بورس‌نیوز، قدیمی ترین پایگاه خبری بازار سرمایه ایران

      
شنبه ۱۰ فروردين ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۴
کد خبر : ۹۲۴۳۸
وزیر اقتصاد در مراسم آغاز به کار رسمی معاملات بورس انرژی از ۶ برابر شدن ارزش بازار بورس تهران گفته بود. شما چنین مسئله ای را تایید می‌کنید؟
البته من تنها در مورد عملکرد سال ۹۱ می‌توانم اظهار نظر کنم ولی به هر حال ۶ برابر شدن بازار بورس آن هم در کشوری که مشغول خصوصی سازی است بعید به نظر می‌رسد که چنین اتفاقی در طول یک سال اتفاق بیفتد ولی به هر حال می‌بایست برای نفی این ادعا از اعداد و ارقام استفاده کرد. آمار و ارقام چیز دیگری را بیان می‌کند به طوری که ارزش بازار بورس در تاریخ پنجم فروردین ۹۱ برابر با ۱۷۳ هزار میلیارد ریال بوده است. در تاریخ ۱۹ اسفندماه ۹۱ ارزش جاری سهام بورس تهران رقمی حدود ۲۰۷ هزار میلیارد ریال را نشان می‌دهد. 

مقایسه این دو رقم نشان می‌دهد که بازار بورس تهران در سال جاری علیرغم پذیرفته شدن شرکت‌های بزرگی مانند پالایشگاه های نفت و شرکت‌های دولتی دیگر شدیداً می‌بایست افزایش پیدا می‌کرد نه اینکه شاهد رشد ۲۶ درصد باشد. از طرف دیگر خود مسئله ارزش بازار سهام به ریال آن هم در کشوری که برای چندین سال دارای نرخ تورم دو رقمی است مبنای مقایسه ای درستی نیست زیرا کنفدراسیون بورس‌های اوراق بهادار ارقام خود را به دلار محاسبه می‌کند. حال اگر نرخ مبادلاتی دلار را در نظر بگیریم که البته نرخ مبادلاتی با نرخ آزاد فاصله زیادی دارد، چنین امری نمایانگر این است که ارزش بازار بورس ایران به دلار علیرغم پذیرفته شدن شرکت‌های بزرگ نه تنها افزایش پیدا نکرده است بلکه شدیداً کاهش پیدا کرده است.

این رقم از ۱۵۹ میلیارد دلار در ابتدای سال ۹۱ به ۸۲.۶ میلیارد دلار کاهش پیدا کرده و عملاً می‌توان گفت از نقطه نظر بین‌المللی این رقم درست نیست، متأسفانه در شرایط جاری می‌بینیم که ارقام غیر منطقی زیادی از سوی دولت‌مردان ارائه می‌شود. به طور مثال چندی پیش معاون وزیر راه و شهرسازی گفته بود در سال جاری ۲۹ هزار کیلومتر آزاد راه ساخته‌ایم. طبیعی است که چنین کاری حتی در بزرگ‌ترین اقتصاد جهان یعنی آمریکا هم امکان پذیر نیست و اگر هم چنین اتفاقی افتاده است این آزادراه‌ها کجا هستند که ما آن‌ها را نمی‌بینیم؟

نکته قابل اهمیت دیگر، این است که ده شرکت بزرگ پذیرفته شده در بورس در تاریخ ۵ فروردین سال 91 شامل شرکت‌های مخابرات، ارتباطات سیار، مس، فولاد مبارکه، پتروشیمی مارون، سرمایه گذاری قدیر، گل گهر سیرجان، نفت و گاز پارسیان، چادرملو و فولاد خوزستان بوده‌اند که فقط این‌ شرکت ها با ارزشی برابر ۷۰۴ هزار میلیارد ریال، به تنهایی ۴۰ درصد از بازار بورس تهران را تشکیل می‌دهند، این یعنی ده شرکت اول بورس تهران اساساً دولتی هستند.

در هیچ کجای دنیا این‌گونه شرکت‌ها را که نه تنها مدیرعامل بلکه اعضای هیأت مدیره آن‌ها را هم وزیر مربوطه تعیین می‌کند را خصوصی نمی‌دانند و اصولاً این شرکت‌ها با ترکیب سهامداری که دارند نمی‌توانند در بورس پذیرفته شوند ضمن اینکه مابقی شرکتها نیز دولتی هستند و نمی‌توان آن‌ها را خصوصی به حساب آورد. 

شرکت‌ها در سایر بورس‌های جهان برخلاف بورس ما سود نقدی رابین سهامداران تقسیم نمی‌کنند. بر پایه آخرین اطلاعات منتشر شده ۱۵۸ هزار میلیارد ریال سود به صورت نقدی به سهامداران پرداخت شده است، این بدان معنی است که این مقدار پول از بورس خارج شده است. سودی که در سرمایه گذاری‌های مجدد در توسعه شرکت‌ها به مصرف می‌رسد، مشمول مالیات نمی شود ولی سودی که به صورت نقدی پرداخت می‌شود مشمول مالیات‌های سنگین است. 
به طور مثال شرکت اپل که به عنوان دومین شرکت بزرگ بورس نیویورک پس از شرکت نفتی اگزون موبیل دارای ارزش بازاری حدود ۳۲۰ میلیارد دلار است از ابتدای تاسیس تاکنون هیچ گاه مبلغی به صورت سود سهام به سهامداران خود پرداخت نکرده است. یکی از دلایل رشد این شرکت و رسیدن به مقام دوم بزرگ‌ترین بورس جهان نتیجه اجرای این‌گونه سیاست‌ها بوده است. 

شرکت بزرگ مایکروسافت نیز هیچ گاه سود نقدی پرداخت نکرده و اخیراً سودی کمتر از ۵ درصد از سود کل شرکت را به صورت نقدی به سهامداران داده است در مورد سایر شرکت‌ها نیز فقط ۵ الی ۱۰ درصد از سود خود را به صورت نقدی پرداخت می‌کنند. در حالی که در بورس تهران در سال جاری ۷۲ درصد را به عنوان سود نقدی پرداخت شده که از دلایل عدم رشد آن است. این مورد هم از دلایلی است که ارزش بازار سهام ایران علیرغم پذیرفته شدن شرکت‌های بسیار بزرگ مانند پالایشگاه‌ها در سال جاری رشد چندانی نداشته است. 

همان‌گونه که شما اشاره کردید شرکت‌های بزرگ پذیرفته شده در بورس دولتی هستند. چرا بخش خصوصی به بورس روی خوش نشان نمی‌دهد؟ 
موضوع کاملاً روشن است، در دیگر کشورها پذیرفتن شرکتی در بورس یک کشور که در مواقعی در بورس چند کشور عرضه می‌شود تقریباً یک تبلیغ رایگان برای آن شرکت است ولی در بورس ایران به این دلیل که معافیت مالیاتی قابل توجهی برای شرکت‌ها در نظر نمی‌گیرند و سهام آن شرکت‌ها را برای دریافت تسهیلات از سیستم بانکی به عنوان وثیقه نمی‌پذیرند. همچنین به آسانی نمی‌توانند با این شرایط دشوار موجود اقدام به انتشار اوراق مشارکت بکنند. بنابراین چه دلیلی وجود دارد که این شرکت‌ها وارد بورس شوند زیرا عملاً انگیزه ای برای این کار ندارند و جز درد سر چیزی عاید شرکت‌ها نمی‌شود. 

آیا بورس اوراق بهادار نظارتی بر فعالیت‌های شرکت‌های پذیرفته شده در بورس دارد. گزارش‌های بسیاری در مورد سوء مدیریت یا پرداخت غیر قانونی منابع مالی هنگفت به نهادها و افراد خاص وجود دارد. نظر شما در این باره چیست؟
این مسئله کاملاً درست است البته هر چند در گذشته نیز انجام می‌شد ولی بورس پس از پایان مدیریتی که تا سال ۷۶ در رأس کار بود، دیگر کنترلی بر روی شرکت‌های پذیرفته شده و دفاع از منافع سهامداران جزء ندارد؛ و دیگر حتی نمایندگان بورس بعضاً در مجامع شرکت‌های بزرگ بورسی شرکت ندارند.

به طور مثال در نیمه اول دهه هفتاد یکی از شرکت‌های وابسته به بنیاد مستضعفان مبلغی را به یک بنیاد خیریه پرداخت کرد، طبیعتاً این مبلغ بدون کسب اجازه از مجمع و یا سهامداران خرد صورت گرفته ولی اصرار دبیر کل وقت بورس به گونه ای بود که فشار وارده از سوی سهامداران جزء آن چنان زیاد شد که شرکت مربوطه ناچار به پس گرفتن آن مبلغ شد. زیرا آن مبلغ، پولی بوده که به عنوان سود می‌بایست به سهامداران پرداخت می‌شد نه به یک بنگاه خیریه، و نمی‌توان از جیب سهامداران جزء این کار را انجام داد. به موازات آن میزان کنترل به تدریج کاهش پیدا کرد و در حال حاضر و در زمان مدیریت فعلی این مسئله نیز تشدید شد به طوری که من به علت اینکه از سال ۷۰ تا ۷۶ به عنوان رئیس اداره مطالعات و بررسی‌های اقتصادی بورس تهران بوده ام، چندین بار این موارد را به صورت شفاهی و مکتوب به اطلاع مدیر عامل فعلی بورس اطلاع دادم ولی هیچ‌گونه واکنشی انجام نشد. 

تذکر دادم که چه اتفاقاتی در فولاد مبارکه در حال رخ دادن است اما عملاً این افراد این موارد را پیگیری نکردند و بنا به دلایلی که حتی می‌تواند فساد مالی به همراه داشته باشد این پیگیری انجام نشد. یا در مورد فولاد خوزستان نیز همین مسئله حاکم است، برای تبلیغاتی که به نفع مدیر عامل آنجا صورت می‌گیرد هزینه های بسیار زیادی به یک روزنامه اقتصادی خاص پرداخت می‌شود، طبیعتاً این مبلغی است که از جیب سهامداران جزء پرداخت می‌شود که نه از نظر شرعی و نه قانونی قابل قبول است.

نهادهای نظارتی می‌بایست این‌گونه موارد را پیگیری کنند، در گزارش‌هایی که موجود است تخلفات گسترده در فولاد مبارکه و فولاد خوزستان با ذکر مدرک و دلیل در اختیار مقامات بورس گذاشتم ولی هیچ گوش شنوایی وجود نداشت. بنابراین متأسفانه نظارتی بر این‌گونه کارها وجود ندارد. 

گویا شما یکی از مدیران سابق فولاد مبارکه بوده‌اید. می‌توانید این انحرافات را نام ببرید؟
مسائل مرتبط با صنایع استراتژیک مانند فولاد، پتروشیمی و ساخت زیربناهای توسعه را که در هشت سال اخیر به آن‌ها توجه نشده را پیگیری می‌کنم. به طور خلاصه به موارد مربوط به فولاد سازی اشاره می‌کنم. مثلاً در فولاد مبارکه؛ ساخت مجتمع فولاد اسفنجی بدون در نظر گرفتن مواد اولیه آن، تأخیر ۳.۵ ساله در زمینه اجرای افزایش تولید کارخانه فعلی تا ۷.۲ میلیون تن در سال، خرید سهام فولاد هرمزگان به جای طرح‌های توسعه شرکت، دادن اطلاعات غیر شفاف و نادرست به سهامداران جزء، دادن اطلاعات نادرست به مجامع عمومی سالیانه و رسانه‌ها. 

در مورد فولاد خوزستان اطلاع زیادی ندارم ولی در شگفتم که چگونه با وضعیت مالی مناسب و تکلیف قانون این شرکت اجرای طرح‌های توسعه و یا ساخت نیروگاه ۵۰۰ مگاواتی را هم چنان به حالت تعلیق درآورده است. 

بورس اصولاً برای تأمین منابع مالی پروژه های بزرگ یا اجرای طرح‌های توسعه شرکت‌ها است ولی ما چنین رویه ای را در بورس تهران نمی‌بینیم. علت این امر در چیست؟
این امر صحیح است که بورس برای تأمین مالی پروژه‌ های بزرگ و مهم شرکت‌های بزرگ به وجود می‌آید. میزان پرداخت سود نقدی به سهامداران چیزی حدود هفتاد و دو درصد بوده است، این منابع به جای اینکه در درون آن شرکت‌ها بماند و ساختار مالی آن‌ها را بهبود ببخشد روانه بازار شده و در نهایت طرف تقاضا را بالا برده و یک موج جدید تورمی ایجاد می‌کند. در همه جای دنیا شرکت‌هایی به نام بانک‌های سرمایه گذاری وجود دارند، ما چون قانونی در این زمینه نداریم نهادها یا شرکت‌هایی را به عنوان تأمین سرمایه به وجود آورده‌ایم که تنها کاری که انجام می‌دهند افزایش هزینه انتشار اوراق بهادار است. اکثر این اوراق بهادار (اوراق مشارکت فعلی) متعلق به نهادهای دولتی هستند که تضمین باز پرداخت آن با دولت است و بیش از تاسیس شرکت‌های سرمایه گذاری این اوراق نیز منتشر می‌شد.

وظیفه این شرکت‌ها طراحی اوراق بهادار جدید است که اطلاعی در این مورد ندارند و نه با آن آشنا هستند و کسانی که این شرکت‌ها را اداره می‌کنند در این حد نیستند که وارد این‌گونه مسائل شوند. مثلاً اوراق مشارکتی که برای معتبرترین نهاد اقتصادی یعنی وزارت نفت از مجموع ۵ هزار میلیارد ریال اوراق منتشر شده فقط ۲ هزار میلیارد ریال آن فروخته شده که ۲۰ درصد آن بایستی در اختیار بانک باقی بماند. 

با توجه به اینکه به مدت ۶ سال در بورس تهران فعالیت کرده‌اید برای افزایش نقش بورس و به طور کلی بازار سرمایه در اقتصاد ملی چه باید کرد؟
طبق مطالعاتی که در مدت زمانی که در بورس بوده‌ام، انجام گرفته، سهم بازار سرمایه در تأمین منابع مالی مورد نیاز سرمایه گذاری‌های جدید بین ۵۵ تا ۶۰ درصد نوسان داشت، یعنی مابقی یا استفاده از سود بانکی بود و یا از طریق سود آن شرکت تأمین شده است. در کشورهای تازه صنعتی شده مانند مالزی، ترکیه و ... این نسبت بین ۲۵ تا ۳۰ درصد است. در حال حاضر آماری از میزان اوراق مشارکت فروش رفته وجود ندارد، افزایش سرمایه در بورس نیز رقم قابل توجهی نیست. باید به این نکته اشاره کنم که در هیچ کجای دنیا از طریق افزایش سرمایه اقدام به تأمین منابع مالی شرکت‌ها نمی‌کنند بلکه از طریق انتشار اوراق بهادار این کار را می‌کنند. در ایران و با یک حساب سر انگشتی و با فرض اینکه ۵۰ درصد از اوراق مشارکت منتشر شده به فروش رسیده است ما دارای یک نسبت ۳ تا ۴ درصد هستیم. خوب طبیعی است که این وضع نمی‌تواند دوام بیاورد.

در رابطه با فساد مالی و استفاده از اطلاعات شرکت‌ها توسط افراد، سخنان فراوانی گفته می‌شود آیا امر صحت دارد.
این مسئله در گذشته نیز در مقیاس کمتری وجود داشت، زیرا آن زمان بورس تهران بورس کوچکی بود. هر چند اکنون ارزش تمام شرکت‌های پذیرفته شده چیزی حدود ۸۰ میلیارد دلار است و این میزان ارزش برابر ارزش سهام شرکت سابیک عربستان است که در بورس عربستان و سایر بورس‌ها عرضه شده است. به عبارتی بورس تهران هنوز بسیار کوچک است و حتی رسانه های مالی و اقتصادی جهان آمار و اطلاعات بورس‌های امیر نشین هایی مانند قطر، ابوظبی، دبی، عربستان را منتشر می‌کنند ولی از بورس تهران نامی برده نمی‌شود. 

گستره این سوء استفاده‌ها با توجه به افزایش ارزش بورس افزایش پیدا کرده است و در مواردی نهادهای نظارتی نیز برخوردهایی هم انجام داده‌اند. در ایران به خاطر همین گونه رفتار اعتماد مردم را از دست داده‌ایم و نمونه آن کاهش ارزش بورس در روزهای پایانی سال ۹۱ است. این موضوع را نیز باید در نظر گرفت که نهادهای اطلاعاتی ما دانش و تخصص کافی در این زمینه‌ها ندارند و شاید این‌گونه مسائل در اولویت کاری آنان قرار نمی‌گیرد.
اشتراک گذاری :
ارسال نظر