بدهد، حتی با وجود تحریم‌های بانکی مشکل دارو نخواهیم داشت. تحریم‌ها در برابر دارو مقاومتی ندارند. به صراحت بگویم الان مشکل دارو موضوع تحریم نیست. مشکل این است که دولت ارزش را محدود به چند قلم دارو کرده. اگر به ما اجازه واردات بدهند، دارو می‌آوریم. فقط مشکل تخصیص ارز دولتی را داریم و اینکه اصلاً بگذارند آن دارو وارد کشور شود. اولاً مدیریت ارز در این چند سال اخیر مدیریت درستی نبوده است.
*مصاحبه مطبوعاتی احمدی‌نژاد را گوش داده‌اید. جواب شما را داد. گفت مشکل تحریم است.
اصلاً قبول ندارم. تحریم تنها اثری که دارد، این است که کمی کالاها را گران می‌کند. والله هزار راه هست که از تحریم‌ها عبور کرد. می‌گویند نه، بیایند به دست من بدهند تا این کار را بکنم. هر چیزی می‌خواهند بگویند، تا من برایشان بیاورم. فقط نرخش بالا می‌رود. دنیایی که دنیای پول است، از پول نمی‌گذرد. هزاری هم که تحریم کنند، اقتصاد و پول راه خودش را پیدا می‌کند. مثل همین که الان هر کالایی بخواهیم هم به ایران می‌آید. کار راحت نیست اما زمان جنگ، ما محاصره نظامی بودیم. به سوریه و لیبی می‌رفتم و با کمک افسرهای سوری و لیبی به کشورهای بلوک شرق می‌رفتم و به نام این افسران اسلحه می‌خریدم. فقط به کشتی می‌گفتم به جای اینکه از تنگه امید نیک بروی، دور بزن برو خلیج فارس؛ ما نمی‌توانیم الان وضع را مدیریت کنیم.
*حرف از تحریم‌های جدی مثل نفت است. اگر فروش نفت را به شما می‌سپردند، می‌توانستید نفت را بفروشید؟
همین الان هم می‌توانم بفروشم. خودمان نفتکش‌مان را بیمه کنیم. مگر نمی‌توانیم. ببینید باید تهدیدها را به فرصت تبدیل کنیم.
*این حرف‌ها شعار است. دولت باید عملیاتی کار کند.
(عصبانیت) خیر من این کار را کردم و شد. بالا سرتان را نگاه کنید. (تابلوی پدر موشکی) این را پدر شهیدی برای من آورد. من رفتم با بدبختی از لیبی 10 تا موشک آوردم. هر یکی‌اش برای ما ارزش دنیا را داشت. اولین موشک را به همین شهید دادم و گفتم بروید بازش کنید و مهندسی معکوس کنید و بسازید. اگر الان ایران از لحاظ دفاعی خودکفاست، به دلیل آن محاصره نظامی است که 100 برابر بدتر از تحریم‌های امروز بود. دیگر از این واضح‌تر می‌خواهید حرف بزنم؟ ما یک پارت سیم ‌خاردار از یوگسلاوی خریدیم، سه سال در خاک آذربایجان ماند. سفیر شوروی پیش بشارتی قائم‌مقام وزارت امور‌خارجه می‌رود و می‌گوید کالای شما را آزاد کردیم. ما در آن شرایط جنگی توانستیم.
*منظورتان این است که اگر آن جنگ الان رخ می‌داد با این توان مدیریتی که به قول شما نمی‌توانیم تحریم را دور بزنیم، آیا آن را می‌باختیم؟
نه، حرف من را چرا عوض می‌کنید؟ می‌گویم امروز باید از این تحریم استفاده کنیم. در زمان جنگ کارخانه فولاد آلیاژی ساختیم و...
*پس مشکل کجاست؟
سوءمدیریت. عملکرد فردی. عدم استفاده از نخبگان.
*رک باشیم. شما هم مثل برخی دوستان‌تان معتقدید این دولت می‌تواند و انجام نمی‌دهد؟
سیستمش این‌طوری هست دیگر؛ به طوری که اگر یک وزیر، یک بار گفت نه، صبحش دیگر وزیر نیست (خنده).
*خودشان می‌گویند این هماهنگی راننده و سرنشینان اتوبوس است.
نه؛ خرد جمعی باید حاکم باشد. اقتصاددان‌ها را باید دعوت می‌کردند که آقا چه کار کنیم؟ اما دعوت نکردند.
*پس عمدی هست؟
عمدی که نباید باشد؛ عمدی نیست ان‌شاءالله. الان با افتخار از مسکن مهر می‌گویند. مگر مسکن‌سازی کار دولت است؟ نتیجه‌اش؟ یک گروهی بروند این مسکن مهر را که آنقدر بهش افتخار می‌شود آنالیز کنند. نمی‌شد این را مردم خودشان بسازند؟ چرا همین وام را نداد دست پیمانکار؟
*خب می‌خواست با این کارها برای شما اصولگراها محبوبیت جمع کند.
نه؛ کدام اصولگرا؟
*سال 84 با شعارهایی آمد که مردم را به سمت اصولگراها جذب کرد. این را که دیگر باید بپذیرید که طیف راست از مقبولیت شعارهای احمدی‌نژاد بهره‌برداری کرد.
نه، مگر احمدی‌نژاد اولش نگفت من راست نیستم و شماها خودتان را به من می‌چسبانید (خنده). خودش را که مستقل می‌داند. ببینید ما اصولگراها در برابر اصلاح‌طلب‌هایی از احمدی‌نژاد حمایت کردیم که می‌خواستند دست به براندازی بزنند.
*اصلاح‌طلب‌ها سال 84 می‌خواستند براندازی کنند!
از 76 که کارشان را شروع کردند به فکر براندازی بودند. شعارها و خیزش‌شان از همان موقع برای براندازی بود. البته همه‌شان نه؛ اصلاح‌طلب ولایی و اصلاح‌طلب برانداز داریم. حتی اسم می‌برم. اصلاح‌طلب ولایی مثل عارف، زنگنه، جهانگیری، عباس آخوندی و... اما گروه اصلاح‌طلبان بالاخره رفتارهایشان مشخص بود. حالا هم می‌بینید، گذاشتند و رفتند. الان رجبعلی مزروعی کجاست؟ با پسرش؟
*شاید به خاطر زندان مجبور به ترک ایران شدند؟
چطور وقتی ما زمان شاه مبارزه می‌کردیم از گزینه زندان نترسیدیم که در برویم و ایستادیم و زندانش را هم کشیدیم و با سربلندی بیرون آمدیم و انقلاب‌مان را هم کردیم.
اگر کسی وطنش و ملتش را دوست داشته باشد که نمی‌رود. از قضا آنهایی که ماندند و نرفتند زندان خیلی بر آنهایی که فرار کردند، ارجحیت دارند. هر چند اینها را هم قبول نداریم. همان موقعی که همکار بودیم با هم. یا در دولت بودیم. به هر حال یک طرز تفکر این نظام قبول دارد یک طرز تفکر هم قبول ندارد.
*اگر حالا نخواهم از واژه براندازی که شما گفتید استفاده کنم و محتاط‌تر باشم در استفاده از این کلمه، الان از توکلی تا سعیدی، یک تکیه کلام پیدا کرده‌اند که «ما علم غیب نداشتیم که احمدی‌نژاد این‌طور می‌شود و اگر می‌دانستیم این‌طور می‌شود 84 و 88 روی وی سرمایه‌گذاری نمی‌کردیم.» آقای رفیق‌دوست ...
من در هر دو دوره به ایشان رای ندادم. با شناخت هم به ایشان رای ندادم. 84 به هاشمی رای دادم و 88 هم به رضایی. البته با کاندیدا شدن هاشمی در 84 مخالف بودم و شاید دلیل انتخاب شدن احمدی‌نژاد، هاشمی بود. 88 هم می‌دانستم رضایی برنده نمی‌شود اما تکلیف بود شرکت کنم.
*چرا؟
ایشان دوره‌ای در بنیاد همکار من بود و من مدیریت ایشان را شناخته بودم. وقتی رئیس بنیاد بودم به ایشان و آقای ثمره‌هاشمی آتی‌ساز را داده بودم. من همان زمان مدیریت ایشان را قبول نداشتم. شهردار هم که شد کار ایشان را در شهرداری نمی‌پذیرفتم.
*شالوده این نپسندیدن چه بود؟
کار نمایشی‌اش بیشتر از کاری بود که برای مردم بشود.
حالا هم می‌گویم بخش‌هایی که ما فکر می‌کنیم درست نیست، ایشان قبول ندارد که درست نیست.
*سپاه به شدت روی جریان مشایی حساس است. شما در مصاحبه‌ای در سال 86 گفتید مطمئنید جریان مشایی در آینده سیاسی کشور جایی ندارد اما برعکس پیش‌بینی‌تان، الان هیچ فاصله‌ای بین مشایی و احمدی‌نژاد نیست.
فقط سپاه نیست که مخالف‌شان هست. الان همه مردم مخالف‌شان هستند. هنوز هم می‌گویم اینها در سیاست ماندگار نیستند. من از 11سالگی در سیاست هستم. تا روزی که این حکومت و ولایت هست، هر کسی در مقابلش حرکت کند‌، موج مردم آن را خواهد برد. بدنه بزرگ مردم با تمام ناراحتی‌ها و سختی‌ها گله و شکایت هم دارند اما اصل ولایت را قبول دارند. آنهایی که الان در کشور علیه این اصل نظام، خصوصاً اصل ولایت فقیه، فعالیت می‌کنند، مثل آدم‌هایی هستند که سوار قطار تهران- مشهد شده‌اند اما نمی‌خواهند مشهد بروند و بر خلاف مسیر حرکت قطار، از سر قطار به سمت ته قطار می‌دوند. آنها مجبورند آخرش در را باز کنند و به پایین بپرند. چون این قطار دارد به سمت مشهد می‌رود. به همین دلیل عمرشان کفاف نمی‌دهد. کسی که به این اصل ولایت عملاً (نه ظاهراً) معتقد نباشد، حذف می‌شود.
هر کسی اصل ولایت را قبول ندارد، نزدیک نیست. اینها با یک برنامه‌ای آمدند تا در دوره‌ای بردی کنند.
*پس چرا تا الان حذف نشدند اگر نیتشان این بود؟
کار بنده، جواب دادن به این سوال نیست. کار من حرف زدن است. این کار دیگران است. البته هر چیزی زمان دارد.
*یعنی اگر الان مدیر سپاه بودید، فشار می‌آوردید که این پاکسازی شود؟
با اگر که نمی‌توانم حرف بزنم. اما در جواب این سوال مثال بنی‌صدر و امام کافی است. امام 11 ماه صبر کرد. پس کشتیبان ملاحظاتی دارد. در زمان خودش نتیجه را نشان می‌دهد. من دلم می‌خواهد ایشان تا پایان دوره‌اش دوام بیاورد. اما نمی‌توانم پیش‌بینی کنم. اگر قرار باشد در برابر اصلی‌ترین خواسته مردم که اصل نظام است حرکتی کند، حذف می‌شود.
*این سوالات را به دلیل همان سابقه سپاهی‌تان می‌پرسم گروهی معتقدند کارهای احمدی‌نژاد و تقابلش با اصولگراها جنگ زرگری است که خب استدلال‌هایشان اصلاً قوی نیست. گروهی معتقدند احمدی‌نژاد پیش‌بینی می‌کند در سپهر سیاسی آینده ایران هیچ جایی ندارد یعنی بر خلاف هاشمی و خاتمی و حتی موسوی و کروبی، بعد از اتمام دوره‌اش امیدواری برای حضور در عرصه سیاسی ایران نخواهد داشت. بازی را تمام‌شده می‌داند و به همین دلیل در حال به هم زدن بازی است. روایت شما چیست؟
من با حکومت کردن ایشان مخالفم و آن را درست نمی‌دانم. نتیجه همانی است که شما می‌گویید. اما اگر زرنگ باشد- که می‌گویند خیلی آدم باهوشی است- باید موقعیت را درک کند. البته چون سیاست خارجی کشور دست رهبری است، ایشان همه سیاست‌های خارجی را مدیریت می‌کنند و کشتیبان ایشان است و به قول آقای هاشمی، ایشان بسیار باهوش است و هاشمی می‌گفت ایشان از من بسیار عاقل‌تر است. ایشان دارند کشور را مدیریت می‌کنند. ما اصولگراها اصل‌مان حرکت پشت سر رهبری است. نه در کنار رهبری و نه جلوی رهبری.
*و مسیر حرکت این دولت نسبت به این معیار شما؟
آنچه از پرده برون افتاد – البته در شعار یک چیز دیگر می‌گویند- حرکتی بود که مردم دیدند. می‌گویند آقا این معاون اول را بردار، مقاومت می‌کند. آقا با این وزیر اطلاعات مخالفت نکن اما...
*به حقش و اختیارش در قانون اساسی استناد می‌کند.
اصلاً اختیارات ولی فقیه در قانون اساسی نمی‌گنجد. امام هم چند بار از اختیاراتش که فراتر از قانون اساسی بود، استفاده کرد. آقا هم می‌تواند این کار را بکند. آقای احمدی‌نژاد یعنی نمی‌داند ریاست‌جمهوری‌اش با امضای آقا رسمیت پیدا کرده. آن متن تنفیذ ریاست‌جمهوری را نخوانده؟ رهبری اختیار دارد که صبح امضایش را از تنفیذ بردارد. پس چرا مقاومت می‌کند؟
*ادبیات مذهبی احمدی‌نژاد و نزدیکانش قوی است. موتلفه چقدر نگران یارگیری احمدی‌نژاد به استناد این ادبیات از بدنه مذهبی کشور است؟
ما معتقد هستیم در غیبت کبری، هر کس ادعای ارتباط با امام زمان کرد «و هو کذاب مفتری». راه رسیدن به امام زمان رهبری و مراجع تقلید است. آقای احمدی‌نژاد هم که با مراجع اصلاً کاری ندارد. می‌بینیم که با مراجع ارتباطی ندارد. الان اکثر مردم این خط‌کشی را دارند. البته احمدی‌نژاد کارهای خوبی هم کرده است.
*خب خدا را شکر یک اصولگرا از کارهای خوب احمدی‌نژاد هم گفت.
امیدواریم نیت این کارهای خوبش هم، فقط نیت ماندن در قدرت نباشد. به نظر من همه علاقه رهبری به تیم احمدی‌نژاد هم تنها این مبحث «عدالت اجتماعی» بود. اگر قدم‌هایی که احمدی‌نژاد در این بخش عدالت اجتماعی برداشت همین نیت اطاعت از رهبری بوده باشد که خدا اجرش دهد اما اگر به قصدهای دیگر باشد که فایده ندارد. اما اگر رو به روی رهبری بایستند مردم تشخیص می‌دهند. چرا مردم می‌گویند «احمدی‌نژاد رجایی؛ ول کن تو این مشایی»؟
*این همه انتقاد برای کسی که منتخب کل جناح راست بود؟ با این اوصاف چه تضمینی هست رئیس‌جمهور بعدی هم همین نشود؟
قانون اساسی گفته رئیس‌جمهور باید از میان رجال سیاسی مذهبی انتخاب شود. شورای نگهبان باید یک تعریف جامع‌تری راجع به این سه کلمه داشته باشد. منظور از رجال این است که مرد باشد؟ هر آدم ذکوری رجال نیست. رجال یعنی جوانمرد! اما سیاسی و مذهبی. آیا هر کسی که واجبات و مستحباتش را انجام داد و محرماتش را انجام نداد، مذهبی است؟ یا در این نظامی که در راس‌اش ولی فقیه است، مذهبی یک معنای دیگر هم پیدا می‌کند.
بنده معتقدم شورای نگهبان هم باید کسانی را تایید بکند که هم سیاست را بفهمد، هم مذهب را بفهمد، هم جوانمرد باشد. مردانگی او یکی از صفات بارز او باشد. از خودش بگذرد. از هوای نفسش بگذرد. من نباشد. اصلاً «من» یعنی چی؟ مردم هم به کسی رای بدهند که بدانند اگر رهبر به وی تشر زد، 11 روز نمی‌رود در خانه‌اش بنشیند.
*و دوباره گزینه از بین اصولگراها.
شاید در بین اصلاح‌طلب‌ها هم باشد. آن اصلاح‌طلبی که به ولایت معتقد است، اما خب در شیوه اداره مملکت نظری به غیر از نظر اصولگراها دارد. ما می‌شناسیم در بین‌شان. زیاد هستند.
*حتماً مثل همیشه نگاهتان فقط به عارف است؟
نه. بالاخره زیاد هستند. او واقعاً نمونه بارزش است. چون من یزد رفته‌ام. خب بابایش را دیدم که در خانه‌اش هیات داشت و صبح‌ها چایی می‌ریخت. حالا دکتر شده است و رئیس دانشگاه ولی ماهیتش عوض نشده است. عارف بچه مذهبی است. بچه مسلمان است. حالا او معتقد است که جامعه با این سبکی که من فکر می‌کنم بهتر است.
*نام رفیق‌دوست‌ها با مصداق‌هایی در ذهن مردم عجین است؛ ماجرای برادرتان. اختلاس 123 میلیاردی، فاضل خداداد و آن اعدام و بعدش هم تبدیل شدن حکم برادرتان به شش سال زندان. شما مسلماً دادگاه تخلف بانکی سه هزار میلیاردی را پیگیری کردید. چهره‌های اصلی حکم اعدام و حبس ابد گرفتند و ... می‌خواهم تفاوت برخورد قوه قضائیه آن دوران و این دوران را از زبان شما بشنوم. چطور می‌شود آن اختلاس که در زمان خودش بزرگ بود با یک اعدام و یک زندان شش‌ساله برادر شما ختم به خیر می‌شود اما این یکی ...
عجیب که بنده بارها می‌گویم، اولاً چیزی به نام اختلاس 123 میلیاردی وجود خارجی نداشت. یعنی در مقایسه با...
*هنوز آقای اژه‌ای تاکید می‌کنند...
اجازه بدهید. در مقایسه با این اختلاس سه هزار میلیاردی این حرف را می‌زنم. یکی از دو کار را باید بکنند. یا آن یکی سه میلیارد و 100 میلیون تومان بوده یا این را بگویند که 286866 هزار میلیارد تومان بوده است. یعنی در ماجرای ما، عملکرد گردش چهار حساب در طول 11 ماه را کردند اختلاس. در حالی که آن روزی که قضیه مطرح شد، در حساب بانک صادرات فاضل خداداد 5/6 میلیارد تومان بدهکاری وجود داشت. از این پول سه میلیارد و 400 میلیون تومانش در بانک ملی سعدی وجود داشت. که منتقل کردند و شد که سه میلیارد و 100 میلیون تومان. آن سه میلیارد و 100 میلیون تومان را من دارایی گرفتم. اولاً این موضوع به شخص بنده ربط نداشت. اما از من کمک خواستند و کمک کردم؛ و قبل از این جار و جنجال‌ها آن پول را هم گرفتیم که آن پول برای بانک صادرات 18 میلیارد تومان برگشته شده است. این یک موضوع؛ از طرفی آن زمان هی می‌گفتند که 123 میلیارد تومان، اگر یک دست کت و شلوار کنیم، چند تا خواهد شد. چند پرس چلوکباب می‌شود و... بعد هم من راجع به آن هم گفته‌ام که یک کتابی نوشته‌ام که بعد از مرگم فقط پخش و چاپ خواهد شد.
*یعنی آن دادگاه منصفانه نبود؟
نه. نبود. شما اگر می‌خواهید...
*این فشار چه بود؟ فشار سیاسی، افکار عمومی بود؟ چی بود که باعث شد خداداد به اعدام برسد؟
اگر می‌گفتند برای چه او را اعدام کردند، بهتر بود. من به او امان داده بودم که به ایران آمد؛ به همین دلیل رفتم پیش آقای محسنی‌اژه‌ای و به وی گفتم که در زمان پیغمبر یک سرباز امان داده بود، پیغمبر گفت شخص را آزاد کنند. من که از مسوولان نظام هستم و به وی امان دادم و آوردمش، می‌توانست که نیاید؛ البته او را هم با تهدید آوردم و راحت نیامد.
*به هر حال آمد.
خب به هر حال، آقای اژه‌ای بعد پرونده را گذاشت جلوی من. نمی‌توانم برای شما مخصوصاً که خانم هستید، بگویم که در آن پرونده چه خواندم. اگر من هم قاضی بودم، فاضل را به اعدام محکوم می‌کردم. نه به خاطر...
*خب حکم اعدام یا برای مفسد فی‌الارض بودن است یا مواد مخدر یا اقدام علیه امنیت...
این بخش را ضبط نکنید تا برای خودتان بگویم ...
*برای این موضوع اعدامش کردند؟
اصلاً حکمش بود ... ولی به آقای اژه‌ای اصرار کردم که علت واقعی‌اش را به مردم بگویید؛ چون اگر به بهانه اختلاس و اقتصاد اعدامش کنید،‌به اقتصاد مملکت ضربه می‌زنید. آقای هاشمی هم با من هم‌عقیده بود. البته این را هم بگویم خداداد بدهکار در حساب جاری بود که آن موقع قانونی نبود و خلاف قانون. البته الان قانونی است.
*پس چرا آقای اژه‌ای موافقت نکرد که به این اسم اختلاس نباشد.
از خود ایشان بپرسید.
پس، احتمال ندارد که 10 سال دیگر برگردند و به حکم این اختلاس نگاه کنند و روایتی شبیه به ماجرای شما بگویند؟ مثلاً حبس ابد دادند نه به خاطر اختلاس که به خاطر مسائل سیاسی تا از نگاه شما با آن سابقه، این جریان آریا فساد مالی دارد یا اینکه از فرصت‌ها استفاده کرده؟
هر دو. در همین دادگاه اختلاس اخیر، یک آقایی گفت که چرا ما را آوردید. بروید دایی من را بیاورید. من اولاً اعلام می‌کنم که با این دایی هیچ ارتباطی ندارم و این کار از آن شب توی فلان هتل که دایی من نشسته بود، شروع شد. خب. این را تا آخرش بالاخره رفت دیگر....
*اما تا آخرش نرفت...
می‌رود. عجله نکنید.
*فکر می‌کنید منتظرند که دوره تمام شود تا مثلاً به اتهام همان کسی که شما اشاره کردید، رسیدگی کنند؟
نمی‌دانم. من در مقامی نیستم که صلاح مملکت را تشخیص بدهم. من به درایت و کفایت آقا معتقد هستم و چون ایشان در جریان کارها هست همان را قبول می‌کنم.
مثال بزنم؛ وزیری که با ما در کابینه بود، روزی که امام حکم اعدام سلمان رشدی را صادر کرد در دولت به مخالفت پرداخت. گفت مگر ما نانوا هستیم که هر چه آقا پخت بزنیم در تنور؟ ما ریختیم به جانش و گفتیم آره. ما همه نانوا هستیم. امام آمده فرمان قتل سلمان رشدی را صادر کرده. خب، مردم چه حقی دارند که با این حکم مخالفت کنند؟ کجای این حکم غلط بود؟ که بیایند و بگویند که این حکم غلط است؟ مگر اینکه به آن جایگاهی امام دارد، عقیده نداشته باشند.
*بخش آخر، موضوع ورود سپاه به فعالیت‌های اقتصادی است. شما در گفت‌و‌گوهای قبلی‌تان اصرار دارید که نگویید کار اقتصادی و بگویید سازندگی اما ...
نه. کار عمرانی.
*الان وزارت نفت در اختیار سپاه است.
اصلاً این حرف دروغ است. چون آقای رستم قاسمی وزیر نفت شده، معنی‌اش این می‌شود که سپاه نفت می‌فروشد؟ نه.
من هنوز یک سپاهی هستم به شما با جرات می‌گویم که اینها اتهام است. فکر می‌کردم درآمد کارهای عمرانی قرارگاه خاتم‌الانبیا خرج معیشت سپاهی‌ها شده یا در درون سپاه خرج می‌شود اما اخیراً دو سمت در دو جا پیدا کرده‌ام، یکی مجمع خیرین مسجدساز و یکی یک جای دیگر شبیه همان ...
در مجمع خیرین مدرسه‌ساز فهمیدیم سپاه در این رشته کار خیلی زیادی می‌کند. فرمانده قرارگاه کوثر آمد کنار من نشست و گفت که ما از محل درآمد قرارگاه در این چند سال گذشته 1134 تا مسجد، غسالخانه، حمام و سایر احتیاجات مردم را احداث کرده‌ایم. شما وقتی می‌گویید اقتصاد، یعنی تجارت، صنعت، کشاورزی؛ اما سپاه حتی در خانه‌سازی خیلی ورود نمی‌کند.
*شواهد ناظران این را نمی‌گوید.
ببینید وقتی رستم قاسمی می‌خواست وزیر نفت شود، سراغ ایشان رفتم و گفتم همین کارهایی که شما می‌کنید ما هم در بنیاد می‌کردیم. ماهیتش هم همین بود. یعنی من شرکت‌های ساختمانی زیاد داشتم و در مناقصه‌ها بیشتر شرکت می‌کردم. مثلاً در زمانی که بنیاد بودیم بخش عمده تهران را ما لوله‌کشی گاز کردیم. گفتم آن موقع پول خیلی ارزش داشت،‌بنیاد مثلاً با رقم پیشنهادی معادل 77 میلیارد تومان برنده می‌شد و من کسی را مامور کردم و رفت دید که اگر ما برنده نمی‌شدیم، آن نفر قبلی ما مجموعه رقم پیشنهادی‌اش می‌شد 99 میلیارد تومان. یعنی در آن سال (72 یا 71) 22 میلیارد تومان به نفع مملکت بود که ما در مناقصه شرکت کردیم. با وجود این من گفته بودم که ما نیامده‌ایم نان مردم را قطع کنیم.
*ولی مردم این‌گونه فکر کردند که چون بنیاد هست، می‌توانست این مزایده را ببرد.
نه. ارزان‌تر پیشنهاد می‌کردیم. به همین دلیل می‌بردیم.
*رقم کمتر پیشنهاد می‌دادید، چون امکانات دولتی در اختیار داشتید و هزینه‌هایتان کمتر می‌شد.
اتفاقاً در مورد گازکشی تهران، ما دو شرکت بودیم. وسط کار شرکت گاز آمد، کارشناسش را آورد و لوله‌کشی ما را تایید کرد و آن یکی کار را هم گرفتند و دادند به ما و گفتند کار آنها ایمن نیست و سرهم‌بندی کردند. داشتم این را می‌گفتم که رفتم پیش رستم قاسمی و به او گفتم که یک وقت تو جای مردم نباش. گفت اتفاقاً تصمیم گرفتیم که در هر پروژه‌ای که بخش خصوصی می‌تواند شرکت کند، ما شرکت نکنیم مگر جایی که پیمانکارهای خارجی می‌آیند و پیمانکار داخلی ما توان ندارد؛ لذا یک سقف هزار میلیارد تومان گذاشتیم. اگر برنده شدیم، در مقایسه با خارجی‌ها می‌گیریم. اگر نه خارجی برنده می‌شود. اما زیر آن را بگذاریم مردم شرکت کنند. خب، این کار اقتصادی است؟
*ببینید در مجلس بارها در کمیسیون انرژی حرف از این شد که شرکت‌های اقتصادی سپاه کار را که می‌گیرند با واسطه می‌دهند به بخش خصوصی داخلی؛ این یک انتقاد صریح است که به آنها وارد است که واسطه شده‌اند تا درآمدی کسب می‌کنند.
اصل این کار، کار بدی نیست.
*این رانت نیست؟
اجازه بدهید. ما هم در یک موسسه دیگری گرفتار یک موضوعی هستیم که ایران‌خودرو هم گرفتارش است. شاید 70 درصد قطعات ایران‌خودرو را خودشان نمی‌سازند. مردم می‌سازند. ایران‌خودرو آمده و به زور یک عده‌ای از اینها را جمع کرده و گفته هزینه اینکه من بیایم این 70 قطعه را از این 700 سازنده بگیرم برایم بیشتر از این است که شما بیایید و محور بشوید. این 700 کارگاه به شما وصل شوند و شما جمع کنید و به من بدهید. یعنی برای او اقتصادی‌تر است. مثلاً سپاه می‌آید مزایده اتوبان تهران - کاشان را برنده می‌شود. حال دو راه دارد؛ از صفر تا 100 را باید خودش انجام دهد. یا کار را تقسیم کند.
این کاملاً در همه جای دنیاست؛ و اصلاً یک اصل است. که کسی که...
*در همه جای دنیا به جای همین توصیفی که شما می‌گویید بخش خصوصی کارفرمای اصلی است.
ببینید مطمئن باشید که آنجایی که بخش خصوصی می‌آید سپاه وارد نمی‌شود.
*اما گفته می‌شود در مزایده مخابرات این‌طور نشد.
ولی باز دیدند که کارشان درست بوده. مجلس هم تایید کرد که کار سپاه درست بوده؛ یعنی نه ارزان خریده نه جای کسی آمده و پیشنهادات‌شان از آنها کمتر بوده است.
*البته گزارش آن تحقیق بیرون نیامد همه این روایت‌ها بیانگر این است که سپاه از دوره هاشمی وارد مباحث اقتصادی شد آیا این نقطه ضعف سپاه است یا نقطه قوت؟
هر زمان که شما واژه اقتصادی را برداشتید، من جواب می‌دهم. جنگ که تمام شد، آقای هاشمی رئیس‌جمهور شد.
*از دوره سازندگی بگذریم.
نه، اجازه بدهید. مگر نمی‌گویید دوره هاشمی؟
*هاشمی فضا را باز کرد و خاتمی بیشتر؛ یعنی دوره خاتمی سپاه کاملاً به سمت تاسیس شرکت‌های اقتصادی رفت.
بگذارید بگویم. بنده کسی بودم که برای جنگ انبوهی از ماشین‌های راه‌سازی را برای دفاع از مملکت خریده بودم و به سپاه داده بودم. خب من از شما سوال می‌کنم، اینها چه کار کنند؟ بفروشند؟ خاک بخورد. ربطی به آقای هاشمی ندارد. همین الان که شما صحبت می‌کنید، شهرداری تهران خیلی گشت که بعد به آن نگویند که چرا پروژه را به سپاه دادید اما در نهایت تونل صدر و پل دو طبقه را کی می‌سازد؟ چرا؟ چون توان این را دارد که 24 ساعت سه شیفت هشت ساعته کار کند و قیمتی هم که به شهرداری داده است ظاهراً 10،12 درصد از قیمت دیگران کمتر بوده است.
از نمد فعالیت اقتصادی سپاهی را کلاهی نیست. واقعاً نیست. با این چیزی که من به شما گفتم، همه سوال اصلاً به قول طلبه‌سالبه سابق به انتفاء موضوع است. حالا دشمن هر چیزی می‌خواهد، بگوید. تا حالا در کنگره آمریکا شنیده بودید که یک کسی بگوید چرا فلان ژنرال فلان کشور را ترور نمی‌کنید. شنیده‌اید؟ چرا فقط آمدند و گفتند فرمانده‌های سپاه چرا ترور نمی‌شوند؟ چرا قاسم سلیمانی را ترور نمی‌کنید. چون در آن راه زورشان نمی‌رسد، این جور می‌خواهند سپاه را مورد تعرض قرار دهند. چند روز پیش یک مراسمی بود گفتم که سپاه یک ویژگی باید داشته باشد. همه افراد سپاه باید فدایی ملت و رهبری باشند. نباید هیچ گرایش سیاسی غیر از این داشته باشند. امام فرمود اگر سپاه نبود، کشور نبود، من هم امروز عرض می‌کنم که اگر امروز هم سپاه نباشد، کشور نیست.
*آقای یونسی گفت‌وگویی با ما انجام داد و می‌گفت در شرایط بحران اقتصادی، جلو 100 شرکت زیرمجموعه اطلاعات را که در واقع کار اقتصادی می‌کردند، گرفتم.
آن موقع، آقای یونسی به من هم گفت. ایشان من را دو دفعه دعوت کرد و در این‌باره مشورت خواست. حضور وزارت اطلاعات در مسائل اقتصادی برای رصد کردن لازم بود. الان هم لازم است. اما اینکه بخش عمده‌ای از وزارت اطلاعات کار اقتصادی کند، خب درست نبود. آقای یونسی جلو این غلط‌ها را گرفت. والا الان هم شرکت دارند، مبادلات هم دارند. در همان کار هم سربازان گمنام امام زمان کارشان را انجام می‌دهند و البته گروه‌های مختلفی را که می‌خواهند به اقتصاد ضربه بزنند، می‌گیرند. ولی سپاه در این کارها نیامد. سپاه حتی کارخانه‌هایی را که داشت و آن زمان ما لازم داشتیم به مردم واگذار کرد. کارخانه‌های صنایع غذایی‌اش را که آن موقع ما برای جبهه نیاز داشتیم.
*سوال آخر؛ برگردیم به همان موضوع شروع گفت‌و‌گو. شما به هر حال خودتان روی داروهای خاص کار می‌کنید. گاه با شهروندانی سر و کار دارید که حاضرند برای اجاره خانه‌شان فعلاً کلیه‌شان را بفروشند برای اینکه دو ماه خرج زندگی‌شان بگذرد. نمی‌خواهم احساسی حرف بزنید. می‌خواهم مدیریتی صحبت کنید، مردم مستاصل چه باید کنند؟
یک آقایی قبل از شما اینجا بود. ایشان می‌گفت دو ماه پیش رفته‌ام روغن نباتی هفت هزار تومان خریده‌ام. دیشب رفتم 27 هزار تومان خریدم. من کاری به فروش کلیه ندارم. افردا معدودی که این کار را می‌کنند. ولی یک واقعیتی است که طبقات حقوق‌بگیر در این چهار، پنج ماهه درآمدشان هیچ افزایش پیدا نکرده است. کارمندهای من که اینجا کار می‌کنند میانگین حقوق‌شان 500 هزار تومان است که اگر باشد. این یک‌مرتبه خرج زندگی‌اش چهار برابر شده است. این همان حرفی است که امروز همه با دولت، با رهبری، با مجلس، با همه نظام دارند. که آقا تا کی؟ چرا؟ من هم با شما هم عقیده‌ام که باید به سرعت برای این وضع نابسامان موجود همه فکر کنند.

اشتراک گذاری :
ارسال نظر