فعالسازی مکانیزم ماشه؛ پایان دیپلماسی یا آغاز عصر انتخاب؟

بورس نیوز:
فعالسازی مکانیزم ماشه علیه ایران، در ظاهر بازگشت دوباره به تحریمهاست. اما در واقعیت، این تنها یک ابزار فنی در نظام حقوق بینالملل نیست؛ بلکه نشانهای است از رسیدن به پایان یک دورهی بلاتکلیفی ژئوپلیتیکی.
دورهای که در آن، ایران همزمان میتوانست با غرب وارد مذاکره بماند و با شرق تجارت کند، بهنظر میرسد به نقطهی تصمیمگیری نهایی نزدیک شده است.
مکانیزم ماشه (Snapback Mechanism) در چارچوب قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت تعریف شده و به اعضای باقیمانده در برجام، از جمله فرانسه، آلمان و بریتانیا، اجازه میدهد در صورت نقض تعهدات هستهای ایران، تمامی تحریمهای پیشابرجام را بدون نیاز به رأیگیری جدید بازگردانند. بر اساس گزارش اختصاصی رویترز (Reuters,March ۱۳, ۲۰۲۵) کشورهای اروپایی به ایران تا پایان تابستان فرصت دادهاند تا به تعهدات برجامی بازگردد؛ در غیر این صورت، ماشه فعال خواهد شد.
براساس گزارش رسانههای غربی، اروپا اکنون ایران را نهتنها بهخاطر سطح غنیسازی، بلکه بهعنوان شریکی دیپلماتیک نامعتبر میداند. همچنین ایران نیز معتقد است غرب برخلاف گزارشهای اژانس بین المللی انرژی که بارها اعلام کرده است هیچ گونه شواهدی مبنی بر تلاش ایران برای ساخت سلاح هستهای پیدا نکرده است، میخواهد از مکانیسم ماشه برای اعمال فشار بر ایران بهره ببرد.
روزنامه گاردین در گزارشی در تاریخ ۴ ژوئیه ۲۰۲۵ نوشت: «تهران اکنون اعتماد چندانی به کشورهای اروپایی ندارد؛ آنانی که زمانی نقش کلیدی در میانجیگری توافق هستهای ایفا میکردند. (The Guardian, July ۴, ۲۰۲۵) این اظهارات نشان از عبور اروپا از فاز «مهار»، به مرحلهی «انزوای فعال» دارند. انزوایی که اثراتش فقط سیاسی نیست، بلکه بهزودی بازارهای ایران را نیز لمس خواهد کرد.
ماشه و بازار؛ اقتصاد زیر سایه تهدید روانی
واقعیت این است که فعالسازی مکانیزم ماشه، در سطح تحریمهای عملی، تحول قابلتوجهی ایجاد نمیکند. اغلب نهادهای اقتصادی ایران، سالهاست که تحت تحریمهای یکجانبهی آمریکا قرار دارند. بنابراین، چیزی برای «تحریم دوباره» باقی نمانده است. اما این مسئله ظاهراً فنی، نباید باعث نادیده گرفتن اثر روانی و سیگنالدهی سیاسی این رویداد شود.
کشوری مانند امارات متحده عربی، که در سالهای اخیر عملاً درگاه مالی غیررسمی ایران محسوب میشد، ممکن است در مواجهه با بازگشت تحریمهای سازمان ملل، مسیر خود را بازبینی کند.
تأمین دلار، کانالهای حواله، و حتی صادرات غیررسمی نفت ایران، بخشهایی هستند که تاکنون از مسیر امارات تسهیل میشدند. اما اکنون، با الزامآور شدن دوبارهی قطعنامههای بینالمللی، ابوظبی دیگر نمیتواند مانند گذشته، بیهزینه در این مسیر بماند. بانکهای کارگزار در دوبی نیز ممکن است در چارچوب انطباق با قواعد بینالمللی، روابط با صرافیهای ایرانی را کاهش دهند.
از سوی دیگر، بازار داخلی ایران نیز نسبت به این اتفاق واکنشی عمدتاً روانی خواهد داشت: احتمال جهش کوتاهمدت قیمت ارز و طلا، کاهش ورود نقدینگی به بورس، و هجوم مقطعی سرمایهگذاران به داراییهای امن کاملاً قابل انتظار است.
اما این واکنشها، اگر ایران با ابتکار عمل پاسخ دهد، میتوانند گذرا باشند. چراکه بازارها، بیش از همه، منتظرند ببینند ایران چه تصمیمی خواهد گرفت.
در همین حال، فعالسازی ماشه میتواند بر روند تأمین مالی دولت نیز اثر بگذارد. در صورت کاهش صادرات نفت یا انتقال سختتر درآمدهای دلاری، دولت ناچار خواهد شد به سمت برداشت از منابع بانک مرکزی یا فروش اوراق روی آورد و این میتواند فشار مضاعفی بر نرخ بهره و تورم وارد کند.
از بُعد سرمایهگذاری نیز، ریسک سیستماتیک اقتصاد ایران وارد فاز جدیدی خواهد شد. حتی در صورت عدم اعمال تحریمهای تازه، صرفاً قرار گرفتن دوباره در فهرست تحریمهای سازمان ملل، برای بسیاری از شرکتهای خارجی حتی شرقی سیگنالی منفی تلقی میشود. سرمایهگذار جهانی، پیش از سود، به تطابق حقوقی فکر میکند.
نظم نوین، ایران و لحظه انتخاب بزرگ
با فعال شدن ماشه، اسرائیل فرصت پیدا میکند تا کشورهای عربی را با این گزاره همراه کند که ایران نهتنها خطرناک است، بلکه فاقد مشروعیت حقوقی در سطح جهانی نیز هست. از منظر غرب، ماشه یک ابزار فنی نیست؛ یک چک سفید امضاست برای بسیج سیاسی دیگر کشورها علیه ایران.
اما برای خود ایران، این لحظه میتواند به جایگاه یک نقطه عطف تاریخی ارتقاء یابد به شرطی که تصمیمی حیاتی و بزرگ اتخاذ شود.
نخست، ایران باید روشن و صریح تکلیف خود را با پیمان NPT مشخص کند. برخلاف آنچه برخی تحلیلگران داخلی مطرح میکنند، سلاح هستهای ابزاری برای جنگ نیست؛ برای جلوگیری از جنگ است. بازدارندگی هستهای زمانی معنا دارد که دشمن درصدد از میان برداشتن موجودیت یک کشور باشدو نه در پاسخ به یک درگیری مرزی یا موشکی محدود.
نمونه اوکراین قابل قیاس نیست؛ چون اوکراین اساساً سلاح هستهای نداشت. اما کشورهایی مانند کرهشمالی، با تکیه بر همین بازدارندگی، توانستهاند موجودیت سیاسی خود را حفظ کنند. در منطق بقا، سلاح هستهای آخرین ابزار دفاع از تمامیت است نه صرفا یک ابزار تهاجم.
دوم، ایران باید از سیاست «وسطبازی» بیرون بیاید. غرب، دشمنیاش با ایران تنها در سطح ژئوپلیتیکی نیست؛ ایدئولوژیک نیز است.
اما آیا شرق آماده پذیرفتن ایران است؟
این پرسش، بهویژه در شرایطی که بخشی از محور مقاومت تضعیف شده و کشورهای عربی نیز در حال بازیِ موازنه میان چین و آمریکا هستند، اهمیت دوچندان مییابد.
ممکن است چین، ایرانِ در موضع ضعف را ترجیح ندهد؛ چراکه پیوستن علنی ایران به بلوک شرق، میتواند پکن را در معرض فشارهای واشنگتن، تلآویو و حتی برخی دولتهای عرب قرار دهد.
با این حال، منطق انرژی چیز دیگری میگوید:
طبق گزارش EIA، تنها ۱۲درصد از واردات نفت آمریکا در سال ۲۰۲۲ از خلیج فارس بوده است (EIA, ۲۰۲۲). اما طبق گزارشی از «اریکا داونز» در سال ۲۰۲۴ که در کمیسیون اقتصادی امنیتی آمریکا و چین ارائه شده، حدود ۴۶درصد از واردات نفت چین در سال ۲۰۲۳ از منطقه خلیج فارس بوده است. (Erica Downs Testimony, ۲۰۲۴)
همچنین، طبق گزارش رویترز، در سال ۲۰۲۵ بیش از ۹۰ درصد از صادرات نفت ایران به چین انجام شده است. (Reuters, June ۲۴, ۲۰۲۵) یعنی اگر ایران سقوط کند یا عقبنشینی استراتژیک کند، بزرگترین لطمه متوجه چین خواهد بود.
چراکه چین نهتنها یکی از تأمینکنندگان اصلی انرژی خود را از دست میدهد، بلکه عربستان بهعنوان بازیگر اصلی منطقه، ممکن است در آینده بیشتر به سمت آمریکا متمایل شود. این همان نقطهی حساسی است که میتواند ایران را به یک امتیاز کلیدی در بازی بزرگ شرق و غرب تبدیل کند.
جمعبندی
مکانیزم ماشه، اگر فعال شود، پایان رسمی گفتوگوهای دیپلماتیک با غرب خواهد بودو نهفقط برای ایران، بلکه برای بسیاری از کشورهای جنوب جهانی که هنوز به قواعد بینالملل امیدوارند. این اتفاق نشان خواهد داد که غرب در چارچوب استعمار نوین خود، حتی به قواعدی که خود وضع کرده نیز پایبند نیست.
در این شرایط، گرایش روشن ایران به سمت شرق میتواند با گذر از دورهای چندماهه از بیثباتی روانی، زمینهساز بازگشت ثبات اقتصادی شود بهویژه اگر با سند همکاری درازمدت و شفاف، سیاست خارجی خود را تعریف مجدد کند.
همانطور که آمیتاو آچاریا در کتاب پایان نظم جهانی آمریکایی مینویسد: «جهان فردا، جهان قدرتهای بزرگ است نه ابرقدرتها».
یعنی کشورهایی مانند ایران، چین، و روسیه قرار نیست یک "جایگزین هژمونیک" برای غرب باشند، بلکه باید به شکلدهی نظم چندمرکزی آینده کمک کنند.
پیمان صالحی_کارشناس ارشد فلسفه سیاسی غرب







